به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «مسیح کردستان» که توسط «نصرتالله محمودزاده» به رشته تحریر درآمده است شامل ناگفتههایی از زندگی شهید «محمد بروجردی» است.
این کتاب جلد اول از «مسیح کردستان» است و به وقایع قبل و ماههای ابتدایی بعد از انقلاب میپردازد.
در مقدمه این کتاب آمده است:
«از میان قریب به 10 هزار عنوان کتاب منتشر شده در حوزه دفاع مقدس، شاید به سختی بتوان صد عنوان اثر پیدا کرد که هم از نظر فرم و نگارش کم عیب و نقص باشد و هم از نظر محتوا، قابل اعتنا قلمداد شود. متاسفانه اغلب این آثار، یا در بخش دولتی تولید شدهاند یا در بنگاههای انتشاراتی مورد حمایت نهادهای فرهنگی و هنری، به بازار نشر روانه شدهاند.
در این میان تعداد بسیار اندکی نیز کار ارزشمند وجود دارد که علاوه بر نگارش خوب، از تحقیقات جامعی برای جمعآوری اطلاعات اولیه برای نگارش بهره بردهاند. اما این آثار اندک نیز در لابهلای انبوه آثار ضعیف گم شدهاند و علاوه بر اینکه خوب و درست معرفی نشدهاند از تجدید چاپ بهموقع هم بینصیب بودهاند و از این نظر سخت مورد بیمهری قرار گرفتهاند. مسیح کردستان از جمله این آثار است که سالهای سال از داشتن مخاطب به قدر و شان خودش بینصیب بوده است.»
قسمتی از متن کتاب:
«حاج مهدی، سراسیمه میرزا را پیدا کرد و در حالی که او را به دفتر کار امام میبرد گفت:
امام با شما کار مهمی دارند. منتظر شما هستند.
میرزا سریع مصطفی را که در مدرسه رفاه بود صدا زد و به اتفاق وارد اتاق امام شدند. چشمش به میانسالی افتاد که کنار آیتالله بهشتی روبهروی امام نشسته بود. آن مرد خبر مهمی را برای امام آورده بود؛ حاضر نشده بود حرفش را به کسی بزند و امام نیز او را به حضور پذیرفته بود.
امام اشاره کردند که میرزا و مصطفی بنشینند و سپس خیلی آرام گفتند:
این مرد ادعا میکند عدهای ساواکی و سران ارتش در یکی از منازل شهرک اکباتان دور هم جمع شدهاند و قصد توطئه دارند. شما شخصا به آن جا بروید و آنها را دستگیر کنید.
میرزا به آن مرد نگاه کرد و گفت: اگر شما آن محل را به ما نشان بدهید ممنون میشویم.
میرزا سه نفر دیگر را به همرا محسن آماده کرد و به محل مورد نظر رفتند. شهرک اکباتان که در ضلع شمالی فرودگاه مهرآباد واقع بود با وجود انبوه ساختمانهای بلندش هنوز بسیاری از منازل آن آماده سکونت نبود و به همین دلیل محل خلوتی بود. به بلوکی رسیدند که تعدادی اتومبیل مقابل آن پارک شده بود. مصطفی به همراه دو نفر وارد بلوک شدند منزلی را که مرد نشان میداد در طبقه اول بود.
نیروهای مسلح از چند زاویه درهای ورودی و خروجی بلوک را زیر نظر گرفتند و پشت ستونهای بتونی آماده ایستادند.
میرزا به مصطفی اشاره کرد که وارد شود. مصطفی کمی عقب رفت و سپس هیکل خود را محکم به در کوبید. قفل از جا کنده شد و در باز شد. مصطفی بلافاصله رگباری به آن سو گرفت و پشت در مخفی شد. لحظهای منتظر ماند و سپس صدایی توجهش را جلب کرد. سرش را به آن سو گرفت. چشمش به تعداد زیادی افسر ارتش افتاد و به آنها خیره شد. باورش نمیشد. انگار خواب میبیند. آنها دستشان را روی سر گرفته بودند و پشت سر هم ایستاده بودند.»
«مسیح کردستان» در 240 صفحه به قلم «نصرت الله محمودزاده» به نگارش درآمده و توسط نشر «ملک اعظم» در سه هزار نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161