به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس به نقل از تسنیم، نهم بهمن ماه سالروز شهادت سردار «حسن باقری» است؛ فرماندهای که پایهگذار سازمان اطلاعات رزم سپاه بود و به عنوان استراتژیست جنگ شناخته میشود. او علاوه بر اینها، توسعهدهنده سازمان رزم سپاه بود و با ارتباط مستقیمی که با رزمندگان و فرماندهان داشت، به شناسایی استعدادها و تربیت فرماندهان میپرداخت.
از این رو به سراغ سردار فتح الله جعفری اولین فرمانده زرهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و رئیس موسسه شهید باقری رفتیم تا با او در خصوص نقش شهید باقری در شناسایی و تربیت فرماندهان جنگ که بسیاری از آنان اکنون فرماندهان ارشد نیروهای مسلح هستند، به گفتوگو بپردازیم. او ضمن اینکه روزهای بسیاری را در جنگ در کنار شهید باقری بوده، اشراف بسیار خوبی هم نسبت به نقش آن شهید در جنگ دارد.
متن زیر مشروح گفتوگو با سردار جعفری است:
موضوع گفتوگوی ما سردار شهید حسن باقری است. در خصوص این شهید بزرگوار، ویژگیهای شخصیتی و نقش ایشان در پایهگذاری اطلاعات رزمی و سازمان رزم سپاه سخن بسیار گفته شده است؛ اما بنده از شما میخواهم که از نقش شهید باقری در شناسایی و تربیت فرماندهان سپاه که اکنون نیز بسیاری از آنان مسئولیتهای کلیدی در نیروهای مسلح دارند و برخی از آنان هم در دوران دفاع مقدس و پس از آن به شهادت رسیدند، بفرمایید.
ما حدود 180 گفتوگو با فرماندهان دفاع مقدس در خصوص شهید باقری گرفتهایم که همه آنان به نقش شهید باقری در میدان دادن به آنها اشاره کردهاند.
2 سه موضوع در خصوص شهید باقری است که کمتر درباره آنها گفته شده که یکی از آنان همین چیزی است که شما فرمودید و دیگر موضوعات از اسناد و یادداشتهای وی به دست آمده است.
شهید باقری به لحاظ شخصیتی و تربیتی، انسان جالبی برای من بود و من همواره تلاش داشتم در کنار او باشم. به طور مثال اگر به آبادان میرفت، سعی میکردم در کنار او بنشینم و به آبادان بروم؛ یا اینکه برای او رانندگی کنم، البته او رانندگی مرا قبول نداشت، چون من آرام رانندگی میکردم. یا اگر میخواست به شناسایی برود، من از او میخواستم که با او باشم. برخوردهای او، نقش تربیتی داشت و به دلیل اخلاقی که داشت، ما را مورد تذکر قرار میداد. ما البته ناراحت نمیشدیم، بلکه دوست داشتیم؛ چرا که مانند یک پدر رفتار میکرد. همچنین اخلاق شهید باقری این بود که اگر کسی، بد فرد دیگری را میگفت، او از آن فرد نکات مثبتی را بیان میکرد. تلاشش این بود که نگاههای منفی افراد را به نگاههای مثبت تبدیل کند. برخوردهای تربیتی او منحصر به فرد بود و او تلاش داشت تا نقطه ضعفهای افراد را به نقاط قوت تبدیل کند.
شهید باقری در برخورد اول، طرف مقابلش را میشناخت و میفهمید که روحیات، رفتار و اخلاق او چگونه است. ما آن موقع نمیدانستیم، برونگرایی و درونگرایی چیست؛ اما او به خوبی این چیزها را میدانست. او در همان برخوردهای اول میدانست که فرد چه استعدادهایی دارد و در چه زمینههایی میتواند فعالیت کند؛ او میدانست که این فرد برای اطلاعات یا فرماندهی یا عملیاتی یا تدارکات و یا ستاد خوب است و او را در آنجا قرار میداد. ضمن اینکه چهرهها و افراد را به خوبی به یاد میسپرد. صداها را هم خوب تشخیص میداد. یک نفر وقتی در بیسیم اولین کلمه را میگفت، میفهمید که او کیست. شهید باقری حتی صدای برخی فرماندهان عراقی را هم میشناخت. او رزومهای از فرماندهان عراقی داشت و آنان را به خوبی میشناخت.
شهید باقری حتی صدای عراقیها را هم میشناخت. او رزومهای از فرماندهان عراقی داشت و آنان را به خوبی میشناخت.
قدرت تشخیص و شناسایی شهید باقری به نظر من ابتدا یک استعداد ذاتی بود و، چون نیاز هم داشت، تاثیرگذار بود. او باید فرماندهان عراقی را میشناخت، چون میخواست طرحریزی کند و هم باید نیروهای خودی را میشناخت، چون فرمانده عالیرتبه بود و باید افراد را به مسئولیتهای مختلف منصوب میکرد.
میتوانید به صورت مصداقی از افراد هم نام ببرید؟
بله، اشاره خواهم کرد. ما گاهی در سازماندهی نیروها و مقابله با عراقیها، مشکل پیدا میکردیم. این موضوع را از حسن باقری پرسیدم، او گفت: ما سه نوع فرمانده داریم. یک نوع فرماندهان، یگان را به خوبی سازماندهی و آماده میکنند، ولی نمیتوانند بجنگند. گروه دیگر فرماندهان، یگان را نمیتوانستند آمادهسازی کنند، اما به خوبی میتوانستند به دشمن هجوم ببرند و روحیه تهاجمی خوبی دارند؛ اما وقتی که حمله میکنند، توان دفاع (پدافند) ندارند. دسته سوم نیز، فقط قدرت پدافندی و نگهداشتن خطشان خوب بود.
او معتقد بود که باید ترکیبی از این سه فرماندهان به وجود آید. فرماندهای که توان آمادهسازی یگان دارد، رئیس ستاد شود. فرماندهای که خوب حمله میکند، فرمانده شود و آن فرماندهای که به خوبی میتواند دفاع کند، جانشین و یا مسئول عملیات شود. خودش هر سه این توان را داشت و سه فرمانده را در یک فرمانده میشد، دید. او در سطح قرارگاه میتوانست، حدود 10 یگان را آماده و سازماندهی کند. او همچنین میتوانست یک گردان را فرماندهی کند و به خط بزند و پیروز شود؛ مانند عملیاتی که در چزابه انجام شد.
آغازگر نوشتن طرح عملیات در سپاه "حسن باقری" بود
حسن باقری بسیار انسان ساده زیستی بود، بدین معنا که بیتکلف و صادق بود. هر کس با او برخورد میکرد، احساس میکرد که او یک بسیجی ساده و بیتکلف است. این چنین فردی، اما جلسات فرماندهی را به خوبی اداره و راهبری میکرد.
او مرتب در خطوط عملیاتی حضور پیدا میکرد و در بین رزمندگان حضور داشت و با آنان جلسات عملیاتی در خطوط برگزار و از آنان گزارش دریافت میکرد؛ حسن باقری در آن گزارشگیریها، درمییافت که هر فرد چه استعدادهایی دارد. ضمن اینکه آنان را وادار به انجام کارهای تخصصی مانند نوشتن طرح عملیات کرد. برخی از آنان از نوشتن طرح عملیات خودداری میکردند و میگفتند ما اسلحه به دست گرفتهایم تا بجنگیم، نمیدانیم طرح عملیات چیست. این اصرارهای حسن باقری باعث شد تا نوشتن طرح عملیات در سپاه مرسوم شود. در طرح عملیات باید استعداد نیروهای خودی و دشمن قید و فلشها و نحوه حمله نیز درج میشد.
حسن باقری معتقد بود که با آییننامههای نگارش طرح عملیات، نمیتوانیم عمل کنیم، بلکه باید آییننامههای جدیدی بنویسیم تا براساس آن بتوانیم در خطوط عملیاتی طرح عملیات بنویسیم.
همه آنهایی که به جبههها میآمدند، همه چیز بلد نبودند و نمیتوانستند طرح عملیات بنویسند لذا شهید باقری به آنان آموزش میداد که چگونه طرح عملیات بنویسند و شناسایی کنند. وقتی که فرماندهان خطوط عملیاتی، طرحهای عملیاتی خود را آماده میکردند، با آنان در پادگان گلف جلسه میگذاشت و طرحها را به خوبی نقد و برای تکمیل آن طرحها، آنان را راهنمایی میکرد. فرماندهان در این جلسات، طرح عملیاتنویسی را میآموختند و با نقاط ضعفهای خود آشنا میشدند.
در جبهه سوسنگرد نیروهای مختلفی از جمله عزیز جعفری، عندلیب، امین شریعتی، داداش حسینی، حمید اصلانی، علی تجلایی، صفایی مقدم، مرتضی یاغچیان و دیگران حضور داشتند. از این جمع، فرمانده عملیاتشان شهید شد و هیچ کس حاضر نبود، پس از آن فرد، فرمانده عملیات شود. شهید باقری به آنان گفت که یک نفر از شما بالاخره باید مسئول عملیات بشود و آنان را تشویق میکرد تا مسئولیت بپذیرند.
امین شریعتی و عزیز (محمدعلی) جعفری در مقاطع مختلف همچون جبهه سوسنگرد، لشکر عاشورا و نیروی زمینی سپاه با هم بودند و امین شریعتی معاون و جانشین وی بود.
او که حدود 17 سال سن داشت...
بله. امین شریعتی میگوید عملیات ثامنالائمه که تمام شد، حسن به ما میگفت که به شناسایی بروید و طرح عملیات آماده کنید. ما آشنایی با این مسائل نداشتیم و او به ما یاد میداد که چگونه کار کنیم و مرتب بر کار ما نظارت میکرد و میخواست که مجدد به شناسایی برویم و کالک تهیه کنیم. بدین ترتیب با شناسایی و طرح عملیاتنویسی آشنا شدیم؛ هیچکس به اندازه حسن باقری نسبت به این مسائل سماجت و پافشاری نداشت و این سماجتها موجب رشد بچهها شد.
قاسم سلیمانی پیش از اجرای عملیات طریق القدس به سوسنگرد آمد و فرمانده یکی از گردانهای یگان تحت امر مرتضی قربانی شد. قاسم سلیمانی پیش از آن مربی آموزشی سپاه در کرمان بود. پس از عملیات طریق القدس بنا به دستور، نیروهایش را به خط شوش منتقل کرد و در آنجا مستقر و سپس به دال پری منتقل شد. حسن باقری در آنجا او را به حسن داناییفر معرفی کرد و از او خواست که به قاسم سلیمانی آموزش بدهد تا در آینده یگانش در عملیات حضور داشته باشد. در آنجا گردانش به گروه ثارالله ارتقا یافت که شامل 3 یا 4 گردان بود. حسن باقری، قاسم سلیمانی را کمک کرد و چگونگی کار را هم به او آموخت.
گروه ثارالله در عملیات فتح المبین به فرماندهی قاسم سلیمانی وارد عمل شد؛ اما آنچنان موفق عمل نکرد، به طوری که بعد از عملیات در جلسه فرماندهان ارشد سپاه، برخی از فرماندهان مطرح کردند که قاسم سلیمانی توان فرماندهی ندارد و باید فرد دیگری جایگزین او شود. حسن باقری، اما در برابر تصمیم دیگر فرماندهان ایستادگی کرد و گفت: قاسم سلیمانی آینده دارد و باید به او فرصت بدهیم تا استعداهایش را نشان بدهد.
اگر او را از فرماندهی برکنار کنیم، به مسئولیت سابق خود (آموزش) در شهر کرمان برمیگردد و استعدادهایش شناخته نخواهد شد. در عملیات بعدی (عملیات بیت المقدس) نقش پشتیبانی به یگان قاسم سلیمانی واگذار شد و پس از آن در دیگر عملیاتها توانست توانمندیهای خودش را نشان بدهد تا به امروز که به عنوان افتخار جمهوری اسلامی ایران شناخته شود. برای سردار علی فضلی هم چنین موضوعی پیش آمد. سرلشکر سلیمانی هم گفته است که اگر حسن باقری از من دفاع نمیکرد، من به کرمان برگشته بودم.
مسعود پیشبهار رزمندهای سن کمی داشت، ولی حسن باقری او را از جبهه شوش به پادگان گلف آورد تا اتفاقی برای او رخ ندهد. حسن با او کار کرد و مسعود را به قدری تربیت کرد که برای جلسات فرماندهان ارتش، او را به نمایندگی از سوی خود به آنجا میفرستاد. او به نیروهایش میدان میداد و کار به آنان میآموخت.
مسعود پیشبهار رزمندهایسن کمی داشت، ولی حسن باقری او را از جبهه شوش به پادگان گلف آورد تا اتفاقی برای او رخ ندهد. حسن با او کار کرد و مسعود را به قدری تربیت کرد که برای جلسات فرماندهان ارتش، او را به نمایندگی از سوی خود به آنجا میفرستاد. او به نیروهایش میدان میداد و کار به آنان میآموخت.
حسن باقری در عین حالی که باید به مسائل کلان جنگ فکر میکرد، به مسائل ریزی همچون غذای نیروها و رانندهاش هم توجه داشت؛ بلکه اول تکلیف این افراد را مشخص میکرد و بعد به باقی کارهایش میرسید و این رفتار خیلی موثر بود.
متوسلیان با پیشنهاد شهید باقری فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص) شد
احمد متوسلیان، محمدابراهیم همت و محمود شهبازی پیش از اجرای عملیات فتح المبین از غرب کشور برای انجام عملیات و راهاندازی تیپ به جنوب آمدند. این سه نفر در اتاق جنگ در پادگان گلف نشسته بودند. در کنار آن اتاق، اتاق کوچکی برای استراحت وجود داشت که بنده، چون از منطقه برگشته بودم، در آن اتاق استراحت میکردم و مشغول تماشای عکسهای هوایی بودم. مسعود پیشبهار آمد و گفت: حسن باقری با تو کار دارد. وقتی به اتاق جنگ رفتم، متوسلیان و همت را که از قبل در غرب میشناختم دیدم و سلام و علیک کردیم. حسن آنها را معرفی کرد که گفتم متوسلیان و همت را از غرب (مریوان و پاوه) میشناسم.
حسن شروع کرد و پرسید اسم تیپ چه باشد؟ آنها گفتند که، چون در غرب عملیات محمد رسول الله (ص) را انجام دادهاند، نام تیپ را محمد رسول الله (ص) انتخاب میکنیم تا هر کس هم نام آن را شنید، صلوات بفرستد. حسن گفت، خیلی خوب است. من هم عدد 27 را برای آن انتخاب میکنم و در دفترش که شماره یگانها را نوشته بود، عدد 27 را برای تیپ محمد رسول الله (ص) نوشت. بعد از آن مسئله فرماندهی مطرح شد که هر کدام نسبت به هم تعارف میکردند.
حسن وقتی این وضعیت را دید گفت: ما سه تا کار مهم داریم، شما ببینید هر یک کدام کار را میتوانید انجام بدهید. نخست رئیس ستادی میخواهیم که دوکوهه را تحویل بگیرد و آن را آماده کند و گردانها را هم جا و سازمان دهد و تجهیز کند.
دوکوهه که ساختمانهای زیادی داشت و نیاز به آمادهسازی نداشت.
فقط ساختمان داشت و چیز دیگری نداشت. درب و پنجره نداشت و سگها در آن ساختمانها میخوابیدند. دوکوهه الان را نبینید، آنوقتها خیلی درب و داغون بود.
حسن گفت: دوم اینکه فردی را میخواهیم که با فرماندهان گردانها، شناساییها را انجام بدهد و منطقه را آماده عملیات کند. فرد سومی هم میخواهیم که در جلسات فرماندهی قرارگاه و گلف حضور یابد و گزارشی از وضعیت رشد یگانها و شناساییها ارائه دهد. بعد خود حسن باقری پیشنهاد داد که متوسلیان فرمانده، شهبازی جانشین و همت رئیس ستاد شود و بعدها هم دیدیم که به درستی انتخاب کرد. این جلسه اولین دیدار حسن باقری با آنها بود.
حسن باقری پیش از آن با محسن رضایی به غرب نرفته بود تا با متوسلیان و همت مذاکره کند؟
نه حسن به غرب نرفته بود. همراه با آن سه فرمانده، فرماندهان دیگری هم از غرب به جنوب آمدند که از جمله آن افراد حسین همدانی، حسین قجهای، اسماعیل قهرمانی و رضا چراغی بودند که محمد بروجردی گفته بود، کردستان خالی شد و به آقامحسن نامه نوشت.
بعد از اینکه 9 گردان در تیپ محمد رسول الله (ص) شکل گرفت و سازماندهی شد، جلسات متعددی برگزار شد که من در دو جلسه از آن جلسات حضور داشتم. یکی از جلسات در دوکوهه بود که متوسلیان، اعضای ستاد تیپ و فرماندهان گردانها در آن جلسه حضور داشتند و از اقدامات صورت گرفته گزارشی ارائه کردند. حسن باقری در آن جلسات با دقت به سخنان گوش میداد و اقدامات را بررسی و نقد میکرد.
تنها تیپ محمد رسول الله (ص) نبود بلکه یگانهای دیگر از جمله تیپ ولیعصر (عج) با 7 گردان به فرماندهی رئوفینژاد، تیپ زرهی، تیپ المهدی، تیپ علی بن ابیطالب (ع) هم بود. من خودم برای تشکیل تیپ چندین جلسه پیش او رفتم و وقت او را گرفتم تا به من یاد بدهد که چگونه تیپ تشکیل بدهم و مدام هم اقدامات را بررسی میکرد و پیگیر بود.
ضمن اینکه از سوی محسن رضایی ماموریت داشت تا طرح عملیات (عملیات فتح المبین) را آماده کند که کاری بسیار وقتگیر بود. حسن 12 دی، طرح عملیاتی را ارائه داد. ضمن اینکه برآورد اطلاعات را هم تحویل داد. در این بحبوحه دشمن به چزابه حمله کرد و حدود دو هفته حسن درگیر اجرای عملیات پاتک و دفع حمله عراق بود.
پیش از عملیات، محمد بروجردی به جنوب آمد و در کنار حسن باقری قرار گرفت. افراد دیگری نیز با سمتهای متفاوت از بخشهای مختلف کشور به جنوب آمدند و در کنار شهید باقری قرار گرفتند که به طور مثال میتوان به سیدمحمدحسین علوی فرمانده سپاه مشهد، سیدجمال دینپرور، عندلیب فرمانده سپاه دزفول، صادق محصولی و محمدحسن خداوردی اشاره کرد.
حسن باقری با این افراد ستاد قرارگاه نصر را راه انداخت و به آنان مسئولیت سپرد که با برخی از آنان برای اولین بار مواجه میشد. ستاد آن قرارگاه در تپههای شاوریه، منظمترین و تمیزترین ستاد بود که تمامی امکاناتش فراهم بود. حسن باقری میگفت، آن چیزی که نیرو را خسته میکند، کار نیست، بلکه گیجی است.
آقای علوی که از مشهد آمده بود، میگفت: من دیدم حسن سن و سال کمی دارد، لذا از آقامحسن خواستم که به قرارگاه آقارحیم بروم. آقا محسن پرسید چرا و من بهانهای آوردم، اما ایشان نپذیرفتند و مجبور شدم به قرارگاه نصر برگردم. ولی وقتی که با حسن باقری کار کردم، مجذوب او شدم و نمیخواستم از او جدا شوم.
آقای علوی که از مشهد آمده بود، میگفت: من دیدم حسن سن و سال کمی دارد، لذا از آقامحسن خواستم که به قرارگاه آقارحیم بروم. آقا محسن پرسید چرا و من بهانهای آوردم، اما ایشان نپذیرفتند و مجبور شدم به قرارگاه نصر برگردم. ولی وقتی که با حسن باقری کار کردم، مجذوب او شدم و نمیخواستم از او جدا شوم.
حسن باقری در جلسات ستادی قرارگاه و یگانها، ابتدا در مورد موضوعاتی که در حاشیه بودند، بحث میکرد؛ مانند تدارکات، بهداری، تعاون، مهندسی، حمل و نقل، بهداری و.... سپس به موضوع اصلی یعنی طرح مانور عملیات میپرداخت. او معتقد بود که اول باید تکلیف مسائل فرعی مشخص شود و همانقدر که برای فرمانده یگان مثلاً احمد متوسلیان اهمیت قائل بود، همانقدر هم برای فرمانده بهداری اهمیت قائل بود؛ در صورتی که برخی از فرماندهان ارشد تنها به طرح مانور و گردانهای عملیاتی توجه داشتند. این توجهها و نوع فرماندهی حسن باقری بود که موجب شد، تلفات ما کاهش یابد. او نسبت به جان نیروی انسانی بسیار حساس بود.
اخیراً نیز قطعه فیلمی از «آخرین روزهای زمستان» که شامل سخنان حسن باقری بود، در شبکههای اجتماعی منتشر شد و اشاره به همین موضوع داشت.
حسن باید مطمئن میشد که شناساییها دقیق انجام شده است. او دقیق همه چیز را حتی مانور گردانها، گروهانها و دستهها را کنترل میکرد و تا مطمئن نمیشد، اقدامی نمیکرد. او معتقد بود که فرمانده دسته، نقشش از من نیز مهمتر است؛ چرا که فرمانده دسته، مسئول حفظ جان 22 نفر در صحنه عملیات است. حسن باقری نگاهش نسبت به نیروهای کادر اینگونه بود و به آنان اهمیت و رشد میداد. فرماندهان گروهانها و دستهها نیز به قدری برای حسن باقری مهم بودند که اسامی آنان را پس از دیدار اول به خاطر میسپرد. اسامی آنان در دفتر یادداشت حسن باقری هم است و در آینده منتشر میشود. در مکالمات بیسیم هم همه آنان را به اسم صدا میزد و میفهمید که هر کدام چه روحیات و توانمندیهایی دارند. صوتهای این مکالمات موجود است.
علی مزینانی که انسان توانمندی بود پیش از آغاز عملیات فتح المبین به عنوان مسئول تبلیغات انتخاب شده بود. او خدمت حسن باقری آمد تا بعد از آن کارش را شروع کند. حسن پرسید طرحت چیست و میخواهی چه کار کنی؟ علی مواردی را مطرح کرد؛ اما حسن گفت: همه اینها را به صورت طرح بنویس. در ضمن به او گفت: از اینکه از جبههها فیلم بگیری و در تلویزیون پخش کنی، دوری کن. بلکه گروهی را آماده کن تا تمامی وقایع جنگ را ثبت و گفتوگوهای قرارگاهها را ضبط کنند تا در تاریخ بماند.
حسن باقری به مزینانی گفت: از اینکه از جبههها فیلم بگیری و در تلویزیون پخش کنی، دوری کن. بلکه گروهی را آماده کن تا تمامی وقایع جنگ را ثبت و گفتوگوهای قرارگاهها را ضبط کنند تا در تاریخ بماند.
آن وقت دفتر راویان جنگ راه نیافتاده بود؟
نه، دفتر روایان جنگ بعدها شکل گرفت. حسن باقری برای این کار حاضر بود، هزار نفر نیرو در اختیار مزینانی قرار دهد که در بین آنان اهل قلم، فیلمبردار و... بودند. همچنین تاکید بر این داشت که اینان در جنگ، بیاموزند و به لحاظ حرفهای پیشرفت کنند. حسن باقری یک بار به من گفت: میدان برای آدمها در جنگ خیلی باز است و اینجا جایی برای رشد انسانهاست. او نیروهایش را خیلی دوست داشت و توجه جدی به آنان داشت.
مطرح میشود که شهید باقری نسبت به حفظ جان بعثیها هم تاکید داشته و سخنانی بیان میکرد مبنی بر اینکه اینان آینده عراق را مشخص میکنند و میتوانند به دوستداران انقلاب اسلامی تبدیل شوند. این سخنانی که مطرح میشود، درست است؟
حسن باقری به بُعد انسانی جنگ توجه داشت و در آغاز همه عملیاتها این مسئله را به تمامی تذکر میداد که هدف ما در جنگ کشتار نیست و ما قصد داریم عملیاتهایمان را با دور زدن نیروهای عراقی انجام بدهیم و آنان را به اسارت بگیریم تا به جمهوری اسلامی بیایند و روی آنان کار کنیم تا در آینده، انقلاب اسلامی را در عراق ترویج کنند. به مسئولان بهداری هم سفارش میکرد که زخمیهای عراقی را با مجروحان خودمان، همراه با هم به عقب برگردانند. آنان باید بفهمند که ما برای خدا میجنگیم و نه برای کشتن. مرتب هم در بیسیم به فرماندهان تاکید میکرد که عراقیها را اذیت نکنید. حسن باقری سازمان رزمی ایجاد کرد که هدفش کشتن نبود، بلکه به بُعد انسانی جنگ توجه داشت.
در جریان عملیات فتح المبین، حدود 400 عراقی پناهنده شدند. حسن باقری دستور داد که اینان اسیر و نه پناهنده معرفی شوند؛ چرا که ممکن بود حزب بعث خانوادههای آنان را در عراق مورد آزار و اذیت قرار دهد. در صورتی که اگر عنوان میشد که اینان پناهنده میشدند، یک برد سیاسی برای ایران بود؛ اما حسن باقری موافق این کار نبود.
نحوه شناسایی استعدادها توسط حسن باقری چگونه بود؟
در جلساتی که با نیروها داشت و در بازدید از خطوط عملیاتی و گفتوگو با آنان، افراد مستعد و توانمند را شناسایی میکرد. من در دفترچه یادداشتم نوشتهام که حسن باقری به فرد خاصی توجه میکند. "مهدی ربانی" که اکنون معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح است، از نیروهای مرتضی قربانی بود. حسن باقری به ایشان توجه داشت و میگفت: این فرد آینده دار است.
حسن در جلسات از تمامی افراد میخواست که حرف بزنند و نظراتشان را بیان کنند و این اجازه را به افراد میداد که حتی نظر اشتباه خود را بیان کنند و به آنان میگفت، بیان نظرات حتی اشتباه میتواند ما را به درکهای صحیح و درست برساند.
مهدی ربانی که اکنون معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح است، از نیروهای مرتضی قربانی بود. حسن باقری به ایشان توجه داشت و میگفت: این فرد آینده دار است.
او همچنین به افراد روحیه میداد و این باعث میشد که نیروها رشد یابند. به طور مثال پس از شهادت محمود شهبازی و محسن وزوایی در عملیات بیت المقدس، احمد متوسلیان به قرارگاه آمد. احمد بسیار ناراحت بود. حسن به احمد گفت: هنر تو این است که به جای محسن و محمود، 5 تا مانند آنها را تربیت کنی و وقتی که شهید میدهیم، این شهدا به تشکیلات و سازمان برکت و رشد میدهند.
یعنی شهید باقری در عین حال که معتقد بود باید حداقل تلفات در عملیاتها را داشته باشیم، معتقد بود که هر شهید به تشکیلات و یگان برکت خواهد داد؟
شهدا اعتبار و سرمایههای سپاه هستند که این توفیق را از خداوند دریافت کردند تا به این مقام برسند. شهادت افراد برای حسن باقری سنگین بود؛ چرا که هر فردی توانمندیهایی داشت که میتوانست آن را در راه دفاع از کشور به کار بگیرد، اما حال که شهید شده، دیگر باید به عنوان سرمایه و اعتبار برای کادرسازی آینده استفاده کرد.
ماجرای درخواست فرماندهان برای توقف عملیات فتح خرمشهر
گفته میشود که در روزهای پایانی عملیات بیت المقدس، برخی از فرماندهان از آزادسازی خرمشهر ناامید شده بودند و درخواست توقف عملیات را داشتند. در این باره توضیح بفرمایید و اینکه نقش شهید باقری در ادامه یافتن عملیات چه بود؟
برخی فرماندهان به این جمعبندی رسیده بودند که عملیات را متوقف کنیم؛ اما حسن باقری با فرماندهان صحبت کرد و گفت: اکنون در آستانه فتح خرمشهر قرار داریم و گرچه اجرای عملیات خیلی سخت شده است، اما با یک تلاش دیگر میتوان خرمشهر را آزاد کرد. آن صحبتهای حسن باقری موجب شد که فرماندهان امید دوبارهای پیدا کنند تا پیروزی نهایی حاصل شود.
نظر حسن باقری در خصوص اعزام نیروهای ایرانی (قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی احمد متوسلیان) به سوریه چه بود؟
حسن به شدت مخالف بود و معتقد بود که ما خودمان درگیر جنگ هستیم و جنگ در لبنان، ترفندی برای اغفال ماست.
واکنش شهید باقری پس از اسارت احمد متوسلیان چه بود؟
خیلی ناراحت شد و تاسف خورد. او میگفت: اگر در عملیات رمضان، 5 تا متوسلیان داشتیم، موفق میشدیم. احمد فرمانده بسیار توانمندی بود. حسن باقری، احمد را خیلی دوست داشت.
سردار تنگسیری اولین رزمندهای بود که از اروند عبور کرد
گفته میشود که طرح عملیات والفجر 8 که در سال 1364 اجرا شد و طرح عبور از اروندرود مربوط به شهید حسن باقری است.
حسن باقری در گلف به صورت سرّی روی دو منطقه کار میکرد که حتی برگههای یادداشت من درباره یکی از مناطق را پاره کرد.
شهریور سال 61، حسن من را خواست. محمد باقری، اصغر کاظمی، حسن داناییفر و حسن طهرانیمقدم هم آنجا بودند. حسن نقشه را باز کرد و منطقه اروند را روی نقشه به ما نشان داد و گفت: بروید و این منطقه را شناسایی کنید. من به آبادان و اروند رفتم که آقایان امیری و تنگسیری در آنجا به کمک ما آمدند و اولین کسی که برای شناسایی از اروندرود عبور کرد، علیرضا تنگسیری فرمانده کنونی نیروی دریایی سپاه بود.
برادر بزرگتر تنگسیری، در یگان زرهی پیش بنده بود که بعدها به شهادت رسید. ما در آنجا اروند و نهرها را شناسایی کردیم. همچنین بنده بررسی کردم که چه خودروهای تاکتیکی میتوانیم در آنجا به کار ببریم که موضوع شناسایی در اروند، مفصل است که در وقت دیگری باید درباره آن سخن بگوییم. در دیگر مناطق هم شناساییهایی صورت گرفت، اما ایشان معتقد بود که در اروند موفقتر خواهیم شد.
منطقهام الرصاص که در سال 1365، عملیات کربلای 4 در آنجا انجام شد نیز جزو منطقه شناسایی شما بود؟
بله، ام الرصاص هم جزو طرح شناسایی بود و معتقد بود هرچه سطحهای بیشتری را بگیریم، موفقتر خواهیم شد.
من و طهرانی مقدم جا ماندیم!
سوال پایانی بنده این است که به نظر شما سردار محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح که در دوران دفاع مقدس مسئول اطلاعات سپاه بود، چیست؟
محمد بسیار باهوش است و فرماندهای توانمند و کارآمد است. هوش ایشان آن زمان هم به چشم فرماندهان و دیگران میآمد؛ اما شهید حسن باقری یکی بود و من بعد از آن و تا به امروز همچون حسن باقری ندیدهام. حسن باقری، فرماندهای استراتژیست، آیندهنگر و مدیر بود.
حسن باقری همیشه در صحنه نبرد بود و خود به شناسایی میرفت. او از اول بهمن و یا اواخر دی سال 61، سلسله شناساییهایی را از جنوب آغاز کرد که فاو،ام الرصاص، شلمچه و هور را دوباره شناسایی کردیم. چند روز مداوم با هم بودیم که در روز نهم بهمن به تنگه برقازیه رفتیم تا استراحتی کنیم. من هم از فرصت استفاده کردم تا بروم دوش بگیرم و برگردم.
وقتی که برگشتم، آنها رفته بودند. خیلی ناراحت شدم. حسن طهرانی مقدم هم جا مانده بود. به قرارگاه رفتم تا شاید از آنجا به آنها بپیوندم؛ اما آنجا نبودند و در همین حین فردی آمد که سراسیمه بود و پوتین به پا نداشت. وضعیت او را که دیدم، متوجه شدم که اتفاقی رخ داده است. وقتی از او پرسیدم چه شده، گفت که عدهای از فرماندهان شهید شدند و با آدرسی که از حسن باقری داد، فهمیدم حسن هم شهید شده است.
به محل شهادتشان رفتم که گفتند آنها را به بهداری نصر منتقل کردند. به بهداری نصر هم که رفتم، گفتند به عقب منتقل کردند. به قرارگاه برگشتم که شمخانی آنجا بود و حسن طهرانی مقدم هم خیلی گریه میکرد. دوباره با آنها به محل شهادت رفتم که نقشه هوایی که دست حسن بود، خونی و مچاله شده و آنجا افتاده بود. آنتنی که در جیب داشت، در آن سنگر افتاده بود.
حدود یک هفته اوضاع ما خیلی خراب بود و من از شدت ناراحتی شبها خوابم نمیبرد. فرماندهانی که برای دیدار با امام به تهران رفته بودند، برگشتند. تابوت حسن را هم آماده کردند تا به تهران منتقل کنند. فرماندهان در فرودگاه دزفول دور تا دور تابوت حسن حلقه زدند. آقارشید درب تابوت حسن را باز کرد و همه فرماندهان دور تا دور تابوت حسن جمع شدند و به گریه و زاری پرداختند.
بعد از شهادت حسن، مراسم گرامیداشتی در قرارگاه برگزار شد و آقامحسن به سخنرانی پرداخت. آقامحسن در آن مراسم گفت: ما بعد از حسن، جنگ را چگونه اداره کنیم؟ حسن سرمایه مهمی برای ما بود.
بعد از شهادت حسن، مراسم گرامیداشتی در قرارگاه برگزار شد و آقامحسن به سخنرانی پرداخت. آقامحسن در آن مراسم گفت: ما بعد از حسن، جنگ را چگونه اداره کنیم؟ حسن سرمایه مهمی برای ما بود.
در پایان ضمن اینکه از شما تشکر میکنم؛ اگر جمعبندی از سخنان خود دارید بفرمایید.
حسن باقری معتقد بود که در سازمان رزم سپاه باید 500 فرمانده گردان و 50 فرمانده تیپ و لشکر داشته باشیم و برای این ساختار نوشته بود و میگفت: فرماندهان هم باید از بین نیروهای بسیجی و سپاهی انتخاب شوند. او به فرماندهان خود میدان میداد.
انتهای پیام/ 112