گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ در ایام سقوط هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران توسط ناو وینسنس آمریکا در سال 1367 متن نمایشنامه «اتاق 216» نوشته «کیوان صباغ» و به کارگردانی «علی برجی» نمایشنامه خوانی میشود.
«اتاق 216» روایت معمار بیماری است که پس از شهادت همسر و پسر خردسالش در جریان سقوط هواپیما در خلیج فارس دچار بحران روحی شدیدی میشود به گونهای که بعد از شش ـ هفت سال هنوز همسرش را میبیند و در همان مقطع زمانی مانده است و با کمک یکی از دوستانش رفته رفته بهبود مییابد.
گذشته از ظرافتهایی که در متن «اتاق 216» وجود دارد، انتظار ما از متنی در رثای شهدای واقعه 12 تیر برآورده نمیشود. وقتی حادثه سقوط هواپیما فقط بهانهای برای پیشبرد داستان است و وجه دراماتیکی پیدا نمیکند، در نتیجه حادثه هواپیما نهتنها در سطح باقی میماند، بلکه مخاطب نیز آن را در سیر اجرا فراموش میکند.
«اتاق 216» تنها نمایشنامهای نیست که با چنین مشکلی روبهرو است. اغلب آثاری که به مناسبت یک واقعه تاریخی به نگارش درمیآید با همین اشکال روبهرو هستند که به جای پرداخت به اصل واقعه، آن را محملی برای طرح داستانی غیرمرتبط میکند. آنچه در این بین عملا با آن پرداخته نمیشود و مجالی برای تحلیل نمییابد، واقعهای است که رخ داده و باید مورد بررسی قرار بگیرد.
در سال 1369 «احمدرضا درویش» فیلم سینمایی «ابلیس» را کارگردانی کرد که آن نیز به حادثه سقوط هواپیمای ایرباس اشاره داشت با این تفاوت که شخصیت روانپریش فیلم که «خسرو شکیبایی» نقش آن را بازی میکرد به طور مستقیم درگیر این ماجرا بوده و در پایان خودکشی میکند. داستان فیلم «ابلیس» را نمیتوان بدون حذف سقوط هواپیما روایت کرد اما حذف سقوط هواپیما در نمایش «اتاق 216» مشکلی ایجاد نمیکند. شحصیت اصلی این نمایش میتوانست خانودهاش در زلزله، تصادف و یا هر اتفاق دیگری از دست دهد بدون آنکه در داستان خللی ایجاد شود. حتی انتخاب شهر مشهد و تاکید مداوم بر نذر و حرم امام رضا (ع) یا حتی غذای حضرت نیز کمکی به داستان نمیکند. نه گرهی در داستان ایجاد میکند و نه گرهی باز میکند.
این جمله که هر چیزی که در نمایش و نمایشنامه وجود دارد باید وجه دراماتیک باشد و خود به کاراکتری مستقل تبدیل شود کاملا کلیشهای است اما بیتوجه به آن سبب شده «اتاق 216» به متن متوسطی تبدیل شود که در سطح حرکت میکند. اگر معمار «اتاق 216» جاسوسی بود که از ترس ماموران ایرانی فراری بود و خانوادهاش در جریان سقوط هواپیما شهید میشدند آنگاه با داستانی متفاوت و تکان دهندهای روبهرو بودیم که بیماری و ترس از دیده شدن معمار منطقی بود.
مخاطبی که جز اطلاعات تقویمی چیزی از سقوط هواپیمای ایرباس در آبهای خلیج فارس نمیداند بعد از دیدن نمایش «اتاق 216» نیز چیزی به معلوماتش اضافه نخواهد شد. احتمالا بسیاری از مخاطبان نوجوان این سقوط را با سقوط هواپیماهای دیگر یکی بداند و تفاوتی برای آن قائل نشود. این وظیفه هنرمند است که با روایتی درست و داستانی دراماتیزه شده و مخاطب خود را درگیر اصل واقعه کند.
«اتاق 216» در انتخاب موقعیت خود نیز دچار اشکال است. چرا این نمایش باید در اتاقی در یک هتل شیک و مدرن روایت شود؟ آیا این اتاق میتواند در شناخت شخصیت و روند داستان کمکی کند؟ پاسخ قطعا منفی است. وقتی بتوان سلسله وقایع داستان یک نمایشنامه و موقعیت مکانی و زمانی آن را تغییر داد بدون آنکه با اصل داستان ضربهای وارد شود، مسلما متن اثر متزلزل است و نمیتواند دیوار مستحکمی باشد برای آنکه ذهنیت مخاطب به راحتی به آن تکیه بزند.
متاسفانه هنرمندان ما همواره وقایع در لانگشات میبینند برای همین هنوز برای بسیاری از وقایعی که در طول 40 سال انقلاب افتاده اثر قابل توجهی نساخته نشده است. این امر میتواند دلایل متعددی داشته باشد که مهمترین آن خودسانسوری و خودممیزیهایی است که هنرمندان درگیر آن هستند.
برای رهایی از چنین وضعیتی کافی است تا هنرمند با مطالعه و دقت نظر بیشتری به واقعه نزدیک شود و شرح آن رویداد را برای مخاطب روایت کند. اگر هنرمند بتواند با چشم دیگری به تاریخ انقلاب اسلامی نگاه کند و دیدههای خود را با مخاطب خود به اشتراک بگذارد شاهد اثرات مثبت آن در جامعه خواهیم بود و این امر محالی نیست، کمی جسارت و شجاعت نیاز است که باید حاصل شود.
انتهای پیام/ 161