به گزارش خبرنگار دفاعپرس از فارس، یک شهید گمنام فردا (هشت تیر) در پادگان تیپ تکاور انصارالحجه (عج) فسا تشییع و به خاک سپرده خواهد شد. میلاد کریمی دبیر ستاد فرهنگی یادمان شهدای هویزه به مناسبت همین مناسبت دلنوشتهای را در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده است که در ادامه میخوانید:
عطر سیب در شهر، بیدار شده است. پیشامد مبارک وصل است. شهر را هوای حضور برداشته است. «ز تربت شهدا، بوی سیب میآید...». لشکر باران، صف میکشند برای چیدن عطرش.
بزم حماسه است در شهرستان که نَه! سیبستان سرخ فسا؛ شهری که به شماره شهیدانی که از کربلا تا امروز، امتداد دارند، «عطش عشق» را مستجاب شده است، اما سیراب، نَه ... و نخواهد شد! این را هزار و صد و چند گل سرخ صادقی که از دامنش سر به فلک ساییدهاند، میگویند.
شهری شهید داده که بیش از هزار بار، مفهوم عاشقی را به تصویر و تماشا کشیده است. آری؛ سال هاست فسای از جان گذشته را به بزرگی شهیدانش میشناسند؛ به مادرهایی که رود، رود، لالاییِ «لا اله الا الله» میخوانند پشت سر تابوتهای سرخ و سپید و سبز؛ و حالا دوباره گل به گل، شکفته در سلام و صلوات و صبح صادق، خبر همه گیر میشود.
جانهای شهیدشناس به زیارت شهادت دعوتند. به زیارت یکی از شمار لشکری که از کعبه راه افتاد و در کربلا ایستاد تا به حسین (ع) برسد؛ یکی از خیل «رندان تشنه لب» که از آب علقمه ننوشیده و خیلی خیلی به خدا نزدیک شده است. یکی که سالهاست پلاکش را به آسمان بُردهاند تا بیتعلق لالاییها و دلتنگیهای مادرانه و دلواپسیهای خواهرانه، زودتر از زمین رد شود.
به مهمانی صدایمان زدهاند ... تقارن نجیب عزای عظیم دریامردی که شروع و شفیع شیعه است با آمدن ابدی شهیدان گمنام به فسا دوباره تکرار میشود. این بار نوبت به زمین زیبنده پادگان تیپ تکاور انصارالحجه (عج) رسیده است که در صبح شهادت شیخ الائمه، حضرت امام جعفر صادق (ع) و هفدهمین بهار آرمیدن پنج پرستوی گمنام در تپه شهدای فسا، بشود آخر دنیا و اول بهشت یکی از تقدیمیها به خاک کربلا.
لیاقتی بس عجب نیست مَقرِ مقدس و مستحق بوسه! سربازان گمنام خدا را؛ چه آنکه فرمودهاند حضرت رحمه للعالمین –که جان عالمی به فدایش- جایی که رزمندگان و جهادگران، قدم گذاشته و محل تمرین و رزم شان بود را میبوسیدند.
به مهمانی صدایمان زدهاند... مهمانی جسم جمع و جوری که پُرِ رَدپای فرشتههایی است که به دنبال سُرب گلولهها از صبوری سینه اش گذشتهاند.
به مهمانی صدایمان زدهاند... «تو را ز. کنگره عرش میزنند صفیر» ... بال گمشده ما را آوردهاند!
بال و پَر میدهند پای این تابوتها...
«از فُطرس مَلَک به همه پرشکستهها/ حَیِّ عَلی کرامت گهواره حسین (ع)» را که یادت نرفته است؟
به مهمانی صدایمان زدهاند و اینجا فساست با مردمی از عشیره عشق علی علیه السلام که بوی بهشت را ترانه تشییع یکنند تا دست هایشان را به آسمان برسانند.
به مهمانی صدایمان زدهاند و من هم از شرم بر قلم جاری شدهام؛ شاید هنوز راهی برای رسیدن باقی مانده باشد؛ شاید به فریادم برسید تا یک روز همه هستی مرا هم در پرچم ببرند؛ وگرنه:
حیف است که در راحت و رخوت بروم
از تیغ غم تو، بیشهادت بروم
ای عشق، جوانیام فدایت؛ مپسند
بعد از صد و بیست سال حسرت بروم
انتهای پیام/ ۱۳۱