به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اعضای جامعه قرانی کشور در دیدار هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی به نیابت از حافظان، قاریان، اساتید و فعالان قرآنی به دیدار خانواده شهید محمد مهدی اشراقی رفتند و با مادر و برادر شهید به گفتوگو نشستند.
مادر شهید درباره خصوصیات اخلاقی فرزندش اظهار داشت: الحمدلله همه بچههایم خوب هستند. تا زمانی که محمد مهدی شیر میخورد همیشه به مراسم دعا و زیارت میرفتم. بزرگ که شد خودش در کلاسهای قران شرکت کرد.
وی افزود: من هم در منزل کلاس قرآن برای دختربچهها داشتم. یکبار دیدم پسرها توی کوچه نشستهاند، بچههای من هیچ وقت در کوچه نبودند، اجازه نمیدادم که زیاد بیرون بروند، پرسیدم اینجا چه کار میکنید؟ گفتند دخترها برای کلاس قرآن آمدند ما از خانه بیرون رفتیم.
مادر شهید ادامه داد: پسرم در نوجوانی بچههای محل را جمع میکرد و در خانه به آنها قرآن درس میداد. 12 سال به مدرسه رفت؛ ولی تا زمان شهادت 2 خانه آن طرف خانه ما او را نمی شناختند. سرش به کار خودش بود.
مادر به رفتن پسرش به جبهه و شهادت او اشاره کرد و گفت: زمانیکه میخواست به جبهه برود به من گفت مادر ناراحت نباش، زمانی که امام حسین (ع) میخواست به شهادت برسد، خودش خبر داشت و میدانست تنها است ما از امام حسین (ع) بزرگتر نیستیم.
مادر شهید اشراقی تصریح کرد: محمد مهدی سال 40 به دنیا آمد و آذر سال 60 هم از دنیا رفت. آخرین باری که میخواست به جبهه برود خودش میدانست شهید میشود. با اینکه من انتظار شهادتش را نداشتم؛ ولی محمد مهدی اخلاق و رفتارش با همه فرق داشت، از ابتدایی وقتی به مدرسه میرفتم همه معلمها از او راضی بودند.
برادر شهید اشراقی در ادامه این دیدار به شروع فعالیتهای قرانی برادرش اشاره کرد و گفت: آن زمان در محله هاشمی سکونت داشتیم. همسایهها ما را با مادرمان می شناختند که فردی مذهبی بود و کلاسهای قرآن برگزار میکرد. حواسش به تربیت ما بود و اجازه نمیداد زیاد در کوچه باشیم.
وی افزود: محمد مهدی قرآن را در کلاسهای فردی به نام هما خانوم که انصافا از فعالین قرآنی منطقه بود، شروع کرد. از کلاسهای قرآن ایشان بسیاری در جبهه ها شرکت کردند و به شهادت رسیدند. برادرم 10 ساله که شد نزد آقای کاظمی رفت. محمد مهدی پای ثابت هیئتی بود که خودش در تاسیس آن نقش داشت و در منزل خودمان هم دورهای این هیئت برگزار میشد.
برادر شهید اشراقی افزود: به مادرم علاقه زیادی داشت. روی صله رحم خیلی حساس بود و خودش به فامیل سر میزد. فهم از قرآنش خیلی دقیق بود و در دورهای که اکثریت مردم طرفدار بنیصدر بودند ایشان برعکس مردم فکر میکرد. علاقه خاصی به کتاب های شهید دستغیب و شهید مطهری داشت.
وی درباره شهادت برادرش گفت: کاملا آماده شهادت بود و وقتی برای آخرین بار به مرخصی آمد گویی برای وداع آمده است. وقتی او را برای آخرین بار تا ترمینال آزادی همراهی کردم انگار میخواست برای همیشه خداحافظی کند. به همه فامیل گفته بود که دیگر برنمیگردد.
انتهای پیام/ 141