ارکان قدرت در رژیم صهیونیستی و جنگ غزه

پس از جنگ اخیر غزه، هیچ‌یک از جریان‌های راست و چپ، نتانیاهو را به خاطر کشتار مردم غزه محکوم نکردند. نتانیاهو از اینکه حماس را سرنگون نکرده بود مورد غضب راست‌گرایان و قاطبه‌ی افکار عمومی و نخبگان که گرایش‌های دست راستی افراطی دارند، قرار گرفت...
کد خبر: ۳۳۱۶۰
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۹ - 08November 2014

ارکان قدرت در رژیم صهیونیستی و جنگ غزه

به گزارش دفاع پرس:

مقدمه[1]

 

ارکان قدرت در رژیم صهیونیستی شامل سه رکن:

 

نخست: دولت و در کنار آن ارتش و نیروهای امنیتی؛

دوم: نخبگان حزبی، سیاسی و در کنار آن تحلیلگران رسانهها؛

سوم: افکار عمومی اسرائیل؛

 

قبل و پس از جنگ سوم غزه، محاسبات و انتظارات خاص خود را از جنگ داشتند. از این رو پس از پایان جنگ هر یک از این سه رکن با رویکرد خاص خود به نتایج حاصله از نبرد غزه مینگرند. بر این اساس دو پرسش مهم مطرح میشود که تلاش میکنیم در این نوشتار به آنها پاسخ دهیم: انتظارات و محاسبات هر یک از این سه رکن قدرت در خصوص نبرد سوم غزه چه بود؟ دیدگاه هر یک در خصوص نتایج جنگ چگونه است؟

 

1- دولت

1-1 ائتلاف حاکم

 

قبل از آغاز جنگ سوم رژیم صهیونیستی علیه غزه در سال 2014، برخی احزاب مشارکتکننده در ائتلاف حاکم، تهدید به خروج از دولت کرده و خواهان برگزاری انتخابات زودهنگام بودند. در اواسط جنگ به دلایل گوناگون اختلافاتی بین نتانیاهو و رهبران احزاب «خانهی یهودی»، «اسرائیل خانهی ماست» و «آینده هست» رخ داد. در حالی که دو حزب نخست پذیرش خواستههای جنبش حماس در مقابل موافقت با آتشبس را رد کرده و بر تداوم جنگ تا سرنگونی حکومت حماس پافشاری میکردند، حزب سوم دولت نتانیاهو را به خاطر جنگ سرزنش کرده و بر استفاده از فرصت موجود جهت گشودن مجدد مسیر سازش با ابومازن پای میفشرد. مواضع این احزاب پس از جنگ نیز تغییر نکرد، اما در عین حال برخی احزاب تهدیدهای سابق خود مبنی بر ترک ائتلاف و دعوت به برگزاری انتخابات زودهنگام را کنار گذاشتند. به عنوان مثال افیگدور لیبرمان رئیس حزب «اسرائیل خانهی ماست» پس از توقف تهاجم به غزه گفت: «میتوانستیم عملیات را در مدتزمان کوتاهتر و با خسارتهای کمتری تمام کنیم، اما موضع نخستوزیر چیز دیگری بود». وی در پرسش به میزان جدیتش برای خروج از ائتلاف حاکم گفت: «من از ائتلاف کنونی راضی نیستم اما مصلحت ملی ایجاب میکند که در آن بمانم... برگزاری انتخابات در زمان کنونی به ویژه در سایهی تحولات اخیر در خاورمیانه به صلاح نیست»[2]؛ اما نفتالی بنت وزیر اقتصاد و رهبر حزب «خانهی یهودی» هرچند به تکروی نتانیاهو در تصمیم برای پایان دادن به جنگ اعتراض داشت اما تهدیدهای خود برای خروج از ائتلاف را متوقف نمود؛ اما یائیر لاپید رهبر حزب «آینده هست» نسبت به تهدیدهایی که اسرائیل پس از جنگ به دلیل توقف فرآیند صلح و تلاشها برای سلب مشروعیت از اسرائیل به دلیل بمباران غیرنظامیان در غزه با آن روبهرو است، هشدار میدهد. به نظر وی اسرائیل از جنگ غزه خارج شد اما با چالشهای بینالمللی مواجه گردید. لاپید میگوید اسرائیل به مدیریت سیاسی حکیمانه نیاز دارد نه ایجاد بحران با آمریکا و جامعهی جهانی.[3] وی نیز پس از اتمام جنگ بحث خروج از کابینه و لزوم برگزاری انتخابات زودهنگام را کنار گذاشت. در مجموع میتوان گفت که اختلافات درون ائتلاف حاکم در مقایسه با دورهی قبل از جنگ کاهش یافته و احزاب مشارکتکننده در ائتلاف قصدی برای انتقاد جدی از نتانیاهو به خاطر مدیریتش در طول جنگ ندارند. این احزاب معتقدند که نتایج جنگ برای اسرائیل در مجموع خوب بوده است.

 

1-2 ارتش

 

اما در ارتش به عنوان دومین رکن مهم قدرت در رژیم صهیونیستی، اختلافات درونی کمتری وجود داشته است. بنیگانتس رئیس ستاد ارتش در دیدارش با رهبران پدافند هوایی در 28 اوت گذشته از موافقت دولت با درخواستش مبنی بر عدم حملهی زمینی همهجانبه به غزه به منظور سرنگونی جنبش حماس قدردانی کرد و گفت که ارتش اسرائیل تمامی اهداف خود از این جنگ را محقق ساخته بدون آنکه نیازی به اشغال کامل غزه داشته باشد؛ آنگونه که افراطگرایان دستراستی در دولت خواهان آن بودند.[4] شاید اختصاص 17.7 میلیارد دلار بودجهی مستقیم برای ارتش در سال آتی نوعی پاداش دولت به ارتش به خاطر عملکردش در کشتار بیرحمانهی زنان و کودکان بیگناه فلسطینی بوده باشد. این میزان جدای از 3 میلیارد دلار کمک سالیانهی نظامی آمریکا به اسرائیل است. همچنین این مبلغ شامل مبالغی که دولت از ذخایر بودجهی عمومی و نیز بودجههای اضافی سایر وزارتخانهها در طول سال به ارتش میدهد، نمیباشد. با احتساب این پولها بودجهی ارتش برای سال آینده 22 میلیارد دلار از مجموع 89 میلیارد دلار بودجهی کل اسرائیل میشود که مبلغ زیادی است. نباید از یاد برد که بودجهی ارتش جدای از بودجهای است که صرف شهرکسازی و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی میشود که اگر اینها را نیز بخواهیم اضافه کنیم، بیش از یکسوم بودجهی اسرائیل صرف نهادهای نظامی- امنیتی میشود.[5]

 

1-3 سرویسهای امنیتی

 

در چارچوب ارزیابی نتایج جنگ بیشترین انتقادات متوجه دستگاههای اطلاعاتی شد. همچنین اختلافاتی بین دستگاههای اطلاعاتی وابسته به نخستوزیر (موساد و شاباک) و دستگاه وابسته به وزیر دفاع (امان) در طول فرآیند جنگ رخ داد. پس از پایان جنگ دو پرسش اساسی متوجه سرویسهای اطلاعاتی شد: یکی این که آیا آنها از اقدامات بازدارندهی حماس قبل از آغاز رویارویی اطلاع کاملی داشتهاند یا خیر؟ و دیگری اینکه آیا وقوع جنگ ناشی از اقدام حسابشدهی حماس بوده است یا نتیجهی طبیعی بالا گرفتن تنشها بین دو طرف؟

 

در حالیکه شاباک مدعی است اقدامهای جنبش حماس مانند حملههای برنامهریزیشده از سوی «گردانهای قسام» حسابشده بوده است اما اطلاعات نظامی (امان) معتقد است که آنچه رخ داد نتیجهی طبیعی «بالا گرفتن تنشها» بین دو طرف بوده است؛ تنشی که رهبران حماس میپنداشتند متوقف خواهد شد و نتایج آن را پیشبینی نکرده بودند. در همین راستا مرکز هرتزیلیا در ارزیابی خود از نتایج جنگ، دستگاههای اطلاعاتی را متهم کرد که اطلاعات دقیقی از حجم کانالها در غزه و تهدیدهای ناشی از آن نداشته است.[6] منتقدان، سرویسهای امنیتی را به کمکاری در خصوص شناسایی امکانات و تواناییهای حماس متهم میکنند.

 

2- نخبگان

 

روزنامهها و پایگاههای تلویزیونی رژیم صهیونیستی نیز آکنده از نظرات تحلیلگران و صاحبنظران جامعه در خصوص نتایج جنگ در غزه است؛ این دیدگاهها بازتابدهندهی شکافهای موجود در جامعهی رژیم صهیونیستی است که اکثریت آن به لحاظ سیاسی و فکری به راست افراطی و راست میانه تعلق داشته و اقلیتی نیز مواضع چپ دارند. اجماع نخبگان صهیونیستی بر آن است که جنگی که اسرائیل در آن ورود پیدا کرد یک جنگ تحمیلشده بر این رژیم بود؛ زیرا این حماس بود که سه نفر از شهرکنشینان را ربوده و به قتل رساند و با شلیک موشک و بمب به شهرهای اسرائیلی به حملات انتقامجویانهی اسرائیل علیه نوار غزه پاسخ داد، پس این جنگ کاملاً مشروع بوده است. از این رو راستگرایان و چپها جنگ را لازمهی دفاع از شهروندان و آن را جزو حقوق مسلم اسرائیل میدانند! اختلاف تنها به مؤلفههایی مربوط میشود که عامل وقوع درگیری است.

 

2-1- راستگرایان

 

راستگرایان با تمامی اختلافاتشان معتقدند که حماس عمداً به این بحران دامن زد تا از حصار تحمیلی بر آن خلاص شده و همدلی افکار عمومی عربی را به خود جلب نماید به خصوص پس از آنکه با سرنگونی حکومت اخوان در مصر بسیاری از این همبستگیها را از دست داده بود. به باور آنها همچنین ایدئولوژی اعلانی حماس تردیدی باقی نمیگذارد که این گروه، یهودیان را به عنوان یهودی بودن با انگیزههای دینی واضحی مورد هدف قرار میدهد. از این رو تز راستگرایان در طول جنگ این بود که دولت باید جرأت بیشتری به خرج داده و ابتدا حکومت حماس را سرنگون ساخته و سپس برای پایان دادن به جنگ برنامهریزی نماید، نه آنکه بار دیگر به سیاست امضای توافقنامههای آتشبس بازگردد چیزی که از منظر این نخبگان تاکنون آرامش و امنیت را برای شهروندان به همراه نداشته است. به عبارت دیگر منتقدان راستگرا به نتایج جنگ بر این اساس که به اهداف مطلوب از جمله نابودی کامل حماس دست نیافته است، انتقاد داشتند، نه اینکه باورشان آن باشد که اسرائیل جنگ را به معنای سیاسی و نظامی باخته است.

 

2-2- چپگرایان

 

اما منتقدان چپگرا معتقدند که مخالفت نتانیاهو با پیشبرد فرآیند صلح با تشکیلات خودگردان عاملی بود که حماس را تشویق کرد که در سایهی ناکامی عمومی فلسطینیان چه در ساحل غربی و چه در غزه به جنگ با اسرائیل روی آورد. اما همین منتقدان، تصمیمات نتانیاهو در جنگ از جمله آنهایی که منجر به کشته و مجروح شدن هزاران فرد بیگناه فلسطینی شده است، محکوم نمیکنند. چپهای منتقد، نه اسرائیل بلکه حماس را مسبب حوادث رخداده میدانند و مدعیاند که حماس از شهروندان به عنوان سپرهای انسانی استفاده میکند. آنها همچنین بر حق درخواست اسرائیل برای خلع سلاح غزه در هر توافق آتشبس احتمالی تأکید میورزند.

 

3- افکار عمومی اسرائیل

 

نتانیاهو جنگ علیه غزه را در حالی آغاز کرد که تأکید داشت اهدافش ممانعت از شلیک موشک به سمت مناطق اسرائیلی و هدف قراردادن امکانات نظامی حماس و انبارهای موشک و گلولههای آن و تخریب کانالهایی است که حماس بین غزه و جنوب اسرائیل ساخته است. در نتیجه نتانیاهو تا روز آخر جنگ معتقد بود که تهاجم زمینی غزه یا تلاش برای سرنگونی حکومت حماس در نوار غزه هیچگاه از اهداف جنگ نبوده است. علیرغم این، به نظر میرسد افکار عمومی اسرائیل از نتایج جنگ راضی نبودند. اسحاق بن اسرائیل تحلیلگر اسرائیلی این را ناشی از انتظارات غیرواقعی مردم میداند، آنهایی که آرزو میکردند در این جنگ تشکیلات حماس و حکومت آن در نوار غزه برچیده شود.

 

نتایج نظرسنجیهایی که روزنامهی جروزالمپست پایان اوت 2014 منتشر کرد نیز نشان میدهد که تودههای اسرائیلی علیرغم ناکامیشان در سرنگونی حکومت حماس، ارزیابی مثبتی از شیوهی مدیریت نتانیاهو در جنگ داشته است. این را میتوان از اعتماد بالا به احزاب راستگرایی از جمله لیکود به ریاست نتانیاهو مشاهده کرد که خواهان تداوم جنگ تا سرنگونی حکومت حماس بودند. طبق این نظرسنجی در انتخابات آتی احزاب راستگرا (مانند لیکود، خانهی یهودی، اسرائیل خانهی ماست، حزب دینی شاس و اتحاد قومی) در مقایسه با احزاب میانه (کار، آینده هست، حزب جنبش و کادمیا) و چپ (مرتز) کرسیهای بیشتری در پارلمان به دست خواهند آورد.[7] نظرسنجی مرکز امور عمومی اورشلیم نیز نشان میدهد که 75 درصد از یهودیان اسرائیلی مخالف ایجاد دولت فلسطینی در کنار مرزهای 1967 هستند. 75 درصد مخالف واگذاری کنترل درهی اردن و 76 درصد مخالف تقسیم اورشلیم میباشند.[8] این نوعی تناقض در افکار عمومی اسرائیل است که از یکسو نسبت به نتایج جنگ اظهار نارضایتی میکند و از سوی دیگر بیشترین اعتماد را به راستگرایان و نتانیاهو به عنوان کسانی که جنگ را اداره کردهاند، دارد. تنها در صورتی میتوانیم این تناقض را فهم کنیم که پیش از آن ماهیت شخصیت اسرائیلی را فهم کرده باشیم.

 

شخصیت اسرائیلی پیرامون این باور اصلی شکل گرفته است که سرنوشت اسرائیلیها چنین رقم خورده است که علیرغم تلاشها برای تحقق صلح و عادیسازی روابط با اعراب، همواره مطرود باشند. در ذهن یک اسرائیلی این انگاره نقش بسته که جنگ گزینهی همیشگی فلسطینیهاست و آرزوهای قومی و دینی آنها با اقتضائات امنیت اسرائیل در تعارض است و مادامیکه آنها آرزوی اخراج یهود از اراضیشان با توسل به زور را دارند، امید به صلح بیفایده است. این چیزی است که «جابوتنسکی» رهبر جنبش اصلاحطلب صهیونیستی- در دههی 1940م- در مقالهی معروف خود «دیوار آهنین» بر آن تأکید کرده و گفت که جنگ بین یهودیان و عربها ادامه خواهد داشت و یهودیان باید حکومت خود را بر پا داشته و پشت دیواری از قدرت نظامی و فرهنگ گتو (یعنی محال بودن پذیرش یهودیان از سوی دیگران علیرغم تلاشها برای صلح با آنها) مجهز شوند تا بالأخره عربها قانع شوند که شکست دولت یهودی محال است. اینجاست که میتوان دیوار آهنی را برداشت و روابط عادی با عربها برقرار ساخت. بنیامین نتانیاهو نیز که از شاگردان جابوتنسکی است، در کتاب خود با عنوان «مکانی زیر خورشید» (1993م)، با تمسک به سیاست دیوار آهنین تلاش کرد تا نظریهی جابوتنسکی را تقویت کند.[9] در مجموع میتوان گفت افکار عمومی اسرائیل پس از جنگ غزه و حتی قبل از آن به شدت گرایش دارد که مواضع راستگرایانه بگیرد. افکار عمومی صهیونیستی بر این باورند مادامیکه تحقق صلح بعید است، وجود راستگرایان افراطی در حکومت تنها راه تضمین واقعی امنیت اسرائیل خواهد بود. شاید به همین خاطر است که افکار عمومی اسرائیل درگیر جدالهای موجود پیرامون بودجهی ارتش و نیروهای امنیتی که چندی پیش به تصویب رسید، نمیشود. نخبگان حاکم با توسل به سیاست تهدید و ارعاب، شهروندان را قانع کردهاند که زندگیشان مرتبط به امنیتی است که ارتش و نیروهای امنیتی تأمین میکنند، به همین خاطر اگر بودجهی جنگ بالاتر از بودجههای رفاهی، بهداشتی و آموزش شود، کمتر کسی حاضر است که از این بودجه انتقاد کند.

 

جمعبندی

 

جنگ غزه منجر به قدرتیابی بیشتر راستگرایان افراطی که خواهان توسل به مشت آهنین در برخورد با فلسطینیها هستند، گردید و از اختلافات بین احزاب موجود در ائتلاف حاکم ولو به صورت موقت کاست. پس از جنگ، هیچیک از جریانهای راست و چپ، نتانیاهو را به خاطر کشتار مردم غزه محکوم نکردند. نتانیاهو از اینکه حماس را سرنگون نکرده بود مورد غضب راستگرایان و قاطبهی افکار عمومی و نخبگان که گرایشهای دست راستی افراطی دارند، قرار گرفت و از اینکه چرا به سازش با تشکیلات خودگردان و برقراری صلح مبادرت نورزیده و همین زمینهساز وقوع جنگ شده بود، با تیغ تیز انتقادات چپها روبهرو گردید. هماکنون اکثریت احزاب و نخبگان و افکار عمومی رژیم صهیونیستی معتقدند که دور جدیدی از خشونتها بین فلسطینیان و اسرائیلیها حتمی است، لذا از هماکنون باید خود را برای نبرد نهایی که در واقع پایان کار جنبش حماس است، آماده کنند.

 

منبع: اندیشکده راهبردی تبیین

نظر شما
پربیننده ها