وصیت نامه شهید کرم خدا دریکوند؛

به پسرم واقعیت را بگویید

در وصیت‌نامه شهید «کرم خدا دریکوند» آمده است: به پسرم واقعیت را بگویید. می‌خواهم پسرم دشمن را بشناسد، مظلومیت را بشناسد و عطشناکی نهال نورس دلش را با فوران حقیقت همیشه عاشورا پیوند بزند.
کد خبر: ۳۳۸۵۱۰
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۰۰ - 27September 2019

می خواهم  پسرم عطشناکی دلش را با فوران حقیقت عاشورا پیوند بزندبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، شهید «کرم خدا دریکوند» در سوم دی‌ 1348 در شهرستان شهید پرور خرم آباد  به دنیا آمد. تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند که در دوران جنگ تحمیلی مانند سایر جوانان ایران زمین  تهاجم دشمن بعثی را به کشور تاب نیاورد و به میادین نبرد حق علیه باطل شتافت تا اینکه در پنجم مرداد  1367 با وجودی که نوزده بهار بیشتر از عمر پر برکتش نگذشته بود؛ در شهرستان اسلام آباد غرب، با  اصابت تیر کینه منافقین کوردل به سر و سینه اش به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید «کرم خدا دریکوند» که حاوی نکات ارزشمندی در خصوص تربیت فرزند است و سفارشاتی را خطاب به اطرافیانش در مورد گفتن واقعیات به پسرش دارد، در ادامه می خوانید:

وصیت‌نامه شهید «کرم‌خدا دریکوند»:

به پسرم دروغ نگویید. نگویید من به سفر رفته‌ام، نگویید من از سفر بازخواهم گشت، نگویید زیباترین هدیه‌ها را برایش به ارمغان خواهم آورد. به پسرم واقعیت را بگویید. بگویید به‌ خاطر آزادی تو هزاران تیر دشمن استعماری، سینه پدرت را نشانه رفته‌اند. بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است. بگویید سر پدرت هدف تیر منافقین قرار گرفت. اما هنوز ایمان پدرت در تمامی جبهه‌ها می‎جنگد.

به پسرم واقعیت را بگویید. بگذارید قلب کوچک پسرم ترک بردارد و نفرت همیشگی ظلم ظالمان جهان در او ریشه بزند. بگذارید پسرم بداند که چرا عموها و پدر بزرگش، بزرگش کرده‌اند، چرا مادرش دیگر نخواهد خندید، چرا گونه‌های مادربزرگش همیشه خیس است، چرا پدربزرگش عصا به دست گرفته، چرا عموهایش محبتی بیش‌ از پیش به او دارند و چرا پدرش دیگر به خانه باز نمی‌گردد.

به پسرم واقعیت را بگویید. می‌خواهم پسرم دشمن را بشناسد، مظلومیت را بشناسد و عطشناکی نهال نورس دلش را با فوران حقیقت همیشه عاشورا پیوند بزند. می‎خواهم پسرم هر روز کنار دیوار اتاق باایستد، قدش را اندازه بگیرد و هر روز شناسنامه‌اش را ورق بزند، هر روز فانسقه پدرش را ببندد و هر روز پوتین پدرش را امتحان کند هر روز اسلحه پدرش را روغن‌کاری کند و هر روز با قمقمه پدرش آب بخورد. هر روز بزرگ شدن دست‌هایش را تماشا کند و هر روز بی‌تاب روزی باشد که آن‌قدر بزرگ شود تا برخیزد و قدم در راهی بگذارد که منتهای آن پدرش با لبخندی غرورآفرین چشم انتظار دیدار حماسی اوست.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها