گروه حماسه و جهاد دفاعپرس- مونا معصومی؛ مردم شهید پرور دزفول هشت سال با وجود باران موشک و راکتهای دشمن، نه تنها شهر را خالی نکردند بلکه مال و جانشان را در راه دفاع از وطن در طبق اخلاص گذاشتند. مغازههای شهر در دوران جنگ باز و زندگی بر قرار بود. مردان دزفولی در صحنه جنگ و زنان این شهر در پشت جبهه فعالیت میکردند. حوادث زیادی در آن دوران رقم خورد که شهر دزفول را به شهر مقاومت معروف کرد. اگر خاطرات مردم این شهر در قالب فیلم و کتاب تهیه شود، دنیا از این مقاومت متحیر خواهد شد.
به مناسبت روز ملی مقاومت و پایداری خبرنگار ما به گفتوگو با فاطمه شریفی نسب از زنان مقاوم دزفول و خواهر شهید محمدرضا شریفی نسب پرداخت که در ادامه میخوانید.
کوملهها ما را تهدید به مرگ میکردند
برادرم مسئول روابط عمومی سپاه ایلام بود. او اجازه من را از پدرم گرفت و پیش از آغاز جنگ، در دوران غائله کردستان به ایلام رفتم. در ایلام برخی از مردم پشتیبان سپاه و ارتش، برخی دیگر مخالف بودند. از کنار مردم شهر که میگذشتیم برخی برای سلامتی پاسدارها صلوات میفرستادند و برخی دیگر ما را به مرگ تهدید میکردند و میگفتند که برای نابودی سپاه، بلال میدهیم. آنها نمیدانستند که اگر از خودگذشتگی و فعالیتهای نیروهای ارتش و سپاه نبود، امنیت هم نداشتند.
آن زمان مجروحان نیاز به خون داشتند، سپاه اعلام کرد که هر کسی میتواند خونش را اهدا کند. من لاغر بودم و سن کمی هم داشتم. برای اهدای خون به بیمارستان رفتم، اما نپذیرفتند. یک مانتو با جیبهای بزرگ پوشیدم، سنگ در داخل آنها گذاشتم و منتظر تغییر شیفت ماندم. در شیفت بعدی متوجه کمبود وزن من نشدند. بعد از اهدای خون، حالم بد شد. با همان حال به سپاه ایلام رفتم. فرمانده سپاه ایلام گفت: «به امدادگر نیاز داریم، آمادهای؟» با همان وضعیت برای امدادگری رفتم.
من و برادرم مدتی در ایلام حضور داشتیم تا اینکه شیپور جنگ نواخته شد.
ستاد پشتیانی در بحبوحه جنگ تاسیس شد
با آغاز جنگ رسمی ایران و عراق، من برای امدادگری به اهواز و سپس به دزفول رفتم. در آنجا با جمعی از خواهران تصمیم گرفتیم که ستاد پشتیبانی از جنگ را تشکیل دهیم. از چند ارگان درخواست تجهیزات کردیم، اما نپذیرفتند. یکی از آنها گفت که ممکن است چرخ خیاطیها مورد اصابت گلوله موشک قرار گیرد و تخریب شود. با عصبانیت گفتم: «اگر اهمیت چرخ خیاطی بیشتر از جان نیروی انسانی، بگویید که شهر را خالی کنیم.» سخنان من باعث شد که چند روز بعد، اقلام مورد نیازمان را تامین کنند.
این ستاد در گذر زمان، به یکی از پایگاههای مهم در خدماترسانی به جبهه تبدیل شد. مردم شهر به ما اعتماد کردند و هر بار که از طریق رادیو اعلام میکردیم که به خیاط، بافنده و ... نیاز داریم، به سرعت صفی از متقاضیان ایجاد میشد. یک مرتبه اعلام کردیم که برای تهیه کلوچه به شکر نیاز داریم. مردم با مراجعه به مساجد و حسینیهها شکر برایمان آوردند. آن زمان آنقدر مواداولیه تهیه کلوچه جمع شد که تمام نانواهای شهر را درگیر کردیم.
نیروهای ستاد پشتیبانی از جنگ علاوه بر تهیه مایحتاج جبهه، به خانواده شهدا هم سرکشی میکردند و فعالیتهای فرهنگی انجام میدادند. همچنین در بیمارستان شهر، فعالیتهای جهادی صورت میگرفت.
برادرم در سوم خرداد شهید شد
محمدرضا در پیروزی انقلاب و ایجاد امنیت در غرب کشور، حضور داشت. زمانی هم که جنگ ایران و عراق شروع شد، در جبههها فعالیت داشت. او ظهر سوم خرداد ۶۱ همراه با دو همرزمش به شهادت رسیدند. پیکرش اربا اربا شده بود.
ریالی از دولت برای فعالیتهایم نگرفتم
از دوران غائله کردستان فعالیتهایم را شروع کردیم و تا پایان جنگ نیز ادامه داشت. پس از جنگ نیز در سنگر دیگری مشغول به خدمت شدم، اما ریالی در این مدت از دولت برای فعالیتهایم دریافت نکردم. فرمانده سپاه روزی مبلغی پول را به رانندهاش داد تا به دست من برساند. من نپذیرفتم. وقتی او رفت، خواهرم پاکت پول را زیر فرش پیدا کرد، فردای آن روز پول را پس فرستادم.
۴۱۴ شهید زن در دزفول تقدیم اسلام کردیم
دزفول، شهر مقاومت است. در طول دوران دفاع مقدس ۱۷۶ موشک، ۳۳۰ راکت، ۲ هزار و ۷۰۰ شهید که ۴۱۴ شهید زن هستند و ۲ هزار و ۵۰۰ گلوله توپ به شهر دزفول اصابت کرد. روزی یک گلوله توپ به یک منطقه پر جمعیت اصابت کرد و همزمان حدود ۸۰ نفر شهید شدند.
مردم این شهر در بحبوحه جنگ، بدون آمادگی و امکانات، در قالب نظامی سازماندهی شدند. فعالیتهای رزمندگان و مردم محدود به شهر دزفول نبود. این نیروها تا محورهای عملیاتی اندیمشک، دهلران، ایلام، مهران و گاهی خرمشهر را پوشش میدادند. کمکهای مالی و خدماتی غیرقابل توصیفی در کارنامه مردم این شهر میدرخشد.
زنان دزفول هر کدام یک سفیر هستند
هر یک از زنان مقاوم دزفول یک سفیر هستند تا پیام خون شهدا را انتقال دهند. شهید عصمت پورانوری تنها شهیدی است که در میان زنان دزفول معرفی شده است.
یکی از دلایلی که جوانان امروز از شنیدن خاطرات و خواندن کتابهای دفاع مقدسی فرار میکنند، این است که متاسفانه حقایق جنگ گفته نشده و صدا و سیما رسالتش را انجام نداده است. رسانهها برای ثبت خاطرات و استقامت مردم در جنگ، به سراغ یادگاران آن روزها نرفته و نمیروند. این کم توجهیها منجر شده است که امروزه دانستن زندگی یک سلبریتی برای یک جوان اهمیت بیشتری دارد تا مطالعه تاریخ پر افتخار انقلاب اسلامی. جوانان اسطورههایشان را گم کردهاند. اگر نویسندهای بخواهد خاطرات روزهای مقاومت دزفول را به رشته قلم درآورد، من اعلام آمادگی میکنم.
انتهای پیام/ 131