اسحاق خانزادی:

ثبت صدای انقلاب؛ از فرار شاه تا سخنرانی امام/ برای سینما جان کندیم

اسحاق خانزادی هنرمند پیشکسوت حوزه «صدا» در سینمای ایران ضمن مرور بخشی از خاطرات خود از تلاش برای ثبت و ضبط همه تحولات منتهی به «انقلاب اسلامی» گفت.
کد خبر: ۳۴۱۱۳۱
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۱ - 10April 2019

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از مهر، بخش اول گفت‌وگو با اسحاق خانزادی از پیشکسوتان صدابرداری و صداگذاری در سینمای ایران که در تعطیلات نوروز منتشر شد، به خاطرات این هنرمند از نخستین سال‌های ورود به سینما و تجربه صداگذاری بیش از ۱۰۰ فیلم تا پیش از ۱۷ سالگی، اختصاص داشت.

خانزادی در بخش اول از مسخ شدن در فضای صداگذاری و اولین مواجهه‌اش با اتاق میکس صدا گفت و خاطراتی را مرور کرد که نشان از تلاش یک نوجوان برای رسیدن به اهدافی بلند در عرصه سینما داشت؛ تلاش‌هایی که به گفته خودش در آستانه وقوع انقلاب اسلامی، او را به یکی از مطرح‌ترین چهره‌های حوزه صدا در سینما تبدیل کرده بود.

ادامه این خاطره‌بازی به فعالیت‌های این هنرمند در سال‌های پس از انقلاب و تجربیات خاص او در این سال‌ها اختصاص یافته است.

اشاره کردید که در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی تبدیل به یکی از چهره‌های شاخص این حوزه شده بودید، با این پشتوانه پس از انقلاب چه تغییراتی در روند فعالیت شما پیش آمد؟

با آغاز انقلاب از مدیرکل اداره فیلم با نام غلامحسین علاقه‌مند که مدیرتولید فیلم «باد صبا» نیز بود خواستم به من دستگاه «ناگرا» و ۲۰۰ حلقه صدا بدهند تا بتوانم صدای مردم در جریان انقلاب را ضبط کنم. همین مساله سبب شد تا همه صدا‌های انقلاب و همه آنچه که در ایران اتفاق می‌افتاد را ضبط کنم. وقتی که می‌گویم همه آنچه که در ایران رخ داد، به این معنا که وقتی سینما «رکس» آبادان سوخت به آنجا رفتم و تمام ماجرای سینما «رکس» و باز کردن در‌های سینما را فیلم گرفتم.

در روز سوم این اتفاق تلخ که مردم به قبرستان رفته بودند، ما همه تصاویر را فیلمبرداری کردیم، البته در آن روز کتک خوردیم چرا که مردم می‌گفتند چرا تعداد کشته‌شدگان را دروغ گفته‌اید و ما گفتیم ما آمده‌ایم که نشان دهیم چه اتفاقی برای شما افتاده است. حتی ورود بختیار به دولت و یا حضور مرحوم آیت‌الله طالقانی در میان مردم را ضبط می‌کردیم. با همه افرادی که در رأس بودند مصاحبه کردیم، در آن زمان آقای حسین ترابی به عنوان کارگردان در کنار ما حضور پیدا می‌کرد و نتیجه این کار‌ها مستندی با نام «برای آزادی» شد.

از دیگر کار‌هایی که در اوایل انقلاب انجام دادم ورود امام خمینی (ره) به بهشت زهرا (س) و سخنرانی معروف ایشان بود. در آن روز برای ضبط صدا ۲ تا «ناگرا» با خود بردم و تمام سخنرانی ایشان را ضبط کردم. در واقع به این دلیل ۲ تا ناگرا با خود بردم، چون اگر یک نوار تمام می‌شد، برای شارژ نوار بعدی بخشی از سخنرانی را از دست می‌دادم.

همچنین می‌توانم به خروج شاه از ایران اشاره کنم که تنها ما این خروج را فیلمبرداری کردیم. تمام اتفاقات و دیدار‌های مدرسه رفاه را هم ما فیلمبرداری می‌کردیم. همه آنچه که در سال ۵۷ رخ داد، تبدیل به فیلم «برای آزادی» شد که نزدیک به سه ساعت است و تنها چهار سال است که اجازه نمایش پیدا کرده است.

احتمالاً این تلاش برای ضبط همه حوادث بی‌حاشیه هم نبوده است؛ خاطره‌ای هم از آن سال‌ها دارید؟

به خاطر دارم یاسر عرفات به ایران سفر کرد و از ما خواستند که فیلمی از سفر وی آماده کنیم، هرجا که عرفات می‌رفت ما نیز کنار وی بودیم، تا اینکه در بازدید وی از بهشت زهرا (س)، باران بسیاری می‌آمد و تعداد زیادی از افراد وی را همراهی می‌کردند. به یاد دارم که یکی از محافظان عرفات با تفنگ به سر من ضربه زد و من روی زمین افتادم و نزدیک به یک ساعت بیهوش شدم وقتی که به هوش آمدم دیدم همه رفته‌اند، همانجا بود که تصمیم گرفتم تا دیگر فعالیت خبری انجام ندهم!

بازگشت شما به سینما بعد از انقلاب اسلامی با چه فیلمی بود؟

در واقع ادامه کار در سینما را با صداگذاری و میکس «چریکه تارا» ساخته بهرام بیضایی آغاز کردم و نزدیک به سه ماه این کار طول کشید، البته این فیلم اجازه اکران پیدا نکرد. سال ۱۳۶۲ هم با خسرو سینایی فیلم سینمایی «هیولای درون» را کار کردم که داوود رشیدی در آن بازی می‌کرد.

تا سال ۵۸ نزدیک به ۲۰۰ فیلم کار کردم و از دهه ۶۰ تا امروز سالی ۲۵ تا ۴۰ فیلم کار کرده‌ام. در کل از ابتدای آغاز فعالیتم در این رشته تا امروز نزدیک به ۱۳۰۴ فیلم کار کرده‌ام و فکر می‌کنم هیچ کسی در دنیا تا این اندازه فیلم در کارنامه کاری خود نداشته باشد.

در این مدت چهار سیمرغ از جشنواره فیلم فجر گرفتم، ۶۰ بار نامزد دریافت سیمرغ شدم و هشت جایزه نیز از دفاع مقدس دریافت کردم. سریال‌های مختلفی نیز کار کرده‌ام که همه آن‌ها جزو سریال‌های به یادماندنی به شمار می‌رود. از میان این فیلم‌ها ۲۰۰ فیلم را خودم صدای صحنه گرفته‌ام.

اما طی ۲ سال گذشته کمتر در سینما حضور داشته‌اید؛ این کم‌کاری دلیل خاصی داشته است؟

در سال ۹۵ «ملی و راه‌های نرفته‌اش» به کارگردانی تهمینه میلانی آخرین فیلمی بود که کار کردم، در واقع در سال ۹۶ مشکل تنفسی و قلبی پیدا کردم و اواخر مهرماه سال ۹۶ جراحی قلب انجام دادم، پیش از آن با پولاد کیمیایی برای فیلم «معکوس» قرارداد کار داشتم، اما به دلیل شرایط سخت کار در زمستان پزشک معالجم به من اجازه کار در این فیلم را نداد و نتوانستم در آن فیلم حضور داشته باشم.

۲ ماه بود از بیمارستان مرخص شده بودم که حس کردم یک چیزی در شکمم فرو می‌رود و درد می‌کند، به پزشک معالجم گفتم چنین دردی دارم و پزشک به من می‌گفت که نخ بخیه است خوب می‌شود، اما این درد اصلاً خوب نشد، تا اینکه از جای درد عکسبرداری کردند و متوجه شدند یک پنس در بدن من جا گذاشته‌اند و من مجبور شدم تا دوباره یک عمل جراحی دیگر داشته باشم!

نزدیک به هفت ماه است که سرحال هستم و آماده کار. به تازگی نیز فیلمی با کارگردانی به نام سیامک فکری که از دستیاران ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و مسعود کیمیای است کار کرده‌ام.

عشق و زندگی من کارم است و برای آن زحمات بسیاری کشیده‌ام و می‌توانم بگویم که این کار برای من بسیار با ارزش است. وقتی امروز فیلم‌هایی که کار می‌شود را می‌بینیم با خودم می‌گویم این روز‌ها چقدر کار‌ها راحت شده است و ما در آن زمان به چه سختی فیلم را به سینما‌ها می‌رساندیم، آن زمان حتی در بسیاری از سینما‌ها از بلندگو‌های شیپوری استفاده می‌شد و من تلاش بسیاری کردم تا سالن‌های سینما به بلندگو‌های حرفه‌ای مجهز شوند. در واقع از سال ۶۰ به‌عنوان رئیس واحد صدا و تدوین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به کار شدم و از این موقعیت برای بخش صدا کار‌های بسیاری کردم.

اشاره کردید که ۱۳۰۴ فیلم تا امروز کار کرده‌اید، از این تعداد چند فیلم را به صورت آرشیو در اختیار دارید؟

تا امروز ۹۰۰ فیلم خود را آرشیو کرده‌ام، البته آرشیو برخی از فیلم‌ها بسیار سخت است. در کنار آن یک دفتر بزرگی دارم که اطلاعات فیلم‌هایی که کار کرده‌ام در آن آمده است و زیر این اطلاعات که شامل مدت زمان میکس و لحظه پایان کار میکس فیلم آمده است، کارگردان هر فیلم نیز نظرات خود را نوشته‌اند و این دفتر برای من بسیار ارزشمند است.

در حوزه سینمای دفاع مقدس نیز فعالیت‌های بسیاری داشتید؟

فیلم‌های دفاع مقدسی بسیاری کار کرده‌ام، در طول جنگ تحمیلی، نزدیک به ۲ سال به جبهه می‌رفتم و صدا‌های جنگ را ضبط می‌کردم. این صدا‌ها را برای اولین بار در فیلم «پرواز در شب» زنده یاد علی ملاقلی پور استفاده کردم. به یاد دارم در جبهه که بودم زمانی که بمباران شروع می‌شد، صدای ضدهوایی‌ها و رزمندگان را ضبط کردم. در آن دوران و با حضور در جبهه چیز‌های بسیاری مانند گذشت، منش و بزرگی را از رزمندگان یاد گرفتم. اما امروز گاهی با خودم فکر می‌کنم چی فکر می‌کردم چی شد!

فکر می‌کنم هر جای دنیا که بودم با چنین رزومه کاری که داشتم تا ۱۰۰ نسل بعد از من می‌توانستند آسایش اقتصادی داشته باشند. معتقدم سینما تنها جلوی دوربین است و کسانی که پشت دوربین خون دل می‌خوردند دیده نمی‌شوند و همه فراموش شده‌اند. کسانی که با نگاتیو در سینمای ایران کار کردند و برای سینما جان کندند. من به آقای بهشتی و انوار با تلاش‌های بسیار ثابت کردم که صدا یک هنر است و در نهایت تصمیم گرفتند که سیمرغی هم برای صدا در جشنواره در نظر بگیرند، اما امروز می‌فهمم که اگر هم می‌خواهند در این بخش‌ها جایزه بدهند تنها برای این است که صدای صدابرداران در این بخش‌ها در نیاید.

در دوران بیماری من هیچکدام از مدیران سینمایی که برای آن جان کندم تا بزرگ‌ترین آرشیو صدای فرهنگ ملت ایران را جمع کردم، سراغی از من نگرفتند. حتی هیچکدام از آرتیست‌های سینما نیز حالی از من نپرسیدند. اما وقتی که برای آن‌ها کار می‌کنید روزی ۱۰ بار می‌آیند و ابراز ارادت می‌کنند. به همین دلیل است که می‌گویم سینما چهره‌های جلوی دوربین است نه چیز دیگر.

من کارمند ارشد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستم، نشان درجه یک هنری من را درست بعد از بازنشستگی به من دادند، این در حالی است که اگر این مدرک را قبل از بازنشستگی به من می‌دادند نزدیک به ۹ میلیون تومان حقوق می‌گرفتم، این مدرک درجه یک هنری من درست ۱۰ روز بعد از بازنشستگی به من اهدا شد.

در این سال‌ها اگر فیلمی در جشنواره داشتم کارتی برای حضور در جشنواره برای من صادر می‌شد، اما اگر فیلمی نداشته باشم حتی به یادشان هم نمی‌آید که هستم، البته این مساله تنها برای من اتفاق نیافتاده است. در طول سال تعداد بسیاری جشنواره برگزار می‌شود و تنها کسانی که از آن‌ها برای حضور در جشنواره‌ها دعوت می‌شوند، آرتیست‌ها هستند، مگر ما برای سینما زحمت نکشیده‌ایم، باورتان می‌شود که در این دوره از جشنواره حتی یک کارت برای من صادر نکردند. من می‌گویم آقایان مدیران سینمایی ما برای سینما جان کنده‌ایم و شما تا این اندازه فراموش کار هستید.

به‌عنوان یکی از پیشکسوتان حوزه فنی در سینما، از سوی مخاطبان چه بازخورد‌هایی را تجربه کرده‌اید؟

خوشبختانه مردم من را به خوبی می‌شناسند و احترام بسیاری برای من قائل هستند. از همین جا به کسانی که کار در سینما را دوست دارم باید بگویم که این کار یک کار بسیار سخت و دشوار است و باید واقعاً عاشق آن باشید تا بتوانید به خوبی کار کنید.

آقای محمدرضا دلپاک ۳۰ سال کنار من کار کرد و امروز یکی از بزرگان صدای ایران شده است، اما امروز کسانی که در این عرصه کار می‌کنند سه یا چهار فیلم به عنوان دستیار کار می‌کنند و بعد می‌روند یه دستگاه دیجیتال می‌گیرند و به راحتی کار می‌کند، همه کار‌ها را دستگاه دیجیتال انجام می‌دهد و صدابردار کاری انجام نمی‌دهد.

عشقی که آن زمان در دست‌ها، گوش‌ها و عقل صدابردار و یا صداگذار بود که یک سکانس یخ و بی معنی را جذاب‌تر می‌کرد، از اهمیت بسیاری برخوردار بود. افرادی مانند من برای سینما تلاش کردند، فکر کردند. به یاد دارم در صحنه صبحانه خوردن در فیلم «شوکران» با خود فکر کردم چه صدایی می‌توان به این صحنه اضافه کرد که آن را جذاب‌تر کنم، در نهایت به این نتیجه رسیدم تا صدای رادیو آمریکا همان روز و همان ساعتی که داستان رخ می‌دهد را پیدا کردم و روی سکانس موردنظر گذاشتم.

زمانی که هنرمندان پیشکسوت سینما از دنیا می‌روند با خود فکر می‌کنم این افراد چه زحماتی برای سینمای ایران کشیدند و در چه شرایط بدی فوت کرده‌اند. به یاد دارم برای برنامه «هفت» با اجرای آقای گبرلو چندین بار از من دعوت کردند تا حضور داشته باشم، به آقای گبرلو گفتم به این شرط به این برنامه می‌آیم که درباره کسانی که جوانی‌شان را برای سینما گذاشته‌اند و کسی آن‌ها را نمی‌شناسند حرف بزنم؛ تعدادی از این افراد این روز‌ها در خیابان منوچهری نشسته‌اند و انگشتر و تسبیح می‌فروشند، کسانی که برای فیلم‌های مختلف پروژکتور‌های به آن بزرگی را روی دوش خود می‌گذاشتند و مسیر‌های طولانی را طی می‌کردند، کسی نیست که به داد این افراد برسد. آقای گبرلو نپذیرفت تا در مورد این افراد حرف بزنم و من نیز به این برنامه نرفته‌ام. متأسفانه شرایط اقتصادی برای سینماگران قدیمی بسیار سخت شده است.

مسأله‌ای که این روز‌ها بسیار باب شده است، این است که هرچقدر کار می‌کنیم دستمزد ما را نمی‌دهند. به عنوان مثال یک فیلم کار کردم، پنج ماه برای این پروژه کار کردم و قرارداد من ماهی ۱۵ میلیون تومان بود که دستمزد من را پرداخت نکردند. نه تنها دستمزد من پرداخت نشد بلکه برای آن فیلم یک سالنی را گرفته بودند و وسایل ما در آن سالن بود، این تهیه‌کنندگان پول اجاره این سالن را هم ندادند و صاحب سالن در را قفل کرده و رفته بود و نزدیک به ۱۸ ماه کل دستگاه‌های من در آن سالن مانده بود. دستگاه‌هایی که حداقل ماهی ۱۰ میلیون تومان کرایه آن می‌شد.

زمانی که در بیمارستان بستری بودم به هرکدام از این افراد پیغام دادم تا پول من را پرداخت کنند، اما هیچکدام جواب من را ندادند.

متأسفانه در سینما زحمات افرادی که در پشت صحنه کار می‌کنند، دیده نمی‌شود. همیشه با خود می‌گویم حضور جوان‌ها در سینما بسیار خوب است، اما بهتر است که این جوان‌ها در کنار افراد قدیمی و پیشکسوت یاد بگیرند.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها