«فاطمه بیغم» همسر فرمانده شهید «محمد بروجردی» در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس با اشاره به سیره رفتاری شهید در منزل اظهار داشت: فردی بسیار متین و مردمی بود. اخلاق و رفتارش با مردم بسیار خوب بود و بالطبع مردم، همسایهها و فامیل او را خیلی دوست داشتند. از نظر رفتاری و اخلاقی با مردم خیلی خوب و راحت بود و به همین خاطر همه ارتباط خوبی با ایشان برقرار میکردند. فرقی نداشت طرف مقابلش غریبه یا از اهل فامیل باشد، رفتارش با همه یکسان بود، همین خصوصیات اخلاقیاش باعث شد که محبوب همه باشد.
وی تصریح کرد: اکثر مواقع در منزل نبود و ماهم به او سخت نمیگرفتیم. هیچ وقت درخواست و مزاحمتی برای ایشان نداشتیم چون مشغله کاری زیادی داشت و چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب کمتر در خانه بود، با این وجود از سمت ما خیالش راحت بود. از آنجا که کمتر او را میدیدیم بارها زبانی گفته بود من در حق شما کم گذاشتم و کوتاهی کردم، شما مرا ببخشید.
وی به بارزترین ویژگی شهید اشاره کرد و گفت: خیلی کم حرف، مظلوم و مردمدار بود، کسی نبود که ایشان را بار اول ببیند و شیفتهاش نشود. در حال حاضر هم که گاهی به کردستان میرویم مردم منطقه درباره شهید صحبت کرده و عرض ارادت میکنند، این ارادت نسبت به شهید تا جایی است که برخی نام فرزندان خود را محمد گذاشتهاند.
بیغم به ارتباط شهید با فرزندانش اشاره کرد و افزود: در زمان حیات شهید، فرزندان کوچک بودند، در خانه که بود رفتار خیلی خوبی با بچهها داشت؛ ولی اکثرا درگیر مسائل کردستان بود، حتی زمانیکه من به کردستان رفتم بازهم حضورش در منزل کم بود. همیشه میگفت مدیون شما هستم؛ ولی چه کنم که مسوولیتم سنگین است، بدانید که هیچ وقت از ذهنم دور نیستید. از آنجا که دیر به دیر به منزل میآمد بچهها غریبگی میکردند و باید مدتی میگذشت تا به پدرشان نزدیک شوند.
همسر شهید بروجردی در خصوص ملاکهای همسرش برای ازدواج بیان کرد: ما فامیل بودیم، من دختر خاله شهید هستم، سال 52 که ازدواج کردیم نه من و نه او سن زیادی نداشتیم. روی حجاب و تقوا خیلی تاکید داشت. تا زمانی هم که میخواست از دنیا برود روی تقوای ما تاکید میکرد. عروسی خیلی ساده برگزار شد، در خانه مثل یک مهمانی غذایی پختیم و خرید عروسی خیلی جزئی انجام شد و ازدواج کردیم. آن زمان اینگونه مسائل راحتتر بود و هم ما راحت گرفتیم. دو تا خانواده چون فامیل بودند باهم کنار می آمدند.
بیغم به سفارش شهید به خانواده پیش از شهادت اشاره کرد و گفت: سفارشش نسبت به بچهها این بود که فرزندانی دلسوز برای انقلاب و اسلام تربیت کنم.
همسر شهید بروجردی در ادامه از انتظارش برای مواجهه با خبر شهادت همسرش گفت و بیان کرد: من انتظار شهادتش را داشتم و خودش همیشه میگفت اگر من شهید شوم شما نسبت به بچهها مسوول هست. از نبودنش در خانه ناراحت نمیشدم چون وضعیت کردستان و شهادت دوستانش را از نزدیک دیده بودم، میدانستم نوبت خودش هم میشود. هر وقت به منزل میآمد خبر شهادت یکی از دوستانش را به من میداد. همیشه میگفتم شما چه پیش از انقلاب که فعالیتهای سیاسی داشتی و هم بعد از انقلاب در کردستان سختیهای زیادی کشیدی، کار را رها کن و به تهران برگرد، جواب شهید این بود که من به تهران برنمیگردم بلکه شما من را به تهران می برید. منظورش این بود که شما پیکرم را به تهران خواهید برد.
همسر شهید بروجردی به ماجرای شنیدن خبر شهادت همسرش اشاره کرد و افزود مدتی بود که من در ساختمانهای سپاه واقع در شهر نقده ساکن بودم. آقا محمد در سه راهی نقده به شهادت رسید. در محوطه خانه صدای قرآن پخش شد و صدای هلیکوپتر را شنیدم که پرواز کرد. هلیکوپتر رفته بود تا پیکرش را بیاورد. با شنیدن صدای قرآن حس کردم اتفاقی افتاده است، مدتی بعد صدای قرآن خاموش شد و به من خبر دادند که محمد مجروح شده و باید به تهران برویم. 2 روز بعد پیکر شهید را پس از تشییع در کردستان و کرمانشاه به تهران آوردند.
انتهای پیام/ 141