به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی، ستونهای حکومت جائرانه محمدرضا پهلوی را که بر خون مردم مظلوم و ستمدیده کشورمان استوار شده بود به لرزه درآورد و باعث سقوط حکومت شاهنشاهی شد.
گروهی از مبارزین انقلابی که در روزهای پس از پیروزی انقلاب در برقراری امنیت در سطح شهرها از جان و مال خود گذاشتند تا تفکر اسلام ناب و ارزشهای اسلامی در این کشور حاکم شود به دست عمال و ایادی رژیم شاه و استکبار به شهادت رسیدند و تعدادی نیز در دفاع مقدس به خیل شهدا پیوستند.
به مناسبت فرارسیدن دهه فجر انقلاب و به منظور گرامیداشت یاد و خاطره همه شهدایی که با بذل جان خود در تحقق و تثبیت انقلاب اسلامی نقش آفرین بودند به خاطرات سیاسی پنج شهید استان خراسان رضوی اشاره خواهیم کرد.
زندگی، مبارزه است
شهید «علی اسداللهزاده هروی»
راوی دوست شهید: آن روزها، معمولاً هر لحظه برنامه سخنرانی و تظاهرات برقرار بود. یک مرتبه علی خانه ما آمد و گفت: «میخوام برم بیمارستان امام رضا (ع)؛ شما هم میآی؟»
گفتم: «بله، میآم». با عدهای دوستان به طرف بیمارستان حرت کردیم که متوجه شدم او پسرش صادق را همراه خود آورده است.
با تعجب گفتم: «علیجان! شاید حین تظاهرات درگیری پیش بیاید و لازم باشه فرار کنیم؛ این بچه رو نباید میآوردی».
گفت: «پسرم از همین بچگی باید با این جور مسائل آشنا بشه. این مطالب باید تو ذهنش حک بشه. زندگی همش مبارزه است.»
هر چه اصرار کردم تا شاید او را قانع کنم که صادق را به تظاهرات نیاورد، موفق نشدم. بالاخره همگی با هم به تظاهرات رفتیم.
تبعیت از خدا
شهید «ابوالفضل روشنک»
راوی مریم بیات ترک (مادر شهید): ابوالفضل، عکسها و اعلامیههای امام خمینی (ره) را به دیوارهای مدرسه روستای «معموری» چسباند. این کارش باعث شد تا خواهرش را از مدرسه اخراج کنند. اما او دست بردار نبود و باز هم هر کجا که میتوانست عکس امام را نصب میکرد.
ابوالفضل همیشه میگفت: «تبعیت از فرمان رهبری، تبعیت از امام معصوم است و تبعیت از امام معصوم، تبعیت از خداست.»
پنکه سقفی
شهید «سیداحمد رحیمی»
راوی سلطانی (دوست شهید): هیچ کس فکر نمیکرد که سیداحمد، در مراسم احیاء، اعلامیه و عکس امام را کجا پنهان کرده است! توی مسجد بر اثر ازدحام جمعیت، هوا گرم شد؛ آن وقت با به کار افتادن پنکه سقفی، اعلامیهها و عکسهای حضرت امام روی سر جمعیت پایین ریختند.
رئیس شهربانی با دیدن آن صحنه به تندی به طرف در رفت تا مأموران را خبر کند؛ اما یک نفر قبل از اجرای نقشه، کفشهای رئیس شهربانی را پوشید. از دست رئیس شهربانی کاری برنیامد.
مخفیگاه سیداحمد که بالای پرههای آهنی پنکه سقفی بود، کار خودش را کرده بود و عده بسیاری از مردم بیرجند برای اولین بار تصاویر امام را میدیدند.
تدبیر
شهید «ابوالقاسم عصاریان»
راوی محمدرضا محمدی: دستگاه کپی نداشتیم و کار تکثیر اعلامیهها با مشکل مواجه شده بود. باید اعلامیههایی را که حوزه علیمه و مراجع عالی مشهد میدادند، بین مردم گناباد تقسیم میکردیم.
ابوالقاسم یک دستگاه فتوکپی را که اوراق شده بود، از سمساری خرید. مانده بودم که دستگاه اوراق به چه کار میآید؛ چون برخی قسمتهای دستگاه به کلی از بین رفته بود با تدبیر ابوالقاسم، قسمتهای خراب دستگاه را با چوب تعمییر و اعلامیهها را به وسیله آن تکثیر کردیم.
کفن
شهید «حسین سبحانی کوهسرخی»
راوی زهرا آرمند (همسر شهید): وقتی انقلاب پیروز شد، همسرم کفنی را که در راهپیماییها میپوشید، کنار گذاشت و گفت: «این رو تو صندوق بذار!»
آخرین باری که حسین به جبهه میرفت، پرسید: «زهرا! اگر چیزی بگم، ناراحت نمیشی؟»
جواب دادم: «نه؛ چرا ناراحت بشم؟!»
گفت: «لیاقت شهادت ندارم؛ ولی اگر شهید شدم، همون کفن رو موقع دفنم همراهم بذار».
نمیدانم آن روز با حال پریشان چگونه سفارش حسین را به یاد آوردم و کفن را همراهش میان تابوت گذاشتم.
انتهای پیام/