نامه خواهر بسیجی شهید سید مصطفی احمدزاده/ حادثه‌ای که در دانشگاه کربلا رخ داد

خواهر بسیجی شهید «سید مصطفی احمدزاده» در نامه خود آورده است: «ای برادرم، تصمیم دارم در رابطه با دانشگاه کربلا و داستانی که در رأس الشهدا برای برادرانمان اتفاق افتاده بزرگ بنویسم و به دیوار مدرسه بزنم به امید این که خواهران و برادرانی که این مطالب را می‌خوانند و یا می‌شنوند درسی بگیرند».
کد خبر: ۳۳۱۸۱۷
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۶:۰۰ - 09February 2019

به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «سید مصطفی احمدزاده» سوم فروردین ۱۳۴۱ در تهران دیده به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ در فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

نامه خواهر بسیجی شهید سید مصطفی احمدزاده/ حادثه‌ای که در دانشگاه کربلا رخ داد

تصاویر نامه خواهر بسیجی شهید «سید مصطفی احمدزاده»

نامه خواهر بسیجی شهید سید مصطفی احمدزاده/ حادثه‌ای که در دانشگاه کربلا رخ داد

نامه خواهر بسیجی شهید سید مصطفی احمدزاده/ حادثه‌ای که در دانشگاه کربلا رخ داد

متن نامه‌ای را که خواهر این شهید والامقام نوشته است، در ادامه می‌خوانید:

«بسم الله الرحمن الرحیم
یاالله با یاد خوشت خسبم درخواب خوشت بینم
از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی
سلام علیکم
مصطفی جان پس ازعرض سلام امیدوارم که حالت خوب باشد و هیچ کسالتی نداشته باشی که می‌دانم با دوری ازما هیچ کسالتی و ناراحتی نداری و بر عکس خیلی هم خوشحال و خرم هستی در هر صورت ان‌شاءالله که همیشه و در هر مکانی که هستی موفق بوده و هر چه استوارتر در مسیر الله قدم برمی‌داری.

خوب مصطفی جان اکنون که برای تو برادرخوبم نامه می‌نویسم همین الان ازمدرسه آمدم، ولی راستش می‌خواستم ساعت آخر برات نامه بدم، چون ورزش داشتیم اما رفتم تو کتابخانه و شروع به نوشتن اون اطلاعیه‌ای شدم که پشت یکی از عکس‌های امام بود کردم در رابطه با دانشگاه کربلا خیلی چیز جالبی بود و تصمیم دارم که داستانی را هم که در رأس الشهدا برای برادرانمان اتفاق افتاده بزرگ بنویسم و به دیوار بزنم به امید این که خواهران و برادرانی که این مطالب را می‌خوانند و یا می‌شنوند درسی بگیرند خوب مصطفی جان راستش خیلی وقته می‌خوام برم خدمت شاهنشاه (شوخی)، ولی وقت نکردم پس با اجازه‌ی شما....

خوب مصطفی جان الان از خدمت شاهنشاه (شوخی) می‌آیم سلام رسوند مصطفی جان می‌بخشید که اینطور دارم می‌نویسم، چون قبل ازمن عزیز رفته بود و من داشتم بیهوش می‌شدم یک دقیقه صبر کن تا حالم خوب بشه.....
خوب مصطفی جان بهتر شدم راستی نوشته بودی که برات فیلم پست نکردیم آخه مثل اینکه رضا (بیژن) نتونسته پست کنه، چون آقا جون خرید و داد آقا رضا که گفته بود بیارین بدین به من خودم هم یکی براش گرفتم پست کنم دیگه دلیل اینکه پست نکرده چیه الله اعلم.

بی‌سواد یعنی خدامی‌داند در هر صورت ان‌شاءالله که پست می‌کنه یا شاید کرده تا امروز برات ندادند، چون تا پس پریروز هنوز نفرستاده بود در ضمن در مورد عکس حسن هم باید به حضورتون عرض کنم که الان مژگان طبق معمول خوابه نمی‌دونم همراه نامه‌اش برات فرستاده یا نه اگر نفرستاده بود من همراه این نامه برات می‌دم.

خوب مصطفی جان از این عکس‌های امامی که همراه نامت برامون داده بودی خیلی تشکرمی‌کنم، ولی مصطفی جان از رأس الشهدا اگر تونستی برای من یک عکس هم شده تهیه کن و بفرست خوب مصطفی جان از بس زود به زود برات نامه می‌دم همش می‌ترسم که حرفام تکراری باشه، ولی خوب خواهر خوبی مثل بنده یعنی منیر خانم جان حتی حرف‌های تکراریش هم شرینه و تو استفاده می‌کنی.

خوب مصطفی جان پس باز هم در این نامه تکرارمی‌کنم وقتی به زینبیه میری به یادمن هم باش و برام دعاکن و دعاکن که خداوند ما را ببخشه و باز دعا کن از ظلمت به طرف نور هدایتمون کنه (ان‌شاءالله) پس یادت نمیره نه ان‌شاءلله در ضمن مصطفی چند شب پیش آقاجون یه نامه برات نوشت من نمی‌دونم پست کردم یا گم کردم خلاصه که خیلی ناراحتم آقاجون هم خیلی ناراحته، ولی ان‌شالله که برات پست کردم در هر صورت در جواب نامه‌ای که نوشتی برام بنویس که پست کردم یا نه دیگر عرضی ندارم.

التماس دعا
خدانگهدار
قربان توخواهرت منیرخانم
۱۳۶۱/۸/۲۶»

انتهای پیام/900

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار