وصیتنامه شهید «اصغر بیات»؛

آنهایی که در خواب غفلت هستید، بیدار شوید/ مگر ناله‌های سوزناک مادر شهدا را نمی‌شنوید؟!

شهید اصغر بیات در وصیتنامه‌اش نوشته است: آن‌هایی که بعد گذشت سال‌ها از جنگ هنوز هم در خواب غفلت و در اعماق فساد و خرافات جای دارید، اندکی به خودتان بیایید و چند لحظه‌ای نشسته و با خود فکر بکنید برای چه به دنیا آمدید.
کد خبر: ۳۳۴۰۹۲
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۰ - 22February 2019

آنانکه در خواب غفلت هستید، بیدار شوید/ مگر ناله های سوزناک مادر شهیدان را نمی شنوید؟!به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید اصغر بیات متولد یکم اردیبهشت سال 46 بود که به عنوان نیروهای پاسدار به جبهه های جنگ رفت و در تاریخ 21دی ماه سال 65 در منطقه شلمچه به شهادت رسید. پیکر این شهید در گلزار شهدای بی بی سکینه به خاک سپرده شده است. در ادامه بخشی از وصیتنامه این شهید را می خوانید.

"بسم رب الشهدا و الصدیقین"

از خداوند بزرگ کمال تشکر را دارم که ما را در برهه ای از زمان قرار داد که با یک انقلاب عظیم و تاریخی مواجه شدیم که ما را از فساد و خرافات نجات داد و هم اکنون قلم به دست گرفته ام و چند نکته ای را به عنوان تذکر برای شما می خواهم عرض کنم.

من به حقانیت دین اسلام پی بردم/ به خاطر گناهانم از خدا خجالت می کشم

اول از همه این سخن را می گویم که دین مبین اسلام را من تقلیدی اختیار نکردم؛ بلکه به حقانیت او پی بردم و در این راه با چشمی باز و آگاهانه قدم برداشته ام و از خداوند متعال سپاسگزارم که جهاد در راه خودش را نصیب ما کرده تا بتوانیم ذره ای از گناهان خود را کم کرده و توشه آخرت سازیم و از خداوند متعال می خواهم که در این راه مقدس مرا یاری کند.

چه عارفانه است ناله آخرین را دادن و چه عاشقانه است لبیک آخر را گفتن. الهی! ای خالق مهربانم، ای هم درد و هم زبانم، ای مونس صبح و شامم، ای ناجی من و ای رب من، از لغزش ها و گناهانم درگذر. تو خود میدانی که تا چه حد عاشقت هستم؛ شیطان رجیم بارها و بارها در صدد برآمده که مرا از تو دور سازد؛ ولی تو ناجی بوده ای.

ای خدای من! تو بهتر از من به قلب من آگاهی و می دانی که پر از غم و غصه است و برای گناهانی که مرتکب شده ام در برابرت خجل هستم و نمی توانم به درگاهت رجوع کنم.

ای خدا و ای مولای من! نمیدانم با این کوله بار خالی ام چگونه بر درگاهت روی آورم؛ هرچند می دانم تو رحیمی، تو مهربان و بخشنده ای، ولی این را هم باید بدانم که راه را برایم نشان دادی، رسولانت را برای هدایت ما فرستادی و امامان معصومی را برای هدایت ما فرستادی، باز خطا کردیم.

خدایا! با این همه روسیاهی چگونه به روی ائمه اطهار نگاه کنم و از آنها شفاعت بخواهم.

خدایا! یاریم ده و مرا از این همه فساد و گناهی که مرتکب شده ام، نجاتم بده ای خدا و ای مولای من! سنگینی گناه مرا از پا در می آورد.

ای ائمه اطهار دستم به دامانتان، یا رسول الله، یا علی، دستم به دامانتان نزد خدا مرا شفاعت کنید.
ای امام حسین این همه برایت عزاداری و نوحه خوانی کردم تا این روزها به فریادم برسی. حسین جان به حق مادرت زهرا (س) به حق علی اکبر و علی اصغر در آخرت از من شفاعت کن، حسین جان، نگذار پیش دیگر مردم خجل بشوم.

بارالها، در این آخرین روزهای عمرم از ته دل از این همه گناه توبه می کنم و از ته دل می گویم: خدایا بد کردم، خطا کردم «الهی العفو، الهی العفو» و از صمیم قلب داد میزنم: انهي لا تكلني إلى نفسي طرفه عيني ابدا.

خدایا! حتی یک لحظه و به یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار؛ چون باز گناهی از من خطاکار سر می زند.

آنانکه در خواب غفلت هستید، بیدار شوید/ مگر ناله های سوزناک مادر شهیدان را نمی شنوید؟!

و اما ای برادرهای عزیز و خواهران محترم، آنهایی که الان هفت سال از پیروزی انقلاب و حدود پنج سال از جنگ تحمیلی می گذرد و هنوز هم در خواب غفلت و در اعماق فساد و خرافات جای دارید، اندکی به خودتان بیایید و چند لحظه ای نشسته و با خود فکر بکنید برای چه به دنیا آمديد؟ آیا خوش باشید و مردم زیر پای دژخیمان لگدکوب شوند؟ وای به حالتان! مگر کورید و چشمتان این همه ایثارگری بچه ها را نمی بیند؟

این همه شهید دادیم، این همه معلول و مجروح... و هنوز هم که هنوز است در بیمارستان ها به سر می برند. مگر شما کر هستید و ناله های سوزناک مادرهای شهدا و خواهرهای شهدا را نمیشنوید! مگر لال هستید که به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین گونه رهبر انقلاب جواب نمی دهید؟ به خدا قسم الان هیچ تفاوتی با آن زمانی که حسین (ع) در صحرای کربلای بی باور بود، ندارد. بدانید ای جاهلان، اگر خداوند متعال در قلب و دل شما جای گرفت و پشتیبان انقلاب و ولایت فقیه شدید که چه بهتر و الا بدانید ما رزمندگان اسلام زخمی که از شما جوان های نادان بر دل خود داریم از شما نخواهیم گذشت.

برادر من، خواهر من، یک کم فکر کن و به خود بیا. ما هر روز هر لحظه شهدای گلگون کفنی نثار انقلاب می کنیم و آنها برای دفاع از دین خدا و کشور و برای دفاع از ناموس شما به جبهه می روند و شما عوض اینکه آنها را یاری کنید و مساجد و پایگاه ها را خالی نگذارید، بر علیه آنها قدم بر می دارید. بدانید اگر دشمن اسلام به ما حمله کند و جلویش را نگیریم، تر و خشک می سوزد و به هیچ کدام از ملت ما رحم نمی کند.

از خداوند متعال می خواهم که همه ما را به راه راست هدایت کند و از شما عاجزانه میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و در دعاها و نمازجمعه و مراسم های دینی و اسلامی شرکت کنید و راه شهدای گلگون کفن را ادامه بدهید و بدانید ما برای خوش و خرمی به این دنیا نیامده ایم؛ بلکه ما به دنیا آمده ایم تا توشه ای برای آخرت خود جمع کنیم. «الدنيا مزرعة الاخرة.» و چند نکته ای هم با پدر و مادر و خانواده مهربانم در میان می گذارم.

پدر و مادر جان، از شما کمال سپاسگزاری را دارم که لقمه ای حلال به من دادید و به واسطه اینها توانستم راه راست و حقیقت را پیدا کنم. من در طول زندگیم برای شما پسر خوبی نبودم و همیشه شما را اذیت می کردم. پدر جان، مرا ببخشید که نتوانستم به خوبی عصای دستت بشوم و من شما را خیلی دوست دارم، ولی می دانم که خدا و جهاد در راه خدا از شما مهم تر است و خدا را بیشتر از شما دوست میدارم. امیدوارم خداوند متعال در آخرت برای شما اجری عظیم و در دنیا برای همه خانواده های شهدا و اسرا و مفقودین و برای شما صبری جلیل عنایت بکند و راه مقدس شهدا را به نحو احسن ادامه بدهید.

از خداوند متعال می خواهم که این آخرین وصیت نامه ای باشد که من مینویسم و از او می خواهم که این سعادت بزرگ هرچند که من لیاقتش را ندارم، نصیبم گرداند.

و از تمامی برادرها و خواهرهایی که به هرگونه در دنیا با آنها برخوردی کرده بودم، از همگی آنها حلالیت می طلبم و از برادرانی که در طی عمر من با من دوست شده بودند و با هم برخورد زیادی داشتیم، عاجزانه می خواهم که مرا ببخشند و حلال کنند و از پدر و مادرم می خواهم که از مال دنیا فقط یک مقدار کتاب دارم، اگر آنها را خواستید بخوانید چه بهتر در غیر این صورت آنها را به مسجد یا به پایگاه بسیج تحویل بدهید.

در خاتمه، از خداوند متعال می خواهم که هر چه زودتر من را هم با آن دوستهایی که قبلا پیش ما بودند و به لقاالله پیوستند و آن دوستانی که بعد از ما به لقاالله می پیوندند، محشور بگرداند. دلم میخواهد خون رنگینم با خاک گرم جنوب کشورمان مخلوط گردد تا پیش امام حسین (ع) و یارانش روسفید بایستم و به پدر و مادرانی که مانع رفتن فرزندانشان به جبهه و جهاد می شوند، توصیه می کنم که شما جلوی فرزندتان را نگیرید و اگر جلوی فرزندتان را نگیرید و آنها را تشویق به جهاد کنید، آن دنیا شفاعت شما را خواهم کرد. از پدر و مادر مهربانم میخواهم که اگر جنازه من را آوردند من را در بی بی سکینه کنار شهدا و در قطعه شهدا دفن کنید و اگر خبر شهادت من را شنیدید و جنازه من به دست شما نرسید بدانید که این یکی از افتخارات من است که در بیابان های جنوب و غرب کشورمان روی خاکها بیفتم و پرپر بشوم و آن دوستانی که به روی زمین افتادند، تنها نمانند. این جان عاریت که به اصغر سپرده بود روزی رخش ببنیم و تسلیم وی کنم.

خدایا، خدایا تا انقلابی مهدی خمینی را نگه دار. به امید پیروزی حق بر باطل

و السلام علیکم و رحمة الله و بركاته

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها