آیت‌الله اراکی:

«ولی امر» رشته‌ای است که مهره‌ها را به هم پیوند می‌زند

جایگاه فرمانروایی در نظام سیاسی اسلام جایگاه ضم و جمع همه مهره‌ها در یک رشته است. افراد باید در یک نظام به هم پیوند بخورند و این به‌هم‌پیوستگی آن‌ها در یک نظام وابسته به قیم بالأمر است که او فرمانرواست.
کد خبر: ۳۴۵۵۵۷
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۰ - 08May 2019

«ولی امر» رشته‌ای است که مهره‌ها را به هم پیوند می‌زندبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از فارس، هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیر وحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه‌ها در سال‌های اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیت‌الله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی می‌تواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

روایت امیرالمؤمنین (ع) در رد تعدد فرمانروایی در نظام سیاسی اسلام

بحث در روایاتی بود که از آن‌ها استفاده می‌شود که فرمانروایی سیاسی در نظام سیاسی اسلام قابل تعدد نیست و به این شکل نیست که ما چند تا فرمانروا داشته باشیم. در روایت قبل آن فرمایش امیرالمؤمنین (ع) از نهج‌البلاغه را بیان کردیم؛ بخش دیگری از فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین (ع) را نقل می‌کنیم.

حضرت چنین می‌فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُم‏ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِل‏» مردم بدانید که حق دارترین مردم به مسأله فرمانروایی آن کسی است که اقوای از دیگران در مدیریت و فرمانروایی امور باشد و به امر و فرمان خدا در آن یعنی در همین امر فرمانروایی اعلم باشد.

بعد «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ» اگر کسانی بخواهند نظم را بر هم بزنند و از فرمان فرمانروا سرپیچی کنند و مشاغبه پیدا کنند و نظم جامعه را بر هم بزنند باید آن‌ها را به تسلیم و آرامش فراخواند و به پذیرش فرمان وادار کرد. «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ»، استعتب یعنی او را به عذرخواهی وادار می‌کنند. «فَإِنْ أَبَى» اگر تسلیم نشد و اگر به نظم برنگشت و به نظم تن درنداد، «قوتل» با او جنگ می‌کنند تا تسلیم شود.

«وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ [مَا]فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ» اگر بنا باشد که تا همه مردم بر فرمانروایی یک فرمانروا اتفاق‌نظر نکنند، آن فرمانروا، فرمانروا نشود. معلوم می‌شود که این فرمانروایی هیچ‌گاه شکل نخواهد گرفت و این اتفاق برای همه مردم حاصل می‌شود. «وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا» لکن کسانی که اهل امامت هستند –ما این را قبلاً تفسیر کردیم که مراد از اهل امامت چیست- آن‌ها «وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا» نظر آن‌ها، نظری است که حاکم می‌شود بر نظر آن‌هایی که در موقعیت شکل‌دهی به این قدرت سیاسی نبوده‌اند.

«ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَار» آن کسی که شاهد بود و آمد و امر امامت را قبول کرد، یعنی فرمانروایی فرمانروا را قبول کرد، دیگر نمی‌تواند برگردد. قبول کرده و تعهد داده و رأی داده است. آن کسی هم که نبوده و غائب بوده است دیگر حق ندارد که برای خود یک گزینش دیگری داشته باشد.

لزوم مقابله با کسی که بخواهد نظم جامعه‌ای که امام دارد را بر هم بزند

دو مقطع از این فرمایش محل بحث ماست؛ یکی «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قوتِل» اگر بعدازاینکه امامی در جامعه امامت می‌کند کسی بخواهد نظم را بر هم بزند، باید با او جنگید؛ لذا از این قسمت معلوم می‌شود که جایی برای تعدد امامت و فرمانروایی وجود ندارد و الا اگر بود به او می‌گویند که جایی دیگر برود و امامت کند. مخصوصاً مقطع دوم؛ یعنی «وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَار» آن کسی که در این موضوع شرکت نکرد حق ندارد برای جای دیگر، امام دیگری را انتخاب کند.

این موارد قاعده کلی نظام سیاسی اسلامی است. کسی دیگر نمی‌تواند گزینش دیگری کند، کسی که در این گزینش شرکت نکرده است و بگوید حالا که من شرکت نکرده‌ام پس بگوید بروم یک گزینه دیگری را انتخاب کنند. این صریح در این است که ما در نظام سیاسی اسلام تعدد فرمانروایی نداریم. پس از این مقطع از روایت هم نشان‌دهنده این است و تأیید می‌کند فرماندهی باید واحد باشد.

یک جمعی اصلاً در انتخاب این فرمانروا شرکت نکرده‌اند، حالا می‌خواهند یک فرمانروا و یک فرمانده دیگر را انتخاب کنند. مردم شام یا مصر می‌خواهند یک فرمانده دیگری را انتخاب کنند، اما حضرت می‌فرماید: «وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَار». اگر تعدد فرمانروایی جایز است، حال منی که اصلاً این فرمانروا را انتخاب نکرده‌ام؛ باید حق داشته باشم که یک فرمانروایی را برای خود انتخاب کنم؟ من که به این فرمانروا تعهد نداده‌ام، چرا نتوانم یک فرمانروای دیگری را انتخاب کنم؟ چرا نشود یک جمع دیگری دور هم جمع شوند و یک فرمانروایی را انتخاب کنند. اما روایت خیلی صریح است و می‌فرماید: «وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَار».

جایگاه رهبر جایگاه جمع و ضمِ همه مهره‌هاست

فرمایش دیگری که از حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌توان به عنوان شاهد بر این بحث آورد کلامی است که آن هم در نهج‌البلاغه آمده است. به عمر بن خطاب پیشنهاد کردند که خوب است به جبهه برود و در آنجا حضور پیدا کند تا لشکریان تقویت روحیه پیدا کنند. او هم با حضرت امیرالمؤمنین (ع) مشورت کرد. حضرت در جواب اجمالاً فرمودند که به مصلحت نیست و خوب است تو در همین جا باشی و هر گاه آن‌ها احتیاج به نیرو داشتند، بتوانی برای آن‌ها نیروی مددی بفرستی. زیرا این کار بیشتر باعث تقویت آن‌ها می‌شود تا اینکه خودت به آنجا بروی.

در میان فرمایشات ایشان این جمله آمده است: «مَکَانُ‏ الْقَیِّمِ‏ بالأمر مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ» جایگاه قیم بالأمر و فرمانروا آن جایگاه رشته‌ای است که مهره‌ها را به هم می‌پیوندند و آن نخی است که آن‌ها به وسیله آن نخ به هم پیوسته می‌شوند. خرزة به معنای یک مهره است و خرز جمع آن است. «مَکَانُ‏ الْقَیِّمِ‏ بالأمر مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ أَبَداً»، جایگاه قیم بالأمر و فرمانروا جایگاه آن رشته است که مجموعه مهره‌ها را به هم پیوند می‌دهد و همه مهره‌ها را جمع و ملزم می‌کند.

اگر این رشته نظم این مجموعه به این مهره‌ها بریده شد، دیگر نمی‌توان این مهر‌ها را گرد هم آورد و جمع کرد؛ «فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ أَبَداً»؛ لذا از این روایت استفاده می‌کنیم که جایگاه رهبر و فرمانبری جایگاه جمع و ضمِ همه مهره‌هاست، همه مهره‌ها باید در یک جا جمع شوند و باید جایگاه فرمانروایی جایگاهی باشد که مانند نخ و رشته‌ای که همه دانه‌ها را به هم متصل می‌کند، همه دانه‌ها را به هم متصل کند؛ لذا اگر بنا باشد رهبری متعدد شود این دانه‌ها خود به خود به وسیله تعدد رهبری، متعدد شده و نظم منقسم می‌شوند و جمع و ضم حاصل نخواهد شد. ما از این بیان استفاده می‌کنیم که جایگاه فرمانروایی در نظام سیاسی اسلام جایگاه ضم و جمع همه مهره‌ها در یک رشته است؛ بنابراین اگر بنا باشد این مهره‌ها همه در یک رشته به هم پیوند ببندند -که مهره‌ها اشاره به افراد جامعه اسلامی است. - این افراد همه باید در یک نظام به هم پیوند بخوردند و این به هم پیوستگی آن‌ها در یک نظام وابسته به قیم بالأمر است که او فرمانرواست.

پس از مجموعه این روایات استفاده می‌شود که فرمانروایی جامعه اسلامی به دلیل اینکه نقش ایجاد پیوند بین همه مهره‌ها را ایفا می‌کند و از آنجایی‌که همه مهره‌های جامعه اسلامی در یک پیوند به هم بپیوندد و این پیوستگی وابسته به این است که رهبری آن‌ها یک پیوستگی را ایجاد کند؛ لذا مدلول التزامی این پیوند این است که باید قیم بالأمر واحد باشد و باید مرکزیت فرمانروایی در جامعه اسلامی حفظ شود و مرکزیت باید واحد باشد و الا با تعدد مرکزیت که جمع همه آن‌ها در یک پیوند میسور نخواهد شد.

روایت پنجم، بحث آن در جلسه بعد باشد مسلم در صحیح خود از ابی سعید خدری صحابی رسول الله (ص) روایت می‌کند: «قال رسول الله صلی الله علیه و سلم إذا بویع لخلیفتین، فاقتلوا الآخر منهما»

اگر مردم با دو خلیفه بیعت کردند، دو تا نمی‌شود لذا باید با آن دومی جنگید و او را کشت. این روایت هم نص در واحد بودن، ولی امر دارد. البته ما کاری به سند روایت نداریم. اما به هر حال به دلیل اینکه در روایات دیگری که بحث شد مؤیدات دیگری هم دارد و همچنین ادله دیگری که آن را تأیید می‌کنند. این مجموعه دلالت دارد که تعدد فرمانروایی در نظام سیاسی اسلام وجود ندارد.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها