به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، صد و سی و دومین برنامه تجلیل و گرامیداشت خانواده معزز شهدا، «در کوی نیکنامان»، با حضور خانواده 2 شهید گرانقدر، غلامرضا مدنی و حسن محراببیگی، صبح امروز در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، حجتالاسلام وحیدی صحبت کرد و گفت: در این جلسه میخواهم به مناسبت شب یلدا، راجع به اهمیت شب صحبت کنم. خداوند در قرآن، دو چیز را مایه آرامش مومنان میداند. اولی خود خداوند است و دیگری شب است. آیات متعددی در قرآن وجود دارد که خداوند در آن میفرماید «شب را آفریدیم تا در آن به آرامش برسید». از همین منظر باید گفت که اگر شما در شب آرامش نداشته باشید، در روز نیز آرامش پیدا نخواهید کرد. بسیاری از اتفاقات خوب در قرآن در شب رخ داده است. برای مثال، نزول قرآن در شب بر قلب پیامبر انجام میشود. در حقیقت، وقتی قرآن بر پیامبر نازل میشود که قلب او کاملا آماده بوده و در آرامش قرار دارد. علاوه بر این، پیامبر را در شب به معراج بردند. این موضوعات، همگی از اهمیت شب میگوید.
وی ادامه داد: زندگی امروز ما به گونهای است که آرامش شب در آن از بین رفته است و شاید بتوان گفت که تمام ناآرامیهای روزانه ما ریشه در نا آرامیهایمان در شب دارد. برای مثال، سفارشات بسیاری شده است که انسان در شب غذای سنگین نخورد چرا که زیاد خوردن آرامش شب را از بین میبرد. اولیای خداوند از شبهایشان بسیار مراقبت میکردند و سعی میکردند که بهترین استفاده از این ساعات ببرند. به اعتقاد آنان، هر چه قدر که شب به آخر نزدیک میشود، شفافتر و زلالتر میشود. از همین منظر، بهترین زمان برای عبادت، هنگام سحر است. همانطور که خداوند به سحر قسم میخورد و در قرآن، عبارت «والفجر» را به کار میبرد.
در بخش بعدی این مراسم، از خانواده شهیدان غلامرضا مدنی و حسن محراببیگی تجلیل شد.
برادر شهید مدنی در ابتدای صحبتهای خود گفت: برادرم در عملیات فاو مجروح و شیمیایی شدند و در سال 1382 در بیمارستان به همقطاران خود پیوستند و شهید شدند. ایشان تقریبا تمام مدت جنگ را در جبههها حضور داشتند و در بسیاری از عملیاتها حضور داشتند. تواضع و پاکی ایشان، برای همه زبانزد بود. او با خلوص نیت به جبهه میرفت و همیشه به ما میگفت که باید گوش به فرمان ولایت باشید. از ایشان 4 فرزند به یادگار باقی مانده است.
وی ادامه داد: برادرم هم رزم احمد متوسلیان بود. خاطرم هست که در عملیات والفجر مقدماتی، در یک گردان بودیم البته در دو خط متفاوت میجنگدیم. ناگهان باخبر شدم که ایشان مجروح شده است. همراه با تعدادی از فرماندهان به بیمارستان رفتیم تا از اوضاعش باخبر شویم. وقتی به بیمارستان رفتیم با تعداد زیادی از مجروحان مواجه شدیم. ایشان روی یک برانکارد خوابیده بود اما وقتی دید که مجروحان زیادی در بیمارستان هستند، از جایش بلند شد و به ما گفت که من بار اولم نیست که مجروح شدم. پس برویم تا به بقیه مجروحان رسیدگی شود. برادرم در عملیات فاو شیمیایی شد و به مدت 15 سال با بیماریهای ناشی از آن درگیر بود و عمده این زمان را در بیمارستان سپری کرد.
در بخش پایانی این مراسم، مادر شهید محراببیگی صحبت کرد و گفت: پسرم 17 ساله بود که در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. ایشان بسیار ولایتمدار بود و همیشه ما را به پیروی از امامخمینی سفارش میکرد. تعدادی از آشنایان بودند که بیبند و بار بودند و اعتقادی به جمهوری اسلامی نداشتند. همیشه به من میگفت که با آنان رفت و آمد نکن. خاطرم هست که وقتی برای آخرین بار خانه را ترک کرد، سر من را بوسید و از من حلالیت طلبید. همان موقع فهمیدم که این دیدار آخرین دیدارمان است و ایشان به شهادت میرسد. تنها چند روز بعد از این اتفاق بود که ایشان ترکش خورد و به شهادت رسید.
انتهای پیام/ 121