بخش اول/ ماجرای تل قرین و شهادت ابوحامد از دریچه لنز یک عکاس+ تصاویر

عبدالحسین بدرلو از عکاسان جنگ سوریه به روایت ماجرای تل قرین و شهادت «ابوحامد» پرداخته است.
کد خبر: ۳۲۸۷۳۴
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۴ - 22January 2019

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، عبدالحسین بدرلو عکاس 32 ساله ای است که مدتی در کنار رزمندگان لشکر فاطمیون به ثبت صحنه های جنگ فاطمیون پرداخته است. او در چند یادداشت به بخشی از خاطرات خود از حضور رزمنده های افغانستانی مدافع حرم در جریان ماجرای «تل قرین» و شهادت «ابوحامد» فرمانده لشکر فاطمیون اشاره داشته است که در ادامه آن را می خوانید.

خط سرخ، از تل زینبیه تا تل قرین

دیر رسیدیم به آخرین روستایی که درگیری بود. زمانی رسیدیم که چند ساعتی بود، آزاد شده بود. فکر میکنم اسمش حباریه بود. چند اس ان جی از شبکه های مختلف هم آمده بودند. داخل خانه ای شدم که مثل بقیه خانه ها بود. از خانه بودن فقط سقف و دیوارها را یدک می کشید. آبی پیدا کردم و وضو گرفتم و نماز خواندم.

چرخی در کوچه پس کوچه ها زدم، خبری نبود. هوا خیلی سرد بود، خیلی .از پشتِ بامِ خانه ای حرکت نیروها را در سمت راست با زوم دوربین می دیدم. از کندوی عسلی عکس انداختم که ترکش خورده بود و زیر آوار مانده بود.

بخش اول/ ماجرای تل قرین و شهادت ابوحامد از دریچه لنز یک عکاس+ تصاویر

در خیابان اصلی چند ماشین با مجروح از روبرو آمدند. 2 باطری و 2 رم در جیب هایم گذاشتم. به همراه 2 نفر از دوستان به سمتِ تلی که در روبرویمان قرار داشت حرکت کردیم. نامش را پرسیدم. گفتند: تل قرین. اسمش را بعدها بیشتر شنیدم .من در دلم از تل زینبیه تا تل قرین خطی سرخ کشیده ام.

تا کنار مرغداری با ماشین آمدیم. همزمان با ما 2 دسته هم رسیدند. آماده می شدند تا به نیروهای بالای تل ملحق شوند. ما هم با آنها همراه شدیم. چند ساعتی بود تل به دست نیروهای فاطمیون آزاد شده بود. نیروهایی که همراهشان شدیم عموما برای تامین مهمات نیروهای بالای تل، مهمات اضافی حمل می کردند.

حجم اصابت خمپاره رفته رفته بیشتر می شد. کالیبر چهارده و بیست و سه نیروها را زمین گیر کرد. سنگ ریزه های ناشی از تیر تراش ها دائما بر سر و صورت رزمنده ها می خورد. هرچه به بالای تل نزدیک می شدیم از تعداد نیروها کسر می شد. تعدادی مجروح و تعدادی زمین گیر می شدند.

علی و محمد با شعار به رزمنده ها انرژی می دادند. به من که رسیدند شروع کردند به شوخی کردن. باهم الباقی مسیر را تا بالای تل ادامه دادیم. سوت خمپاره که می آمد چند ثانیه روی زمین می نشستیم.

خصوصیت دوربین نزدیک شدن به شخصیت هاست. این خودمانی شدن سریع را دوست دارم ولی بعدش به شدت می ترسم. از آنهایی که در قاب دوربینم هستند، چه آنهایی که می شناسم چه آنهایی که نمی شناسم. از اینکه چند روز بعد یکی شان شهید شود. از اینکه خوب نشناخته باشم مردی که ساده کنارم رفت و آمد می کرده.

بخش اول/ ماجرای تل قرین و شهادت ابوحامد از دریچه لنز یک عکاس+ تصاویر

بعضی رزمنده ها ناخالصی آدم را یادآور می شدند

مثل چند شب پیش که از شدت خستگی گوشه ای خوابیده بودم. یکی آرام سرم را بلند کرد و پتویی زیر سرم گذاشت. صبح که شد برایمان صبحانه نیمرو با پیاز سرخ کرده درست کرد. شب که شد در سنگرِ دیده بانی دیدمش. شرمنده شدم. خدا با حضور این رزمنده ها کنارت، فاصله ات را متذکر می شود. ناخالصیت را یادآوری می کند. پس قرار نیست همه را بشناسیم تا احترام بگذاریم، آدم ها را نشناخته احترام گذاشتن زیباتر است.

بالای تل که رسیدیم، یکی فریاد می زد که سریع از این سو پایین بروید و تجمع نکنید. بعد او را شناختم. نامش ابوحامد بود. از آن سوی تل که رو به مسلحین بود پایین رفتیم. حدودا پشت سرم شهر کفرناسج و دیر العدس، سمت چپم شهر و تل حاره، چپ به سمت روبرو بلندی های جولان قرار داشتند. دورتادور را چرخی زدم. رزمنده های فاطمیون و سوری در حال تیر اندازی بودند. به خاکریز نزدیک شدم. علی دراز کشیده بود و در حال تیراندازی بود. همزمان فریاد می زد که با نشانه گیری تیراندازی کنید. فشنگ ها را حرام نکنید.

بخش اول/ ماجرای تل قرین و شهادت ابوحامد از دریچه لنز یک عکاس+ تصاویر

یکباره قاب دوربینم روی رزمنده ای که این سوی خاکریز نشسته بود و در حال تعویض خشاب بود، ایستاد. فرمانده ی یکی از همان دسته هایی بود که با هم راهیِ تل شدیم. خشابش را جا زد و به محض بلند شدن تیری به سرش اصابت کرد. چند ثانیه ای از پشت ال سی دیِ دوربین همینطور خیره ماندم. بعد کمی دوربین را پایین آوردم و نگاهش کردم. زیر لب چند بار خواهش کردم تا تکانی بخورد و بلند شود ولی نشد. علی را صدا زدم و رزمنده را نشان دادم. علی سراغش رفت. قاب دوربین را در همان حالت حفظ کردم. علی نیم خیز به جایِ قبلی اش برگشت. تیر دوم به بدنِ شهید اصابت کرد.
سینه خیز به سمت علی رفتم که تیر تراشی هر دوتایمان را عقب نشاند.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها