گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: من و رحمان کوچک بودیم که مادرمان به رحمت خدا رفت. پدرم در کار ساختمانسازی مشغول بود. قبل از انقلاب من و برادرم روزها درس میخواندیم و شبها نزد پدرم کار میکردیم. سال ۵۷ مدرک دیپلممان را گرفتیم. سال ۵۸، پس از تشکیل سپاه تصمیم گرفتم که به عضویت سپاه درآیم. پدرم مخالفت کرد و گفت که شما در این راه جانتان را از دست میدهید. من از خانواده جدا شدم و مدتی را در خانه عمهام زندگی کردم. در آنجا در سپاه ثبت نام کردم. روزی که برای گذراندن دوران آموزشی به پادگان امام حسین (ع) رفتم، برادرم را آنجا دیدم. ابتدا تصور کردم که برای بدرقه من آمده است، اما وقتی کیفش را دیدم تعجب کردم. او گفت که من هم به عضویت سپاه درآمدم و برای گذراندن دوران آموزشی آمدهام. پس از رفتن تو از خانه، پدر با عضویت من در سپاه مخالفت نکرد.
متن بالا برگرفته از سخنان «رحیم اسلامی» برادر شهید «رحمان اسلامی» است که در عملیات رمضان به شهادت رسید. در ادامه گفتوگوی خبرنگار ما با این برادر شهید را میخوانید.
دفاعپرس: چطور شد که تصمیم گرفتید وارد سپاه شوید؟
من و برادرم روزی هزار تومان درآمد داشتیم، درحالی که سپاه ماهی دو هزار تومان حقوق میداد. از این رو مشخص است که برای هدف والایی این راه را انتخاب کردیم. آن زمان مادیات نه تنها برای ما، بلکه برای دیگر جوانان کشور مهم نبود. برخی در لباس ارتش و سپاه و برخی دیگر در لباس بسیج وارد جبهه میشدند تا دینشان را به کشور و انقلاب ادا کنند. با وجود این که حقوق سپاه در برابر حقوق خودمان، ناچیز بود، برادرم از حقوقش برای نیازمندان خرج میکرد. در وصیتنامهاش هم قید کرده بود پولی که از حقوق سپاه پسانداز کرده است برای ساخت خانه برای محرومان اختصاص یابد.
دفاعپرس: پس از ورود به سپاه در کدام رسته مشغول فعالیت شدید؟
من پس از گذراندن دوران آموزشی وارد مخابرات سپاه شدم و او به مریوان رفت. مدتی در آنجا بود و سپس به واحد مخابرات آمد، اما از آنجایی که مورد علاقهاش نبود، تصمیم گرفت برای حفاظت از جان امام (ره) به جماران برود. او در عملیاتهای فتح المبین و بیت المقدس نیز شرکت کرد. روزی حاج احمد متوسلیان برای دیدار با امام (ره) به جماران میرود و در آنجا رحمان را میبیند و درخواست میکند تا بار دیگر به آنها بپیوندد. برادرم سال ۶۱ همراه با متوسلیان و همراهانش به لبنان میرود. پس از اسارت متوسلیان و سه دیپلمات دیگر به کشور بازمیگردد و در عملیاتهای مختلف شرکت میکند. او سعادت داشت تا کنار بزرگانی همچون متوسلیان، همت و رضا چراغی مبارزه کند.
دفاعپرس: برادرتان ازدواج هم کرده بودند؟
بله. او از خانمی که در بسیج محل حضور فعال داشتند، خواستگاری کرد و صیغه محرمیتی بینشان خوانده شد. شرط برادرم برای ازدواج این بود که در مریوان زندگی کنند. همسر وی نیز این شرط را پذیرفته بود. آنها از دفتر حضرت امام (ره) وقت گرفتند تا عقدشان را امام راحل جاری کند.
رحمان تصمیم گرفت در عملیات رمضان شرکت کند و پس از آن برای برگزاری مراسم به مرخصی بیاید. او ۷ مرداد ۶۱ در این عملیات به شهادت رسید. همان شب دوستانم به من خبر دادند که رحمان شهید شده است. ۲ روز بعد پیکرش در تهران بود.
سه روز بعد از شهادت رحمان از طرف بیت امام (ره) تماس گرفتند و وقت عقد را مشخص کردند. ما اعلام کردیم که داماد شهید شده است. مسئول بیت امام (ره) روزی را مشخص کرد تا پدر شهید، پدر عروس و عروس خانم برای دیدار خصوصی با امام به جماران بروند. پس از این دیدار، همسر برادرم تصویر برادرم را به امام راحل نشان میدهد و درخواست میکند تا ایشان در گوشه عکس یک یادداشتی بنویسند. ایشان هم نوشتند «خداوند شهید سعید ما را رحمت کند.»
انتهای پیام/ 131