به گزارش خبرنگار دفاعپرس از بوشهر، در 14 دی 1344 در روستای بحیری از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر فرزند پسری به دنیا آمد که والدین وی به سبب ارادت به سید و سالار شهیدان او را «غلامحسین» نام نهادند.
غلامحسین کودکی با نشاط و پر جنب و جوش بود که از هوش و ذکاوت بالایی بهره می برد و رفتارهایش برگرفته از آموزه های اسلامی شکل گرفت.
وی دوران ابتدایی را در دبستان «شفیق شهریاری» و مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید «آستروتین» در خورموج گذراند.
غلامحسین علیرغم اشتیاق فراوان به آموختن دانش به دلیل فقر به ناچار ترک تحصیل کرد و در کار کشاورزی در تأمین معیشت زندگیشان به کمک پدرش شتافت.
شهید فردی بسیار خوشرو بود و از خصوصیات بارزش شوخ طبعی همراه با متانت می توان ذکر کرد. همین رفتار جذّابیت خاصی به خلق و خوی او بخشیده بود و در رفتارش ذرّهای کـبر و خود بزرگ بینی دیده نمیشد.
بسیار صبور و پرحوصله بود و به خستگی ناشی از کار، اعتنایی نمیکرد؛ به خواندن نمازاول وقت اهمیت فراوان می داد تا انجایی که با وجود مشغولیت های فراوان زمان فرا رسیدن وقت نماز، دست از هر کار و فعالیتی میکشید.
در حالیکه فقط 16 سال داشت، تصمیم به حضور در میدان های نبرد حق علیه باطل گرفت و در 14 فروردین سال 60 عازم شهرستان کازرون شد و به مدت 15 روز آموزش رزمی را در پادگان آموزشی شهید دستغیب این شهر گذرانید.
پس از پایان آموزش که مجموعاً 28 روز به طول انجامید بلافاصله از کازرون، مستقیماً عازم جبهه ها و مناطق عملیاتی فتح المبین شد و در این عملیات پیروزمندانه به عنوان تک تیرانداز شرکت کرد.
شهید پس از گذشت نزدیک به چهارماه دوری از خانه به خانه بازگشت. پس از بازگشت از جبهه، با علاقه و اشتیاق فراوانی که به سپاه داشت، به عنوان نیروی ویژه، وارد این نهاد مقدّسِ انقلابی شد.
سپس برای دومین بار، در قالب طرح «لبیک یا امام» عازم جبهه شد و تا 11 مهر سال 61 به عنوان تک تیرانداز در جزیره مجنون، دوشادوش رزمندگان اسلام با دشمنان جنگید.
در زمان تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جهت گذراندن آموزش های ویژه مبارزه با قاچاقچیان به جزایر شمالی خلیج فارس و بندرعبّاس اعزام شد و مدتی را نیز در آنجا به انجام خدمت پرداخت و پس از اتمام این مأموریت به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
او پس از استخدام رسمی در سپاه، در واحد تبلیغات بسیج سپاه خورموج مشغول به خدمت شد و اندکی بعد، در تیپ المهدی(عج) از لشکر 19 فجر، فرماندهی گروهان را عهده دار شد.
غلامحسین در کسوت پاسدار رسمی، مأموریت های مختلفی را چه در داخل و چه در خارج از استان انجام داد و شایستگی های فوقالعاده خود را بیش از پیش به منصه ظهور رسانید. او با نهادهای انقلابی نیز همکاری و مساعدت فراوانی داشت که در این راستا میتوان به مشارکت او با کمیته عمران جهاد سازندگی در چندین طرح عمرانی اشاره کرد.
پس از حدود 2 سال دوری از میدان های نبرد، بار دیگر در یکم مهر سال 64 داوطلبانه عازم جبهههای جنوب شد و به مدت 2 هفته در ناوتیپ امـیرالمؤمنین (ع) آموزش های لازم را در زمینه جنگ دریایی فرا گرفت و پس از اتمام آموزش و کسب مهارت های لازم، در تیپ 9 بدر وابسته به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، مأمور به خدمت شد که در طی این مأموریت، تجربیات ارزندهای در زمینه نبرد آبی، خاکی و رزم دریایی کسب کرد.
غلامحسین اهل ورزش بود و در تیم فوتبال روستا عضویت داشت و در تمام مراسمات انقلابی و مذهبی حاضر و از برگزارکنندگان مراسمات مختلف انقلابی بود. بی باکی و شهامت بالای از دیگر خصوصیات بارزش بود او تا زمان شهادت، در عملیات های مختلفی شرکت و شرایط جنگی بسیار سخت و دشواری را تجربه کرد.
با شروع عملیات عاشورای 4، به عنوان قایقران در آن شرکت کرد و پس از پایان عملیات، جهت آموزش مربیگری نظامی به تهران اعزام شد و به مدت سه ماه این دوره را نیز با موفّقیت سپری کرد.
غلامحسین به عنوان فرمانده گروهان در محور عملیاتی دریاچه نمک، در عملیات والفجــر8 شرکت و به محاصره نیروهای عراقی درآمد و تا سرمرز شهادت پیش رفت اما با رشادت و مردانگی محاصره دشمن را شکست و خود را نجات داد.
وی در عرصه جنگهای دریایی به تجربیات ارزندهای دست یافته بود و به همین خاطر به عنوان مدرّس و متخصّص در تاکتیک های نظامی، تخریب، نقشهخوانی و قطبنما، به آموزش رزمندگان پرداخت.
مدت اندکی بعد از آموزش دادن نیروها، عملیات کربلای4 آغاز شد و در گروهان ضد زره و با مسؤولیت آرپی جی زن در این عملیات شرکت کرد و در منطقه فاو، دچار موج گرفتگی ناشی از انفجار خمپاره شد و به بیمارستان شهید بقایی اهواز انتقال یافت و پس از کسب بهبودی نسبی، بار دیگر راهی میدان های نبرد شد.
در اواخر شهریور 1365 بود که از جبهههای جنوب به جزیره خارک منتقل شد و در آنجا به آموزش نیروهای بسیجی در زمینه جنگ دریایی پرداخت.
از تاریخ 28/6/1365 به بعد، حضوری دائمی در نبردهای دریایی با آمریکای جهانخوار داشت و در جریان انفجار نفت کش کویتی «بریجتون»، از همرزمان و همراهان سردار شهید مهدوی بود و پس از این رخداد بود که به زیارت امام راحل نائل آمد.
سرانجام شهید «غلامحسین توسلی» در شامگاه روز 16 1366 به عنوان سکاندار «ناوچه طارق» و به فرماندهی سردار شهید «نادر مهدوی» در عملیات مقابله به مثل با متجاوزان آمریکایی شرکت کرده و بر اثر اصابت آتش باری بالگردهای MS6 آمریکایی قرار گرفت و جسم پاک و مطهرش به ابدیت پیوست و لباس پاسداریش به عنوان یادگار در مزاری نمادین، به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید غلامحسین توسلی
بِاسْمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّیقینَ وَالَّذینَ امَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَاللهِ وَ اُلئِکَ هُمُ الْفائِزونَ
حال، با یاد خد به جبهه میروم، نه برای انتقام، بلکه برای احیاءِ راه دینم و برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی به رهـبری امام خمینی (ره) و هر تیری که به قلب دشمن رها میسازم، به خاطر خداست نه از روی خشم و این راه را من با آگاهی برگزیدم من این راه را انتخاب کردهام. منتظر من نباشید، چون نرفته ام که زنده برگردم رفتهام با کفر مبارزه کنم و بکشم یا در راه خدا کشته شوم.
به پدر و مادرم میگویم: «از آن اشخاصی نباشید که اگر یک حادثه ناگواری برای ایشان، پیش بیاید، خدا را از یاد ببرند. مانند آن مردان خدا باشید که در چنینمواردی خدا را شکر میکنند».
پدر و مادر و همشهریان و همسنگران! مرا ببخشید؛ من تمام برادران و خواهران و دوستان را بخشیدهام و حلال کردهام.
مادر! مبادا بر روی جنازه من گریه کنی که باعث شادی دشمن شود.
مادر! ناراحت نباش؛ من رفتهام تا مانند برادران دیگر، با خون خود درخت اسلام را آبیاری کنم. امروز من لباس مقدس پاسداری را به تن کردهام، تا بتوانم حرمت این لباسِ زیتونی رنگ مقدّس را حفظ کنم و بتوانم مفهوم «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» را بر طرف چپ سینه ام و روی قلب تپندهام، جامه عمل بپوشانم.
اگر شربت شهادت نثارم شد، در روستای بحـیری، دفنم نمایید. شهادت، تنها سعادتی است که نصیب همه کس نمیشود.
والسّلام، غلامحسین توسلی
انتهای پیام/