به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمانشاه، متن زیر روایت شهید صیاد شیرازی از رشادتهای شهید «سعید جعفری» است.
سعید برای من همچون پلی بود به دنیای معرفت و معنویت. یک روز دو نفر از من وقت گرفتند در کرمانشاه که با شما میخواهیم ملاقات کنیم. هر دوی آنها کرمانشاهی بودند. گفتند که فلانی، ما متوجه شدهایم که شما تدینی دارید و خیلی به اسلام علاقه دارید و نماز میخوانید.
اجازه میدهید که ما شبها برای این سربازها و درجهدارها یکی، دو ساعتی جلسه معارف بگذاریم. ما مطالعاتی داریم... گفتم: «خوب است، منتها اگر ضد اطلاعات بفهمد حساب ما را میرسد! زیاد نگویید و فقط داخل گروهان باشید.» در عرض یک ماه که اینها کار کردند، تمام نیروهای آتشبار ما نماز خوان شدند. جاهایی که میگوید: جرقه ایمان و اسلام میگیرد چقدر موثر میشود؛ این را من اصلا تجربه نکرده بودم.
یک روز دیدم زنگ خانه ما را زدند (این قبل از ورود به آمریکاست). دیدم همان جوان است با دو جوان دیگر که او را نمیشناختم. گفتند: اجازه میدهید ما مزاحمتان بشویم و آمدند. گفتند: ما از شما خیلی تدین دیدهایم. یکی از آنها هجده ساله و دیگری سرباز بود که حدوداَ بیست سال داشت، یعنی با من هفت –هشت سال اختلاف سن داشت. گفتند: میخواستیم استدعا کنیم از شما که اینجا در جلسات مذهبی ما شب جمعهها و... بیایید، شرکت کنید.
خیلی عجیب بود، آنها بدون ذرهای ترس از سازمان مخوف ضد اطلاعات، بی پرده و مستقیم از من دعوت کردند تا در جلسات محرمانه شبهای جمعه شرکت کنم.
من اینها را با صراحت میگویم، به خاطر وضعیتهای طبیعی آن زمان است، عکس شاه در خانه ما چسبیده بود آن بالا، او وقتی دید که ما زمینه داریم، برگشت گفت: خیلی عذر میخواهم،این چیست آن بالا؟! گفتم: عکس شاه است. گفت: چه لزومی دارد که این جا باشد؟ من دیدم که خیلی تند برخورد کردند و تندی آنها خیلی برایم کراهت داشت. خب، جوانی پاک و بی آلایش و مکتبی بود...
این جوان که نام او برای همیشه در گوشه ذهنم حک شده، سعید جعفری نام داشت و سیره او را میشود در کرمانشاه پیدا کرد، به عنوان یکی از جوانان شاخص حزب الله که حتی برای خودش هم یک ترکیبی قبل از انقلاب به وجود آورد و به ثمر رساند، آن روز هرگز نمیدانستم در آیندهای نه چندان دور برای دیدن سعید باید به گورستان بروم به مزار شهدا. چند بار به مزار این شهید رفتم. هر وقت فرصت میکردم میرفتم و زیارت میکردم.
شهید سید محمد سعید جعفری سال 1331 در قصرشیرین به دنیا آمد و در چهارم آبان ماه سال 59 در ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید.
انتهای پیام/