به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «ایران و آمریکا؛ توسعه تضاد در بستر قدرت نرم رسانه» نوشته «محمدرضا ریاحی» با موضوع جنگ نرم و جنگ روانی رسانههای گروهی و تبلیغات ضد ایرانی آمریکا با توجه به جنبه های سیاسی و روابط خارجی این مساله تالیف منتشر شده اشت.
این کتاب در پنج بخش شامل «تمهیدات نظری»، «رابطه قدرت نرم وسیاست خارجی»، «جایگاه دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی آمریکا»، «ابزارهای ارتباطی در دیپلماسی عمومی آمریکا در برخورد با ایران» و «راهبرد رویارویی با تهدید نرم» تنظیم شده است.
در مقدمه این کتاب آمده است:
«آنچه در گذشته در تعریف از واژه قدرت در حوزه نظریه پردازی و عمل به دست می آمد، منحصر به دسته بندی های سنتی و چارچوب های سخت افزارانه بود. بدیهی است، تحولات بینالمللی، مفاهیم قدرت را نیز دگرگون می کند.
امروزه کاربرد قدرت، تنها به استفاده از ابزارهایی با ابعاد سخت و لمس پذیر محدود نیست. بلکه کاربرد ابزارهای گوناگون از جمله قدرت، در تحقق همان اهداف، در حیطه کار دولتمردان قرار گرفته است. به گونه ای که هم اکنون به موازات تغییر در معادلات قدرت و امنیت، به ویژه پس از 11 سپتامبر 2001، مقوله هایی همچون قدرت جذب و اقناع و یا بهره گیری از عنصر فرهنگ در سیاست خارجی، می تواند سطحی پایدار و ماندگار از توان مندی را برای بازیگران فراهم آورد. به همان میزان، در صورت به کار نبستن مؤلفه های نرم افزارانه از سوی جوامع هدف و در معرض تهدید، استحاله فرهنگی سیاسی را به همراه خواهد داشت.
ترسیم خطوط راهبردی ایالات متحده آمریکا درباره جامعه هدف و ایدئولوژی های معارض، بر بنیاد حذف باورمندی نخبگان و مردم، سلب اراده و روحیه مقاومت و بی ثبات سازی ایدئولوژی دولت استوار می گردد. در این روند، بهره برداری از ابزارهای رسانه ای و دیپلماسی عمومی در راستای تثبیت سیاست نرم افزارگرایی، اشاعه دموکراسی غربی، کاهش مشروعیت سیاسی و تنزل ارزش ها و هنجارهای فرهنگی هویتی به منظور تضعیف و فروپاشی ساختار داخلی جمهوری اسلامی ایران در صدر راهبردهای فراملی ایالات متحده در برخورد با جمهوری اسلامی ایران قرارگرفته است. در سطوح مختلف، الگوهای رفتاری آمریکا که از نظام ارزش های لیبرال دموکراسی منتج می شود، جلوه هایی از جدال گرایی نرم را در حوزه باورهای سیاسی و فرهنگی جامعه ایران به نمایش می گذارد.»
قسمتی از متن کتاب:
«با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و انتقال مفهوم «دشمن» و یا تعبیری دیگر بر روی دنیای اسلام، این تلاشها جنبه شفافتر و گستردهتری یافت و بهویژه پس از واقعه 11 سپتامبر این قضیه ابعاد نظام فکری و سینمایی غرب در ادامه همان پروژه دشمن سازی و یا به قول سینمایی آن شیطان سازی همواره درصدد بوده است. روایتی جدید را برای ادامه حیات خود، جای گزین روایت پیشین کند در این میان، همواره دیگری شیطان و خود را منجی معرفی کرده است. در این زمینه به ویژه در عرصه سینما کافی است نیم نگاهی به برخی از فیلمهای غرب بیندازیم که همگی یک هدف اصلی یعنی منجی بودن غرب را دنبال میکند.
در فیلم هایی مانند «مردی که فردا را دید» اثر اورسون ولز (1981) چنین القا شده است که سه نفر ضد مسیح ظهور خواهند کرد که اولی ناپلئون و دومی هیتلر و آخرین آنها مردی است از مشرق زمین از تبار پیامبر گرامی اسلام، به نام پادشاه وحشت از آغاز تا پایان فیلم 20 بار واژه وحشت به کار میرود. در این فیلم نخستین بمب اتمی بعد از ناکازاکی و هیروشیما را نشان میدهد که دنیای اسلام به سوی آمریکا شلیک میکند؛ موشکهای اتمی و قاره پیمای اسلام تا قلب آمریکا میرود و شهر نیویورك را نابود میکند.
بر این اساس، میتوان به این نتیجه رسید که به منظور تک بعدی کردن نظام جهانی غربی، سینمای غرب درصدد است با استفاده از ابزارهای رسانهای به ویژه هالیوود به عنوان نماد رسانهای آمریکا و غرب، شرایط زیر را پدید آورد.
ـ تیپولوژی و تصویر موجود مسلمانان را اهریمنی نشان دهد؛
ـ از ورای این تصویر به توجیه سیاستهای استعماری خود نسبت به سلطه بر کشورهای مسلمان و مهار و کنترل امکانات آنان بپردازد؛
ـ با تبلیغ این تصویر و جهانی نمودن آن باعث شود مسلمانان در باورهای خود متزلزل، نسبت به تظاهرات دینی و شعائر اسلامی گریزان و در پای بندی به سنتهای اصیل بیثباتتر گردند که این خود عامل مهم در کتمان هویت اسلامی و آلودگی به هویت آمریکایی است.»
«ایران و آمریکا: توسعه تضاد در بستر قدرت نرم رسانه» در 280 صفحه به قلم «محمدرضا ریاحی» تالیف و توسط انتشارات «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش های اسلامی» در 2000 نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161