به گزارش دفاع پرس، عملیات رمضان به منظور فتح منطقه ای از خاک عراق و گرفتن امتیاز ارضی برای پایان دادن عادلانه به جنگ ۲ساله، در ۵ مرحله به اجرا گذاشته شد. متأسفانه در این عملیات تعدادی از رزمندگان به اسارت نیروهای عراقی در آمدند.
یک گروه دیگر از این اسرا از جمله رزمندگانی بودندکه در بصره اسیر شدند و پس از ۲ماه آنان را به زندان وزارت دفاع منتقل کردند. در آن زمان قرار بودکه سید محمد تقی طباطبایی با ۱۲نفر دیگر از دوستانش که مجروح و حتی یک نفرشان هم قطع نخاع شده بود، به پادگان الرشید بغداد منتقل و از آنجا هم به اردوگاهی دیگر برده شوند.
این اسرا چون به شدت مجروح شده بودند و مدتی هم که در زندان نگهداری می شدند، تحت معالجه کافی قرار نگرفته بودند، برای جابه جایی و سوار و پیاده شدن مشکل داشتند. عراقی ها نیز با بی رحمی و وضع رقت باری برخورد می کردند. می گفتند: باید در فاصله چهل، پنجاه متری تا اتاق دژبانی پادگان الرشید، خودتان را روی زمین بکشید. این وضعیت برای اسیری که پیش تر آنجا بود و این صحنه های تاسف بار را می دید، قابل تحمل نبود. از این رو از عراقی ها خواهش کرد تا به اسرای مجروح کمک کند و همه را به اتاق دژبانی ببرد. عراقی ها این مرد را که محاسن سیاهی برچهره داشت و دشداشه سفید به تن کرده بود، ابوتراب صدا می زدند.
ابوتراب اگر چه در ابتدا با بی توجهی و بی اعتمادی اسرا مواجه شد، اما با چشمانی اشک آلود یکی یکی آنها را بغل کرد و به داخل اتاقی برد و به دیوار تکیه داد و اسیر قطع نخاعی را هم بر روی زمین خواباند.
با خواهش و تمنا برایشان، آب و سمون(نان) گرفت و تا صبح از آنها پرستاری کرد. زیر اندازی زیر آن مجروح قطع نخاعی انداخت تا شاید سختی زمین را کمتر حس کند. او به فاصله هر دو رعت نماز شبی که می خواند، بر بالین مجروحین می آمد و به آنها دلداری می داد و می گفت: بگو یا حسین (ع)، یا زهرا(ع)، تا درد شما تسکین یابد.
«وقتی که می خواستند ما را سوار اتوبوس کنند و به اردوگاه بیاورند، او ما را بغل می کرد و در اتوبوس قرار می داد، ایشان مهربانی و دلسوزی عجیبی نسبت به اسرا داشت. چنان مهربانانه برخورد می کرد که همه ما جذب او شدیم. وقتی خودش را معرفی کرد،من [سید محمد تقی طباطبایی] چون در مجلسی که به عنوان شهادت ایشان در مدرسه عالی شهید مطهری در دی ماه ۵۹ برگزار شده بود، شرکت کرده بودم، جریان را به ایشان گفتم.»
منبع: سایت جامع ازادگان