به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از فارس، سید مهدی شجاعی، نویسندهای که با قلمزدن در عرصههای مختلف طنازی نوشتههایش، مخاطب را آنچنان به دنبال خودش کشانده که اگر حتی زمانی خوانش اثری از وی مخاطب را ناراضی کرده، خواندن کتابی دیگر از شجاعی اثر این نارضایتی را از بین برده است.
مهدی شجاعی سعی کرده تا در ژانرهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی قلم بزند و به اینگونه دامنه مخاطب عام و خاص خود را گسترش دهد.
وی در حوزه داستان کوتاه، مقالهنویسی، رمان و فیلمنامهنویسی اثرهای زیادی را از خود بر جای گذاشته که ازجمله آثار وی میتوان به فیلمنامه مرد رؤیاها، مردی از جنس نور، کرشمه خسروانی، طوفان دیگری درراه است، دموکراسی یا دموقراضه و کلانتری غیرانتفاعی اشاره کرد.
سید مهدی شجاعی، اما در سال 92 اقدام به چاپ مجموعه داستانهای کوتاهی با عنوان «از نیستان تا دیگرستان» کرد. کتابی که شامل چهارده داستان کوتاه در ژانر اجتماعی- عاشقانه است و مخاطب را در گوشههای مختلف اجتماع با آدمهای متفاوتی که پیش داشتههای ذهنیشان تا اندازهی زیادی به یکدیگر نزدیک است، آشنا میکند. شاید دم دست بودن بعضی از داستان کمی ذائقه مخاطب کتابخوان را گس کند، اما تعداد داستانها آنقدر هست که این گسی را تبدیل به حلاوت نماید.
مجموعه داستان از نیستان و دیگرستان در سال نود و دو توسط انتشارات نیستان به مدیریت سید مهدی شجاعی به چاپ اول رسیده است.
سطری از کتاب:
«دست بلند کرد و ظریف و دخترانه گفت: پارک دانشجو
نگه داشتم. مانتوی کرم روشن پوشیده بود. با روسری ژرژت قهوهای. موهای مش کرده زیتونیاش بهاندازه یککفدست از روسری بیرون بود و به سمت بالا خمیده بود. کلاسوری در دست داشت و عینک تیرهای که حالا وقت غروب دیگر به کارش نمیآمد.
وقتی سوار شد یک دکمه دیگر مانتوی را هم از پایین باز کرد که راحتتر بنشیند و احتمالاً استرچ سرخابیاش را هم بیشتر به رخ بکشد و گفت: لطف کردین.
گفتم: خواهش میکنم. البته من پارک دانشجو نمیرم، ولی تا...
حرفم را برید و گفت: چهبهتر! منم پارک دانشجو نمیرم.
مبهوت و وارفته گفتم: اِ... ولی... شما... گفتین... پس کجا میرین؟
گفت: حالا چرا اینقدر هول شدین! من که چیزی نگفتم.
راست میگفت. ماجرا بیشتر به عقبافتادگی من از اوضاع و احوال زمانه برمیگشت. برای اینکه تا حدودی قضیه را جمع کرده باشم گفتم: از این تغییر تصمیمتان یه کمی تعجب کردم.
با خونسردی گفت: ازاوشم تصمیم نداشتم برم پارک دانشجو.»
انتهای پیام/ 112