فارن پالیسی:

دوست داشتن دیکتاتور‌ها سنت آمریکایی‌هاست

«ترامپ این بار یک دیکتاتور دیگر را آن هم در لیبی به آغوش کشیده، اما این یک اشتباه و خطای فردی از جانب رئیس جمهوری آمریکا نیست بلکه یک سنت ملی آمریکایی به شمار می‌رود.»
کد خبر: ۳۴۴۰۲۱
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۱:۰۰ - 29April 2019

دوست داشتن دیکتاتور‌ها سنت آمریکایی‌هاستبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل  فارن پالسی، «هفته گذشته، کاخ سفید متن گفت‌وگو تلفنی بین دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا و خلیفه حفتر، فرمانده لیبیایی را که اخیراً در کار تصرف طرابلس و براندازی دولت به رسمیت شناخته شده بین‌المللی این کشور بوده، منتشر کرد. در جریان این گفت‌وگو، دو طرف درباره ضرورت دستیابی به صلح و ثبات در لیبی تاکید کردند و ترامپ اهمیت نقش خلیفه حفتر را در مقابله با تروریسم و برقراری ثبات در منابع نفتی لیبی به رسمیت شناخت و دو طرف به بررسی یک نسخه اشتراکی برای روند انتقال به یک سیستم سیاسی باثبات و دموکراتیک در لیبی پرداختند.

این گفت‌وگو یک حمایت از درخواست پنج ساله خلیفه حفتر برای تبدیل شدن به عنوان رهبر لیبی محسوب می‌شود.
سیاست آمریکا قبلاً از این حمایت از دولت لیبی بود که خلیفه حفتر به فکر سرنگونی‌اش است. در ضمن، درست یک هفته پیش از این تماس تلفنی بین ترامپ و خلیفه حفتر که ۱۵ آوریل صورت گرفت، اما چهار روز بعد جزئیات آن افشا شد، مایک پامپئو، وزیر خارجه آمریکا بار دیگر گفته بود که هیچ راه حل نظامی برای بحران لیبی وجود ندارد. اما کل این سناریو نشان می‌دهد که ترامپ روند سیاست خارجی را نقض کرده و دمدمی‌مزاجی خود را جای آن نشانده است. حمایت ترامپ از این مرد قدرتمند لیبی کاملاً با سوابق ریاست جمهوری او و همچنین فعالیت‌های رؤسای جمهوری سابق آمریکا تطابق دارد.

در نوامبر ۱۹۷۹، جین کرک‌پاتریک که در آن زمان استاد دانشگاه جورج‌تاون بود و بعداً نماینده دائم رونالد ریگان، رئیس جمهوری وقت آمریکا در سازمان ملل شد در مقاله‌ای برای مجله «کامنتری» با عنوان «دیکتاتوری و استاندارد دوگانه» نوشت: آمریکا در جهان بسیار منفعل شده است.

به دیدگاه او، دولت کارتر سرنگونی آناستازیو سوموزا در نیکاراگوئه و محمدرضا پهلوی، شاه ایران را به دلیل این عقیده پذیرفت که تغییرات در این جوامع در نتیجه نیرو‌های تاریخی تجددگرایی است که آمریکا نمی‌تواند آن‌ها را کنترل کند. همچنین تمایلی از جانب مقام‌های آمریکایی برای جلوگیری از قرارگرفتن در «بخش نادرست تاریخ» وجود داشته است.

این مقاله به مسأله‌ای علیه یک رئیس جمهوری زودباور می‌پردازد که مشتاقانه تعهدات جنبش‌های انقلابی نظیر جبهه آزادی‌بخش ملی ساندینیستا را می‌پذیرد تا با این کار تهدید این گروه‌ها را نسبت به ایالات متحده با توجه به ارتباطاتشان با شوروی کم کند.

به گفته کرک‌پاتریک، دولت کارتر به دلیل فقدان خرد و هوش از یک استاندارد دوگانه بسیار مخرب پیروی کرد: زمانیکه متحدان قابل اعتماد و البته خودکامه در مقابل اپوزیسیون مردمی قرار گرفتند، آمریکا در وهله نخست آن‌ها را مجبور کرد تا در میانه یک بحران دست به اصلاحات بزنند و سپس به صورت مؤثری آن‌ها را کنار گذاشت و طرد کرد و کشور‌هایی را که زمانی متحد بودند به دست مقام‌های ضد آمریکایی سپرد که جیمی کارتر و مشاورانش آن را به عنوان یک نتیجه اجتناب ناپذیر مدرنیزه شدن پذیرفتند.

توصیه‌های سیاسی کرک‌پاتریک ساده و کارآمد بودند: بی اعتنایی به تئوری‌های مدرنیته که در میان دانشگاهیان و نه سیاستگذاران بی اعتبار هستند و به رسمیت شناختن این مساله که شوروی پشت بسیاری از جنبش‌های انقلابی در جهان در حال توسعه است. جبههٔ آزادی‌بخش میهنی ساندینیستا نیکاراگوئه بخشی از روند تاریخی مدرنیته نبود بلکه گرفتار دسیسه‌های مسکو بود و بنابراین، باید با آن‌ها مخالفت می‌شد.

کرک‌پاتریک در نهایت به این مساله اشاره دارد که دیکتاتور‌های دوستدار آمریکا ممکن است قصور و کاستی‌های داشته باشند، اما مستحق حمایت آمریکا هستند، چون آن‌ها با منافع آمریکا سازگارترند که تماس تلفنی اخیر ترامپ با خلیفه حفتر نیز در همین مقوله است.

او به این مساله نیز اشاره می‌کند که خودکامگان حامی آمریکا نسبت به ایجاد اصلاحات مستعدتر بودند تا جنبش‌های انقلابی مورد حمایت شوروی و لیبرال‌های آمریکایی.

کرک‌پاتریک به برزیل، آرژانتین و شیلی به عنوان نمونه‌هایی از این قبیل اشاره می‌کند، اما در حال حاضر به ویژه در خاورمیانه نمونه‌هایی پیدا می‌شود که جایی برای خوش‌بینی او باقی نمی‌گذارد.

در اشاره به نفوذ ادامه‌دار «دیکتاتوری و استاندارد دوگانه»، می‌توان به شیوه رسیدگی باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق آمریکا به قیام‌های عربی که از اواخر ۲۰۱۰ آغاز شد و تصمیم خواه عمدی یا غیرعمدی ترامپ در حمایت از حفتر در لیبی نام برد. ترامپ هم همانند ریگان با ایده اولیه کمی درباره جهانی که باید حالا بر همگان آشنا باشد، پای به کاخ سفید گذاشت: چین قابل اعتماد نیست، متحدان آمریکا از ایالات متحده نفع می‌برند، مهاجران انسجام جامعه را تضعیف می‌کنند، نظم مهم‌تر از حقوق است و اسلام و پیروانش به خشونت تمایل دارند. این دیدگاه باعث شد تا رئیس جمهوری آمریکا رهبرانی از جمله ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، نارندرا مودی، نخست وزیر هندوستان، رودریگو دوترته، رئیس جمهوری فیلیپین، عبدالفتاح السیسی، رئیس جمهوری مصر، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و حالا خلیفه حفتر را در آغوش بگیرد و پذیرا باشد؛ این سپهدی که نیروهایش توسط چادی‌های سوار بر کامیون‌های تویوتا سه دهه قبل به شدت شکست خوردند. ترامپ کسی را می‌بیند که می‌تواند اسلام گرا‌ها را بکشد، حالا چه این‌ها داعشی باشند چه اخوان‌المسلمین باشند. فقط نفت همچنان در جریان باشد؛ در حالی که دولت آمریکا تلاش کند تا صادرات نفت ایران را به صفر برساند، ثبات در لیبی باید برقرار شود.

برای ترامپ، حفتر و سایرین ممکن است «حرام‌زاده» باشند، اما دست کم آن‌ها «حرام‌زاده‌های آمریکایی» هستند. در مقابل، نیکولاس مادورو، رئیس جمهوری ونزوئلا و میگوئل دیاز کانل، رئیس جمهوری کوبا هستند که از تبدیل شدن به بخشی از متحدان گسترده واشنگتن در آمریکای لاتین و کارائیب امتناع می‌کنند؛ و البته، به رهبران دیگری در آن سوی جهان نیز می‌توان اشاره کرد. کیم جونگ اون، رهبری کره شمالی بدون آنکه در سیاست‌های اتمی پیونگ یانگ تغییری ایجاد شود، به یکباره از فهرست اهداف ترامپ به شریک نشست او تبدیل شد؛ و سپس روابط شخصی رئیس جمهور با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، شی جینپینگ، رئیس جمهوری چین و رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه مطرح شد که همگی آن‌ها در حالی مثبت گزارش شده‌اند که دو فرد اولی رقبای جهانی آمریکا هستند و سومی به عنوان متحد ظاهری آمریکا به دنبال تضعیف سیاست این کشور در خاورمیانه است. همگی این سه کشور نظم جهانی تحت رهبری آمریکا را مغایر با منافع خود می‌دانند، با این وجود، یک تعامل خوب بین ترامپ با رهبران این کشور‌ها وجود دارد.

درست است که بگوییم روابط کنونی آمریکا با خودکامگان، ابداعی از سوی ترامپ است، اما همانطور که کرک‌پاتریک گفته بود و رؤسای جمهوری سابق ریگان، جورج بوش پدر، بیل کلینتون، جورج بوش پسر و اوباما نشان دادند، حمایت و همکاری با خودکامگان چیزی غیر معمول نیست. پیش از آنکه دوترته در فیلیپین بر سر کار باشد، فردیناند مارکوس بود؛ پیش از سیسی، حسنی مبارک و پیش از محمد بن سلمان، عموهایش بودند و پیش از حفتر معمر قذافی در لیبی بود. می‌توان این مساله را مطرح کرد که آیا این روابط به نفع منافع آمریکاست یا خیر، اما روابط واشنگتن با این خودکامگان قدرتمند بوده و هست. رویکرد ترامپ نسبت به این خودکامگان تنها به نظر می‌رسد که درست نباشد، زیرا ما در دوره‌ای هستیم که در آن دموکراسی رو به منزوی شدن است و رئیس جمهوری ایالات متحده آن‌هایی را مورد حمایت قرار می‌دهد که مسئول چنین روندی هستند.»

انتهای پیام/ 241

نظر شما
پربیننده ها