به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، نشاط در جنگ یکی از عواملی بود که در سختترین و بحرانیترین شرایط حاکم بر جبههها باعث تقویت روحیه نیروها میشد.
به مناسبت فرارسیدن سال جدید فرصتی دست داد تا به خاطرات طنز تعدادی از رزمندگان خراسانی از فرماندهان شهید استان خراسان رضوی اشارهای داشته باشیم.
قول میدهم شفاعتتان کنم
فرمانده شهید «سیدهاشم آراسته» فرمانده گردان تخریب لشکر 5 نصر
سیدمرتضی ازغندی باشی: بعد از حدود یک ماه که نیروهای گردانهای تخصصی از هم جدا بودند شب جمعه در مسجد حاشیه اروندرود همدیگر را ملاقات کردند و دیدارها تازه شد. در مراسم دعاى کمیل اعلام شد که این آخرین دعاى کمیل قبل از عملیات است و تعدادى از حاضرین در این مراسم هفته بعد مهمان اهل بیت خواهند بود. همهمه به مجلس شور و نشاط بخشیده بود. دعا تمام شد و سفره شام پهن شد. ابتداى صرف شام، چند نفر دست در گردن هم انداخته و زار زار گریه کردند بقیه هم به شام دست نزدند. کم کم بقیه هم دو نفر دو نفر یا بیشتر دست در گردن هم انداختند و در حالی که اشک میریختند طلب حلالیت و شفاعت میکردند. مدتى طول کشید و بچهها دست بردار نبودند. هر چه میگفتیم برادرها بفرمائید شام کسى گوش نمیکرد. شهید «سیدهاشم آراسته» براى اینکه جو را بشکند و بچهها را به حالت عادى برگرداند با یکى دو نفر از بچهها سوزن به دست گرفتند و از پشت به هر کسى یک سوزن میزدند. نیروها هم با تعجب او را نگاه میکردند. شهید آراسته داد میزد بابا شفاعت میخواهید مشکلى ندارد من به همه شما قول میدهم که شفاعتتان کنم. کم کم بچهها خندیدند و سرسفره نشستند.
شوخی با روحانی گردان
فرمانده شهید «حسن انفرادی» فرمانده گردان یدالله لشکر 5 نصر
موسی سیفی: یک روز به اتفاق شهید «انفرادی» داخل چادر بودیم که حاج آقای آگاه روحانی گردان، داخل شد و برای گرفتن وضو عبا و عمامهاش را درآورد و رفت. بلافاصله بعد از اینکه او از چادر خارج شد، شهید «انفرادی» عینک حاج آقا را به چشم زد و لباسهایش را پوشید.
بعد از مدتی حاج آقای آگاه به چادر برگشت ولی حسن آقا را در لباس روحانیت نشناخت. کمی اطراف را نگاه کرد و پرسید لباسهای من را ندیدید؟ من گفتم: «نه. شاید کنار تانکر گذاشتید.» او دوباره از چادر بیرون رفت تا شاید لباس خود را پیدا کند، اما دست خالی برگشت. حاج آقای آگاه گفت: «میخواهم بروم نماز، حالا بدون لباس چه کار کنم؟» من هم در جواب گفتم: «امروز نماز را پشت سر حاج آقای انفرادی میخوانیم.»
به مسجد رفتیم. حاج آقای آگاه که روبروی شهید «انفرادی» نشسته بود یک دفعه چشمش به این شهید والامقام افتاد که در کسوت روحانی در آن جمع حاضر شده، هردو خندیدند. بقیه بچهها هم که متوجهی این قضیه شدند و حسابی خندیدند.
معامله با خدا
فرمانده شهید «عبدالحسین برونسی» فرمانده تیپ 18 جواد الائمه(ع)
علی صلاحی: قبل از عملیات والفجر مقدماتی وقتی شهید «برونسی» از مرخصی برگشته بود. پدرش را هم همراه خود آورده بود. به شهید برونسی گفتم: «سن و سال زیادی از پدرت گذشته چرا او را به جبهه آوردی؟» شهید برونسی پاسخ داد این نوبت که رفتم مرخصی پدرم به من گفت: «همه بچهها جبهه رفتند و شهید شدند و پدرانشان را به عنوان پدر شهید به مکه بردند اما تو شهید نشدی که من را مکه ببرند. پس من را به جبهه ببر تا اگر شهید شدم تو را به عنوان پسر شهید به مکه ببرند.»
شهید برونسی در ادامه گفت: «من هم پدرم را به جبهه آوردم تا با خدا معامله کنم.»
لوله آفتابه و تولید صدای سوت خمپاره
فرمانده شهید «ولی الله چراغچی» جانشین فرمانده لشکر 5 نصر
محمدباقر جلیلیان: روزی به اتفاق شهید «ولی الله چراغچی» پشت خط در حال حرکت بودیم. یکی از نیروها آفتابه به دست در حال حرکت بود. باد در حال وزیدن بود و با عبور از داخل لوله آفتابه صدایی شبیه به سوت خمپاره تولید میکرد. یک دفعه بر اثر شدت باد، سوت بلندی از لوله آفتابه بلند شد به نحوی که دو نفر از نیروها که در آن نزدیکی بودند به خیال آنکه این صدای سوت خمپاره است روی زمین دراز کشیدند. آن کسی هم که آفتابه دستش بود فکر کرد خبری شده و خودش را روی زمین انداخت به نحوی که آب آفتابه روی زمین ریخت و سر و صورتش را گلی کرد.
من با دیدن این صحنه خندهام گرفت و به شدت خندیدم. شهید «چراغچی» که همیشه لبخند بر روی لب داشت دستی روی شانهام زد و گفت: «به مسخره گرفتن افراد کار خوبی نیست. اگر این وضعیت برای خودت پیش آمده بود چه حالی به تو دست میداد.»
ابتکار شهید میرزایی در توزیع جیره جنگی
فرمانده شهید «مهدی میرزایی» فرمانده تیپ امام موسی کاظم (ع)
هادی سعادتی: یکی از روزهایی که در تپههای «اللَّه اکبر» مستقر بودیم شهید «مهدى میرزایى» الاغى را آورد که کلاه آهنى به سر داشت. او گوشهای الاغ را از زیر کلاه بیرون داده بود و یک عینک دودى هم به چشمش زده بود و توى خط راه میرفت و به نیروها کمپوت و کنسرو میداد و به این وسیله بچهها را میخنداند.
انتهای پیام/