به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، مسئولان و کارگزاران نظام در هشتمین روز از ماه مبارک رمضان در حسینیه امام خمینی (ره) گرد هم آمدند و مخاطب سخنان راهبردی ۸۰ دقیقهای حضرت آیتالله خامنهای شدند.
رهبر انقلاب اسلامی در این دیدار صریحا احتمال وقوع جنگ نظامی میان ایران و آمریکا را منتفی دانستند و از مذاکره با آمریکا به عنوان سم مضاعف یاد کردند.
به همین مناسبت، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی از عبدالله شهبازی مورخ و پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر، چرایی عدم وقوع جنگ و اجتناب آمریکا از درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران را بررسی میکند.
در دو هفتهی اخیر، جنگ تبلیغاتی آمریکا و تهدید به حملهی نظامی، و اقدامات جنجالی ملازم با آن، مانند ادعای اعزام ناوگروه آبراهام لینکلن به خلیج فارس، فضای بسیار سنگینی را ایجاد کرد. بهنحوی که در داخل ایران بعضیها باورشان شد که واقعاً در آستانهی جنگ قرار داریم و به زودی شاهد رفتاری تهاجمی-نظامی از سوی آمریکا، همانگونه که در افغانستان، عراق و لیبی اتفاق افتاد، خواهیم بود.
همچنین کسانی هم که تهدیدات آمریکا را واقعاً جدی نگرفتند، کوشیدند آن را برجسته کنند و از فضای موجود به سود اهداف سیاسی خود بهره ببرند و بدینسان عملاً به تبلیغات جنگی آمریکا علیه ایران یاری رسانیدند. این در حالی است که بعضی از مطلعین خبره در این حوزه، از جمله در خود آمریکا، تبلیغات جنگی دولت ترامپ را غیرواقع بینانه و غیرقابل تحقق و صرفاً جنگ روانی میدانند.
یکی از مهمترین واکنشها به تبلیغات جنگی دولت ترامپ علیه ایران به «چاک هیگل» تعلق دارد. هیگل از سناتورهای سرشناس حزب جمهوریخواه بود که اکنون بازنشسته شده است. او از مخالفان اصلی سیاستهای نظامیگرایانه «جرج واکر بوش» بود و در عصیانی که در اواخر دولت بوش در کنگره علیه این سیاستها پدید آمد، مهمترین شخصیت معترض از حزب جمهوریخواه بود.
در حزب دمکرات دو چهرهی شاخص «سناتور اوباما و خانم نانسی پلوسی» بودند. خانم پلوسی هماکنون رئیس مجلس نمایندگان است. بههمین دلیل بعدها در دولت اوباما، چاک هیگل مدتی وزیر دفاع آمریکا شد. ولی بهخاطر رویکردهایی که علیه اسرائیل و برای کاهش بودجهی نظامی داشت، او را حذف کردند.
یعنی بهخاطر فشارهای زیاد که بخش عمدهی این فشارها از جانب باند نتانیاهو و متحدین او در داخل آمریکا بود، مجبور به استعفا شد. در همین جنجال اخیر، آقای چاک هیگل در ۱۱ مه ۲۰۱۹ یعنی ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ اعلام کرد که اعزام ناوهای آمریکایی به خلیج فارس، از زمانیکه آمریکا وارد منطقه شده، روال عادی و متعارف است، ولی دولت ترامپ بهطرز خطرناکی میکوشد تا آن را تهدید نظامی علیه ایران جلوه دهد.
برخی نیروهای سیاسی منطقه، بهطور اخص مافیای اسرائیل و باند نتانیاهو و نیروهایی در ابوظبی و عربستان سعودی و سایر کانونهای ضد ایرانی، سعی در استفاده از این ماجرا کردند تا شاید بتوانند این جنگ تبلیغاتی را به جنگ واقعی بدل کنند. آنان تصور کردند فرصتی طلایی پدید آمده است و میتوانند با ایجاد بعضی حوادث ناخواسته درگیری ایجاد کنند و آمریکا را بدون تصویب کنگره و حتی بدون تصویب رئیسجمهور، در وضعیت جنگی با ایران قرار دهند.
در این فضای سنگین، سخنان سهشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ رهبر انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام، نقطهی عطفی در افول این تبلیغات جنگطلبانه بود. روز بعد، چهارشنبه، ترامپ در توئیتر خود تلویحاً به تبلیغاتی بودن این جنگ روانی اذعان کرد. توئیت فوق آغاز عقبنشینی بود که روزهای پنجشنبه و جمعه کاملاً بارز شد. بهعبارت دیگر، پس از سخنان رهبر انقلاب اسلامی از روز چهارشنبه موج تبلیغات جنگی علیه ایران به سرعت افول کرد تا بدانجا که روز جمعه وال استریت ژورنال در گزارش خود از پایان دوران دو هفتهای تبلیغات جنگی علیه ایران سخن گفت.
همچنین رهبر انقلاب اسلامی در سخنان سهشنبهی خود به مقایسهی سیاستهای آمریکا در این چهل سالهی اخیر با وضع فعلی پرداختند. زمان پیروزی انقلاب، یعنی سال ۱۹۷۹، اوج جنگ سرد و اوج اقتدار آمریکا بهشمار میرود. ایران، یعنی حکومت محمدرضا شاه، پایگاه بسیار مهم آمریکا در منطقه بود و یکی از متحدین اصلی و استراتژیک آمریکا بهشمار میرفت. حفظ این پایگاه بزرگ منطقهای برای آمریکا اهمیت خیلی زیاد داشت. ولی همانطور که رهبر انقلاب اسلامی فرمودند، آنها در قبال انقلاب ایران، برای حفظ رژیم شاه و این پایگاه مهم جرئت نکردند که دخالت نظامی کنند.
این رویه را در سالهای پس از انقلاب هم میبینیم. از جمله در ماجرای لانهی جاسوسی یا همان اشغال سفارت آمریکا در ایران، شاهد ماجرای طبس بودیم که بهدلیل دخالت عوامل نامتعارف با شکست مفتضحانه تمام شد. لطف و عنایت خداوند شکست بزرگی برای آمریکا پدید آورد. این را هم داخل پرانتز عرض کنم که آن زمان و هنوز هم بعضاً عنوان میشود که ماجرای طبس کار شوروی و از طریق سلاحهای سری بوده است.
این حرف درستی نیست. بعد از فروپاشی شوروی دسترسی وسیع به اسناد آن دوران بوده است و تقریباً تمام اسرار شوروی فاش شده است. و محققین زیادی در این باره کار کردهاند. اگر کوچکترین سندی دالِ بر اینکه ماجرای طبس و ساقط کردن هواپیما و چند هلیکوپتر آمریکایی کار شوروی بوده است نه توفان شن پیدا میشد، این اسناد جنجال بسیار بزرگی ایجاد میکرد. اما اسنادی دال بر تأیید این فرضیه در آرشیوهای شوروی پیدا نشد.
در دوران چهل سالهی پس از انقلاب، آمریکا به کارهایی از این نوع علیه انقلاب ایران دست زد. ولی حتی در اوج بحران روابط ایران و آمریکا، که همان ماجرای لانهی جاسوسی است، طرح دخالت نظامی را اجرا نکرد. حداکثر در حد همان ماجرای طبس که طرحی بسیار محدود برای فراری دادن اعضای زندانی شدهی سفارت آمریکا در ایران بود که با آن وضع شکست خورد.
پس از کارتر نیز، ریگان بهقدرت رسید. دوران ریگان و ریگانیسم اوج دوران ۴۵ سالهی جنگ سرد است. آمریکا باز هم گزینهی حملهی نظامی به ایران را قابل تحقق ندانست. آمریکا تلاش کرد جنبشهای اسلامی متأثر از انقلاب ایران را در کشورهایی مانند الجزایر بهشدت سرکوب کند.
نیروهای اسلامگرایی که در الجزایر به تأثیر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اوج گرفتند، تشکل پیدا کردند و در انتخابات محلی و سراسری به پیروزی نهایی رسیدند. اما با حمایت آمریکا مانع از رسیدن آنها به قدرت شدند و جنگ خونین ده ساله را با ۱۵۰ هزار کشته بر مردم الجزایر تحمیل کردند. این سرکوب خونین و جنگ داخلی در الجزایر از دوران جرج بوش پدر شروع شد.
بهرغم تلاشهای آمریکا برای سرکوب امواج انقلاب اسلامی، حتی در دوران جنگ هشت سالهی صدام علیه ایران نیز، آمریکا جرئت نکرد مستقیماً وارد عمل شود. هر چند ما امروزه اسناد زیادی داریم که نقش نیابتی صدام را ثابت میکند. یعنی همان تعبیر «جنگ نیابتی» که خود آمریکاییها بهکار میبرند، در مورد صدام هم مصداق پیدا میکند و جنگ صدام را جنگ نیابتی بهطور عمده آمریکا و بریتانیا علیه ایران نشان میدهد.
در دوران جنگ هر زمان که میدیدند ایران در موضع برتری نظامی قرار دارد و جنگ بهسمت پیروزی ایران میرود، رژیم صدام را بهشدت تقویت میکردند تا ایران به پیروزی نرسد و در مقابل جنایات وحشتناک جنگی، بهخصوص جنایات شیمیایی رژیم صدام، سکوت کامل تبلیغاتی میکردند. این وضعیت آمریکا در دوران جنگ تحمیلی بود که باز در همان دوران هم مداخلهی نظامی مستقیم برای ساقط کردن نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران را قابل تحقق نمیدانستند و به این کار دست نزدند.
سپس دوران پس از حادثهی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که دوران هشت سالهی زمامداری جرج بوش و دیک چنی، معاون رئیسجمهور است، آغاز میشود. میدانیم که دیک چنی تا به امروز پیوندهای بسیار عمیق و گستردهای با مافیای نظامیگرایی دارد که در فروش تجهیزات جنگی به کشورهای عربی از طریق برجسته کردن تهدید ایران و مداخلات مافیایی و غیرقانونی ذینفع است.
این آقای دیک چنی شهره است. در دوران زمامداری این دو نفر، یعنی جرج بوش پسر و دیک چنی، حادثهی مهمی چون ۱۱ سپتامبر رخ داد که مستمسکی برای سیاست نظامیگرایانه آنان شد، تا حدی که شخصیتهای برجستهی آمریکایی چون «گور ویدال» آن را ساختهی باند بوش و دیک چنی اعلام کردند، که نتیجهی آن تهاجم نظامی به افغانستان و عراق شد.
در این دوران بسیار پرالتهاب و خطرناک نیز گزینهی حمله نظامی به ایران برای آمریکا مطرح بود، ولی هیچگاه آن را کارآمد ندانستند. چون وضع ایران هم از نظر جمعیت، هم از نظر موقعیت استراتژیک و هم از نظر جایگاه مهمی که جنبشهای ملهم از انقلاب اسلامی ایران در سراسر منطقه دارند و میتوانند موجی بزرگ در بخش مهمی از جهان ایجاد کنند؛ بههیچوجه قابل مقایسه با وضع رژیم صدام در عراق نبود.
انتهای پیام/ 341