به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یاسوج، «رحمیه نوراییمهر» همسر شهید «حسین عزیزی» است که نمونه بارز استقامت و ایستادگی است. گفتوگوی شیرین و دلنشینی را با این همسر شهید داشتیم، زنی که 32 سال است برای فرزندانش هم مادر است و هم پدر.
دفاع پرس: از نحوه آشنایی با شهید حسین عزیزی بگویید.
وقتی دانشآموز کلاس اول راهنمایی بودم یکی از دانشآموزان سوم دبیرستان که مسئول انجام کارهای بسیج بود به من گفت که آقای عزیزی قصد دارد از شما خاستگاری کند. با توجه به اینکه در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی بودیم، بسیج و سپاه پاسداران به صورت مرتب کلاسهای عقیدتی سیاسی در مدارس برگزار میکردند و آقای عزیزی مسئول برگزاری این کلاسها برای دانشآموزان بسیجی مدرسه «زینبیه» شهر «دهدشت» بود و از این طریق مرا دیده بود. بالاخره با موافقت خانوادهها بساط ازدواج من و آقای عزیزی فراهم شد و ما با هم ازدواج کردیم. عروسی ما ساده و بدون تشریفات خاصی، در حد یک مهمانی کوچک و خانوادگی برگزار شد.
دفاع پرس: چه خصوصیتی از شهید شما را جذب کرد که حاضر شدید با ایشان ازدواج کنید؟
سنم زیاد نبود که خیلی مسائل را متوجه شوم. اما در این حد میدانستم که من و حسین به لحاظ مذهبی، اعتقادی و سیاسی تفاهم داریم و میتوانیم در آن برهه زمانی که شیپور جنگ در نواحی مرزی ایران نواخته شده بود، همدیگر را درک کنیم. حسین به ارزشهای دینی، اسلامی و انقلابی بسیار معتقد بود. نمازش اول وقت خوانده میشد و به اخلاقیات اهمیت زیادی میداد.
دفاع پرس: از زندگی مشترکتان با شهید بگویید؟
زندگی مشترک من و حسین در حول و حوش جنگ شروع شد. هنوز یک ماه از ازدواجمان نگذشته بود که عملیات «رمضان» شروع شد. حسین به جبهه رفت و بعد از سه ماه برگشت. برای یک نوعروس که تازه میخواهد با زندگی جدید خو بگیرد بسیار سخت است که شوهرش در کنارش نباشد اما من هم مانند همسران همه رزمندگان با همه سختیها به خداوند توکل میکردیم و برای پیروزی اسلام دعا میکردیم.
دفاع پرس: شهید عزیزی در چه عملیاتهایی شرکت داشت؟
عملیات های «رمضان»، «والفجر 8»، «والفجر 10» و «کربلای 5» از عملیاتهایی بودند که حسین در آنها شرکت کرد. با توجه به این که کارمند جهاد سازندگی سابق بود، هم در حوزه بسیج و سپاه فعالیت داشت و هم مرتب عازم جبهه میشد. من هم با رفت و آمدهای مکرر حسین به جبهه و دوریاش کنار آمده بودم و مشکل خاصی وجود نداشت.
دفاع پرس: آیا ایشان در امور خانه به شما کمک میکرد؟
اوایل ازدواج به خاطر سن کمی که داشتم نمیتوانستیم بسیاری از کارهای خانه را به تنهایی انجام دهم و حسین که از قوه درک بالایی برخوردار بود سعی میکرد هم در امور آشپزی و هم در نظافت خانه به من کمک کند. مخصوصا وقتی بچهدار شدیم و بچههایمان کوچک بودند در نگهداری و تربیت آنها به من کمک میکرد و شاید اگر حسین نبود از پس بسیاری از مشکلات برنمیآمدم. خلاصه اینکه حسین نقش مهمی در تربیت فرزندانمان داشت.
دفاع پرس: آیا شهید هنگام تولد فرزندانتان در کنار شما حضور داشت؟
در مدت چهار سالی که با حسین زندگی کردم مرتب در جبهه بود و بیشتر از طریق نامه با هم در تماس بودیم. فقط سه ماه تابستان در خانه میماند. اولین فرزندم که متولد شد تقریبا چهار سال از شروع جنگ میگذشت. وجود حسین در کنارم و آرامشی که به من میداد سختیهای زایمان را برایم آسان میکرد. به خاطر ارداتی که به امام هشتم شیعیان آقا امام رضا (ع) داشتیم اسم فرزند اولمان را «رضا» گذاشتیم. رضا نعمت بزرگی بود که خداوند به ما عطا کرده بود. با تولدش حس مادری در وجودم شکوفه زد و به دنیای جدیدی پا گذاشتم.
شبی که فرزند دومم را باردار بودم، حال ناخوشی داشتم. مادرم و مادر حسین کنارم بودند. ساعت حدودا یک بامداد بود که کسی درب خانه را کوبید. در همان حالت ناراحتی و ناخوشی در دلم احساس کردم که شاید حسین باشد و گفتم: «خدا کنه الان حسین اومده باشه.» با همان حال ناخوش در را باز کردم، دیدم خودش است... از شدت خوشحالی حال ناخوشم از یادم رفت. گفتم: «چطور این موقع اومدی..»، گفت: خواب دیدم حالت بده و ناراحت هستی، متوجه شدم که زمان وضع زایمانت فرا رسیده، 24 ساعت مرخصی گرفتم که بیایم ببینمت و برگردم. حسین آن شب کنارمان ماند و فردای آن شب بچه به دنیا آمد. نامش را «محمد مهدی» گذاشتیم.
دفاع پرس: شهید عزیزی در کدام عملیات مجروح و شهید شد؟
حسین در عملیات کربلای 5 نیروی اطلاعات عملیات تیپ 48 فتح بود. همرزمانش بعدها برایم تعریف کردند که شبانه با لباس غواصی از «اروند» میگذشت و ساعتها در سرما زير آب باقی می ماند تا بتواند از دشمن اطلاعاتی كسب كند. در بهمن سال 65 مجروح و در بیمارستان شهید مدرس تهران بستری شد. من باردار بودم و به زودی فرزند سومم به دنیا میآمد. با وجود این، آرام و قرار نداشتم. دل نگرانش بودم. با هزار مشقت و زحمت خودم را به تهران رساندم تا حسین را از نزدیک ببینم تا بلکه کمی دلم آرام بگیرد. در طول مدتی که حسین در بیمارستان تهران بستری بود برادرهایش کنارش بودند و ما مرتب با آنها در تماس بودیم و جویای احوالش میشدیم.
یک هفته قبل از شهادتش راهی تهران شدم. من پا به ماه بودم. دلم میخواست حسین زودتر به خانه برگردد اما حالش چندان مساعد نبود. به محض اینکه من از تهران حرکت کردم و با اتوبوس به دهدشت برگشتم. خبر دادند که حال حسین بد شده و او را به بخش مراقبتهای ویژه انتقال دادهاند. یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که حسین در دوازدهمین روز از فروردین سال 66 به همرزمان شهیدش پیوست. خبر شهادت حسین را برادرش به ما داد. شهادت حسین برایم بسیار سخت بود.
دفاع پرس: بعد از شهید چگونه گذشت؟
من یک زن 17 ساله بودم با سه فرزند قد و نیم قد که باید فرزندانم را در نبود پدرشان بزرگ میکردم. من بودم و کوهی از مشکلات که آنها را پیش روی خود حس میکردم. تنها چیزی که به من آرامش میداد و باعث میشد آن دوران سخت را تحمل کنم، عشق به راهی بود که حسین و همرزمانش رفته بودند. ما به عقاید آنها پایبند بودیم و همین پایبندی به عقاید میتوانست به ما صبری دهد که همه سختیها را تحمل کنیم.
یک روز که من و مادر شهید به زیارت مزارش رفته بودیم. زنی آمد کنار قبر حسین نشست. او را نمیشناختیم. بسیار گریه و بیتابی میکرد. مادر شوهرم از او پرسید: «تو کی هستی که برای پسر من اینقدر بیتابی؟»، زن گف: «من مادر دو شهید هستم که یکی از آنها مفقودالجسد است. حسین مثل فرزندم بود، همیشه از من سرکشی میکرد و هوایم را داشت.» بعد از شهادتش تازه فهمیدیم که او چه کسی بوده و چه کارهای نیکی از خود به جا گذاشته است.
حسین یک وصیتنامه جدا برای من نوشته بود و خواسته بود که فرزندانش را طوری تربیت کنم که پایبند به رهبری و ولایت فقیه باشند. الحمدلله تا الان فرزندان خوبی هم از لحاظ علمی و هم مذهبی بودهاند و انشاءالله در آینده هم همینطور باشند. فرزند ارشدم رضا کارشناسی ارشد مهندسی پتروشیمی دارد و الان کارمند شرکت نفت است. محمد مهدی فوق لیسانس روانشناسی بالینی دارند و در بهزیستی مشغول به کار است و فرزند سومم زینب که 18 روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد مدرک فوق لیسانس علوم تربیتی دارد و به شغل شریف معلمی مشغول است.
32 سال از شهادت حسین میگذرد و من هنوز هم هر هفته خوابش را میبینم. همیشه به یادش هستم و یک لحظه از یادم نمیرود. شاید این خوابها رمز و رموزی دارد و تقدیر الهی این است که ما همچنان به شهدا وصل باشیم تا سفارشاتی که آنها داشتند و مسئولیتی که بر دوش ما گذاشتند را از یاد نبریم.
دفاع پرس: به عنوان همسر یک شهید چه درخواستی از مسئولان و مردم دارید؟
هرچند کوچکتر از آن هستیم که بخواهیم درخواستی داشته باشیم اما از مردم و مسئولان همان انتظاری را داریم که شهدا از آنها داشتند. شهدا میخواستند که اسلام را به معنای واقعی آن به جوانان بشناسانند، بنابراین مردم و مسئولان باید مدافع اسلام واقعی بوده و پشتیبان ولایت فقیه باشند.
جوانان به نماز و اخلاق اهمیت دهند. شهدای زیادی جان خود را فدا کردند تا امروز مسئولان ما بر روی صندلی ریاست بنشینند، پس به طور قطع مسئولان باید به آن چیزی که شهدا اعتقاد داشتند معتقد بوده و به وظیفه انسانی و ایمانی خود عمل کنند. راه شهدا را که همان راه امام راحل و راه ولایت است ادامه دهند. در جهت برآورده شدن خواستههای به حق مردم از هیچ تلاشی دریغ نشود.
گفتوگو از مرضیه جوشن
انتهای پیام/