به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خرم آباد، شهید «مرتضی آقایی» ۲۵ شهریور ۱۳۵۰، در روستای «دارایی» از توابع شهرستان «خرم آباد» به دنیا آمد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و ۲۵ فرودین ۱۳۶۵، در عملیات فتح (۵) در منطقه عمومی «ماؤوت» براثر اصابت گلوله به قلبش به شهادت رسید.
روایتی شنیدنی از شهید «مرتضی آقایی»
در کتاب «ستارههای به خون خفته» به قلم «حجت شرفی» آمده است: باز کردن میدان مین در هر عملیات بویژه در تاریکی شب کار سخت و خطرناکی بود، که به عهدهی نیروهای واحد تخریب گذاشته شده بود. به قول معروف اولین اشتباه آنان آخرین اشتباهشان بود. اگر مین منفجر میشد لااقل دست و پا و چشم شان از دست میرفت، یا کشته میشدند. آنها وظیفه داشتند پس از انجام مأموریت، و باز کردن معبر در شب عملیات و در صورت نیاز روزهای بعد از انجام عملیات مابقی میدان مین را پاکسازی کنند. اما در شب عملیات بعد از باز کردن میدان مین و شروع عملیات میتوانستند به عقب برگردند تا برای عملیات و مأموریت بعد آماده شوند. اما همرزمان ما در گردان تخریب لشکر ۵۷ که به واحد «ایثار» معروف شده بودند، در اکثر مواقع پس از خنثی کردن میادین مین، در ادامهی عملیات هم شرکت کرده و به ما کمک میکردند.
در عملیات «فتح ۵» که برای آزادسازی شهر «ماؤوت» عراق طراحی شده بود، «مرتضی آقایی» از نوجوانان بسیجی واحد تخریب لشکر ۵۷ ابوالفضل (ع) لرستان که در وصیتنامه خود آورده بود «خدایا من آرزوی شهادت دارم و از تو میخواهم شهادتم را به وسیلهی اصابت تیر به قلبم که برای امام حسین (علیه السلام) میتپد، قرار دهی تا شرمندهی او نباشم و قلبم فدای قلب حسین (علیه السلام) شود». پس از عملیات از تیم تخریب خواسته شد که به مقر خود بازگردند، اما آنها سلاح برداشته و به همراه گردان در ادامهی عملیات شرکت کردند.
سه نفر از نیروهای دشمن در یک سنگر محکم بتونی مخفی شده و چند نفر از نیروهای ما را مجروح و شهید کردند. این سنگر موقعیت استراتژیکی و مهمی در منطقه داشت و با مهندسی نظامی مناسبی ساخته شده بود. اسلحهی «آرپی جی» و تیربار ما هم با توجه به فاصلهی زیادی که داشتیم، در آن اثر نمیکرد، و سلاحی با برد قدرت بیشتر هم در اختیار نداشتیم. بنابر این باید با پذیرش خطر کشته شدن جلوتر میرفتیم. در نهایت تصمیم بر این شد که چند نفر از رزمندگان شهادت طلب، خود را به خطر انداخته و برای انهدام آن اقدام کنند. از جملهی افراد داوطلب، سردار شهید «احمد قاسم زاده» و «مرتضی آقایی» بودند. آنها جهت انهدام سنگر به طرف دشمن حرکت کردند و نوع عملیات آنان به روش جنگ چریکی و حرکت و دویدن با سرعت و استفاده از خیزهای «پنج ثانیه» بود. درآخرین لحظاتی که «مرتضی آقایی» خود را به نزدیکترین فاصله به سنگر دشمن رسانده بود تیر دشمن به سینه اش اصابت کرد و او را به آرزویش رسانید.
متن کامل وصیتنامه شهید «مرتضی آقایی» به شرح ذیل است:
وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ. بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
با سلام و درود به پیشگاه حضرت، ولی عصر مهدی موعود (عج) و با سلام به رهبرکبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و با سلام بر امت ایثارگر و فداکار ایران و با درود بر رزمندگان سلحشور و سلام بر شهیدان راه حق و حقیقت از هابیل تا شهدای کربلای حسینی و کربلای خونین ایران.
بنده با امام امت میثاق بستهام و به او وفادارم، زیرا او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند دست از او نخواهم کشید، راه سعادتبخش حسین را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید.
خدایا! بارالها ᴉ. معبودا ᴉ. معشوقا ᴉ. وای مولایم بنده ضعیف و ناتوانم دوست دارم دشمن چشمهایم را در اوج دردش از حدقه درآورد و دستهایم را قطعه قطعه کند پاهایم را از بدن جدا سازد و قلبم را اماج رگبارهایش قرار دهد و سرم، چون دیگر برادرانم در کردستان از تن جدا نماید تا دشمنان مکتبم در کمال رنج و اندوه مشاهده کنند که گرچه چشمها و دستها و پاها و سر و قلبم را از من گرفتند، اما یک چیز را نتوانستهاند از من بگیرند و آن هدف و ایمان بنده میباشد، زیرا به خالق مطلق هستی عشق میورزم.
سخنی با پدرم: پدر عزیز شما بودید که از دوران طفولیت تا امروز زحمات بسیار زیادی برای فرزند خود کشیده و بنده را بزرگ نموده و همانند ابراهیم (ع) روانه قربانگاه نمودی و روانه جنگ با مزدوران آمریکایی گردید. اکنون زبان من قادر نیست از شما تشکر نمایم، ولی شما باید قلباً مرا ببخشی و از من راضی باشی، زیرا راه من راه حسین (ع) یعنی کربلا و مقصد من مقصد او یعنی شهادت و دیدار خدا و قول میدهم این راه را به پایان برسانم.
اما سخنی با مادر مهربانم: سلام بر توای مادرای کسیکه شبهای تاریک مرا در دامن میگذاردی و نوازش میکردی، چگونه درباره تو سخن بگویم به نام تو که میرسم عرق بر پیشانیام میخشکد. دستم قدرت گرفتن قلم را ندارد و قلم یارای نوشتن، اما همین مقدار با تو بگویم که بعد از مرگ من گریه و زاری مکن. تو که مرا به مهر علی و حسین (ع) پروریدی میخواهم زینب وار زندگی کنی و صبر پیشه سازی که مرگ در راه خدا ماتم و زاری ندارد. لباس سیاه نپوش و از تو میخواهم مرا حلال نمائی و تنها سخنم با خواهرانم رعایت حفظ حجاب و پاکدامنی و عفت است؛ و پیام بنده برای امت شهیدپرور و مقاوم ایران اینستکه امام را تنها نگذارید پشت جبهه را خالی نکنید و تمام افرادیکه قدرت سلاح گرفتن دارند جبههها را پر کنند که این یک وظیفه دینی و الهی است این قافله بسوی کربلا در حرکت استای کسانیکه به دنیای مادی دل بستهاید حرکت کنید که به حق مولایم حسین عزت شما در گرو مرگ سرختان میباشد و ذلت شما در سکوت و ضعف شماست.
برخیزیدای رزم آوران گاه ستیز است، هنگام یاری کردن قدس عزیز است. امیدوارم وصیتم را عمل کنید و بدانید که شهیدان زندهاند و ما راه شهیدان را میپیمائیم و از حوادث روزگار هراسی نداریم.
و اما سخنی با تنها برادرم و تنها امید آینده خانوادهام: در ابتدا امیدوارم بعد از مرگ برادرت بجای گریه با پرچمی قرمز و لبخندی بر لب و مسرور برسر مزارم بیائی و با افتخار و شادی خودت دشمنان اسلام را ناشاد نمائی. برادر عزیز! در مقابل سختیها مقاومت کن، زیرا بعد از مرگ برادرت بار سنگین زندگی خانواده و مبارزه بر علیه ظلم و ستم و دفاع از امام و اسلام بعهده شماست. انشاءالله بعد از من راه تو صراط مستقیم و خط تو خط رهبر کبیر انقلاب باشد.
انتهای پیام/