به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، «آخرین باری که زود رسید، کتاب حسن طاهرنژاد» در دوازدهمین جلد از مجموعه «از چشمها» است که در 9 فصل تنظیم شده است.
«از چشم مادر، عزت طاهرنژاد»، «از چشم خواهر، زهرا طاهرنژاد»، «از چشم خواهر، زهره طاهرنژاد»، «از چشم همسر، زهره خوشنظر»، «از چشم دوست، محسن داوودی»، «از چشم پسر عمو، اصغر طاهرنژاد»، «از چشم دوست، حسین فدایی»، «از چشم دوست، جواد فدایی»، «از چشم دوست، محمد مشهدی ابراهیم» از فصلهای این کتاب است.
شهید طاهرنژاد سال 1358 با توجه به مسائل کردستان و ایجاد جوّ ناامن از طرف گروهک ها به آن منطقه عزیمت نمود و در کامیاران به عنوان یکی از اعضای موثر سازمان پیش مرگان کرد مسلمان مشغول به خدمت گردید. پس از مدتی بعد از آزادسازی دهگلان به عنوان مسئول سازمان پیش مرگان تعیین شد و مدت ها با همین مسئولیت در خطّه کردستان به سر برد. سال 1359 وارد سپاه شد و در واحد اطلاعات مشغول به فعالیت شد. در عملیات بیت المقدّس از ناحیه کتف مجروح شد و او را به بیمارستان بوعلی در تهران منتقل نمودند.
پس از آمدن از جبهه مدتی به عنوان قائم مقام واحد اطلاعات پادگان توحید مشغول به انجام وظیفه بود. سپس به عنوان مسئول واحد اطلاعات و عضو شورای فرماندهی سپاه شهرری برگزیده شد و بعد از مدتی مجدداً با همان مسئولیت قبلی در سپاه ورامین شروع به کار کرد. با اصرار فراوان موفق شد تا مأموریت یک ساله به منطقه کردستان را بگیرد.
بعد ازچند ماه به عنوان مسئول واحد اطلاعات و عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) برگزیده شد و به گفته برادران قرارگاه می توان او را شهید بروجردی دوم نامید. سرانجام در عملیات پاک سازی یکی از روستاهای آذربایجان غربی درسی و یکم خرداد ماه سال 1363 مصادف با شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید.
قسمتی از متن کتاب:
«قبل از رفتن یک شب همهمان را دعوت کرد خانه خودشان. وقت برگشت، مادر نشست لب باغچه و دستی کشید به گلهای خشک توی آن؛
- حسن جان ببین گلهای این خونه همه پژمرده شدن، یه مقدار تهران بمون و به ما و زندگی و بچههات برس.
حسن آمد نشست کنارش و با اطمینان گفت:
مادر خدای بچههام و شما بزرگه.
بعد رفت توی کوچه و خودش را به پدر رساند:
- بابا این دفعه اگه برم برگشتی در کار نیست، اگه شهید شدم، دنبال جنازه من نیایید. جنازهمو براتون میارن، اگر زنم ازدواج کرد و شوهرش خونه نداشت این خونه رو بهش بدید.
همین طور هم شد. 19 ماه رمضان همان سال شهید شد آخرین دیدارمان. حسن ناراحتی معده داشت، با این همه روزهاش را میگرفت. وقتی جنازهاش را آوردند دو سه تکه نان خشک برای افطاری توی جیبش بود. من آن موقع خیلی از مرده میترسیدم ولی رفتم سرد خانه و او را دیدم. لبخندی که تمام بیست و چهار سال روی لبشهایش دیده بودم، هنوز توی صورتش بود. انگار خوابیده بود و با این که تیر خورده بود، بدنش کاملا سالم بود. انگار به خوابی عمیق فرو رفته باشد.»
«آخرین باری که زود رسید، کتاب حسن طاهرنژاد» در 150 صفحه مصور به کوشش «لیلا خجسته» به نگارش درآمده و توسط انتشارات «روایت فتح» در هزار و 100 نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161