همسر مجاهد «اسماعیل مرزبان» در گفت‌وگو با دفاع پرس:

تمام دارایی‌مان را وقف آرمان‌های انقلاب کردیم/ همسرم با دیدن تصویر آقا گریه می‌کرد

همسر مجاهد انقلابی «اسماعیل مرزبان» گفت: پیش از آغاز جنگ ما یک خانه و دو مغازه داشتیم. همسرم در جبهه به درخواست خودش حقوقی دریافت نمی‌کرد تا آن پول صرف تهیه تجهیزات شود، هر بار وسیله‌ای از مغازه‌ها را می فروختیم و با پول آن امرار معاش می کردیم. جنگ که تمام شد تقریبا چیزی از برایمان نمانده بود.
کد خبر: ۳۲۳۰۷۵
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۰ - 15December 2018

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: افراد زیادی در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس در گمنامی فعالیت کردند و به دور از لنز دوربین‌ها و هیاهوی خبری به یاران شهیدشان پیوستند. «اسماعیل مرزبان» از جمله مجاهدان انقلابی است که سرمایه و جانش را در راه دفاع از کشور گذاشت. اسماعیل مرزبان با وجود جراحت در جنگ راضی به دریافت درصد جانبازی نشد. سال‌ها پس از پایان جنگ، عوارض مجروحیت‌ها او را زمین گیر کرد. تمام دارایی‌هایش را برای درمان خرج کرد اما باز هم به بنیاد شهید مراجعه نکرد. سرانجام  اردیبهشت سال جاری به یاران شهیدش پیوست. او رشادت‌های زیادی در دوران انقلاب و جنگ از خود نشان داد، ولی از آنجایی که نامش در لیست جانبازان بنیاد شهید قرار نگرفت، مزارش به دور همرزمان شهیدش و نام شهید بر روی سنگ قبرش هک نشده است. جهت آشنایی بیشتر با مرحوم «اسماعیل مرزبان» پای سخنان «نرگس مرزبان» دختر، «فاطمه نقی» همسر و «محسن علامی» داماد این شهید بزرگوار نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

منافقین اذیت‌مان می‌کردند

همسر شهید: سال ۴۵ ازدواج کردیم. خداوند ۲ دختر و ۲ پسر به ما عطا کرد. فعالیت‌های انقلابی اسماعیل سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب آغاز شد. آن زمان در حسام الدین زندگی می‌کردیم. بیشتر فعالیت‌هایش در مسجد حجت بود. همسرم در شغل تراشکاری مشغول بود. به خاطر دارم که اعلامیه‌های امام راحل را در کانال کولر مغازه پنهان می‌کرد.

در کنار خانه ما یک مدرسه بود. همسرم سعی می‌کرد دانش آموزان را با پیام‌های امام راحل آشنا کند. پس از اوج گیری انقلاب، من فرزندانم را بر روی کالسکه می‌نشاندم و در تظاهرات شرکت می‌کردم. در آن مقطع من دو فرزند کوچک داشتم.

هنگام ورود امام راحل به میهن، در کمیته استقبال از امام حضور داشت. پس از پیروزی انقلاب، همسرم به عضویت کمیته درآمد. به جهت گشت‌زنی‌های شبانه دیر به دیر به خانه می‌آمد. گاهی منافقین درب خانه را می‌زدند و فرار می‌کردند و یا با سنگ شیشه خانه‌مان را می‌شکستند. همسرم از طریق دوستانش به ما پیام می‌رساند که مراقب خودمان باشیم تا منافقین صدمه‌ای به ما نزنند. من با وجود اینکه فرزند کوچک داشتم تمام سعیم را می‌کردم تا در اردو‌های جهادی سازندگی حضور یابم. چند مرتبه هم این امر صورت گرفت.

تمام دارایی‌مان را وقف آرمان‌های انقلاب کردیم/ همسرم تصویر حضرت آقا را می‌دید و گریه می‌کرد

پیش از آغاز جنگ، جمعی از بزرگان مسجد حجت تصمیم گرفتند که نیرو جمع و به کردستان اعزام کنند. روز مقرر امام جمعه مسجد حجت در خصوص درگیری‌های کردستان توضیحاتی داده و از ۳۰۰ نفر جمع حاضر خواسته بود تا مدتی فکر کنند. اگر شرایط حضور در این جبهه را ندارند، به خانه‌هایشان برگردند. از آن جمع حدود ۷۰ نفر ماندند. همسرم با این جمعیت به کردستان رفت. وقتی که برگشت به عضویت سپاه درآمد. جنگ تحمیلی هم که آغاز شد، دیگر کمتر به دیدن ما می‌آمد. فعالیت‌های او بیشتر در بخش توپخانه بود. سال ۶۲ هم یک مرتبه به مدت چهار ماه به لبنان رفت تا نیرو‌ها را آموزش دهد. پیش از شروع جنگ ما یک خانه بزرگ و ۲ مغازه تراشکاری داشتیم. از آنجایی که همسرم در جبهه به درخواست خودش حقوقی دریافت نمی‌کرد تا آن پول صرف تهیه تجهیزات شود، هر بار وسیله‌ای از مغازه‌ها را فروختیم و با پول آن امرار معاش کردیم. جنگ که تمام شد تقریبا چیزی از مغازه‌ها نمانده بود. باقی دارایی‌مان را هم بعد از اوج گیری مشکلات جسمی همسرم، فروختیم و خرج درمانش کردیم. در حال حاضر در یک خانه استیجاری زندگی می‌کنیم.

همسرم در جنگ موجی شد

همسر شهید: همسرم یک مرتبه از ما خداحافظی کرد و به جبهه رفت. فقط می‌دانستم از پادگان امام حسین (ع) به سر پل ذهاب می‌رود. قرار بود بعد از ۴۰ روز برگردد، اما خبری از او نشد. چندین مرتبه به پادگان امام حسین (ع) مراجعه کردم و هر بار گفتند که نگرانی نباشید یک تعدادی از نیرو‌ها در محاصره گیر کردند و ما با هلی‌کوپتر برایشان آذوقه می‌بریم. برادرم و برادر همسرم تصمیم گرفتند برای یافتن خبری از اسماعیل به جنوب بروند، اما پیش از حرکت آن‌ها همسرم با سر و دست باندپیچی شده به خانه آمد. او گفت که حدود ۲۰ روز در بیمارستان باختران بیهوش بوده است. بر اثر این موج‌گرفتگی همسرم برای مدتی به خط مقدم نرفت و در پادگان نیرو‌ها را آموزش می‌داد.

او زمانی که برای مرخصی به خانه می‌آمد، وقتش را برای آموزش نیرو‌ها در پایگاه بسیج محل می‌گذراند. همسرم پس از اتمام جنگ منطقه را ترک نکرد و مدتی در آنجا ماند تا سرانجام به پادگان تهران منتقل شد. سال ۷۳؛ ۲ سال پیش از بازنشستگی به درخواست خودش و بدون دریافت حق و حقوقش از سپاه استعفا داد. استعفایش پس از سه مرتبه پر کردن فرم استعفا، نهایتا سپاه قبول کرد.

به داشتن چنین پدری افتخار می‌کنم

دختر شهید: من سال ۵۷ به دنیا آمدم. تمام دوران کودکی‌ام بدون حضور پدر گذشت. جنگ سختی‌هایی زیادی داشت، اما نبود مرد در خانه این سختی را مظاعف می‌کرد. در زمان بمباران ترس ما به جهت نبود پدر بیشتر بود. مادرم در خانه سعی می‌کرد جای پدر را برایمان پر کند. با تمام این سختی‌ها من به داشتن چنین پدری افتخار می‌کنم.

پدرم پس از فاصله‌گیری از سپاه، خانه نشین شد. صدمات روحی که به پدرم وارد شد، سخت‌تر از زخم‌هایی بود که در جنگ بر پیکرش خورده بود. زمانی که تصویر رهبر معظم انقلاب از تلویزیون پخش می‌شد، پدرم به جهت مظلومیت رهبر، آرام آرام اشک می‌ریخت.

پدرم حدود شش سال پیش از فوت، تشنج‌هایش بیشتر شد. پزشکش می‌گفت که هر بار پدرم تشنج می‌کند یک قسمتی از مغزش تخریب می‌شود. از سه سال پیش هم دیگر نمی‌توانست کار‌های شخصیش را انجام دهد. در آن زمان هر وقت از پدرم می‌خواستیم تا مدارک جانبازیش را به ما بدهد تا از بنیاد شهید پیگیر درصد جانبازیش باشیم، قبول نکرد. پس از اینکه پدرم هوشیاریش را از دست داد، من و برادرم به بنیاد شهید مراجعه کردیم، اما دیگر مدارکی نداشتیم که ارائه دهیم.

دارایی‌اش را وقف کرد

داماد شهید: وقتی من به خانواده مرزبان اضافه شدم، عوارض جانبازی پدرهمسرم در حال عود کردن بود. خارش و قرمز پوستش او را کلافه کرده بود، اما همچنان صبوری می‌کرد. طی سال‌ها زندگی با این خانواده به جرات می‌گویم که پدر همسرم و برادر شهیدش تمام دارایی و جان‌شان را برای حفظ آرمان‌های انقلاب به میدان آوردند. عموی همسرم تازه داماد بود و پیش از به دنیا آمدن فرزندش آسمانی شد.

پدر همسرم چندین هکتار زمین در روستای «ده ملا» واقع در استان سمنان داشت. پس از اتمام جنگ، دانش آموزان پس از اتمام دوران راهنمایی، برای تحصیل باید به روستای دیگری می‌رفتند. آقای مرزبان زمین خودش را وقف می‌کند تا مدرسه بسازند. زمین برادر شهیدش را هم برای وقف کرد. همچنین یک زمینی را که کنار جاده اصلی بود را برای صندوق قرض الحسنه روستا در نظر گرفت.

مرحوم مرزبان تمام زندگیش را وقف آرمان‌های انقلاب کرد، اما مورد بی‌مهری قرار گرفت.  

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار