به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مرتضی شادکام از رزمندگان دوران دفاع مقدس درباره اولین تبادلهای انجام شده بین ایران و عراق برای گرفتن پیکر شهدا گفت: بعد از قطعنامه 598، در اواخر مرداد سال 67 آتش بس بین ایران و عراق برقرار شد. من هم با تعدادی از بچهها به عنوان تخریبچی در خط شلمچه حضور داشتم.
وی اظهار داشت: مواضع ما با عراقیها خیلی نزدیک هم بود. تعدادی از جنازههای عراقی در منطقه افتاده بود و تعدادی از پیکرهای شهدای ما هم در مواضع دشمن رها شده بود.
شادکام یادآورشد: روزها کارمان این بود که اجساد سربازان عراقی را جمع میکردیم و نزدیک خاکریز عراقیها میبردیم و متقابلا عراقیها هم پیکر شهدای ما را میآوردند و رودررو مبادله میکردیم.
وی افزود: گاهی که جنازه عراقی پیدا نمیکردیم با مترجم به نزدیک مواضع عراقیها میرفتیم و در ازای دادن غذا و سیگار تعدادی شهید تحویل میگرفتیم.
این رزمنده دفاع مقدس تصریح کرد: یکی از روزها قرار شد سنگرهای کمین را کمی جلوتر ببریم برای این کار با مسوول محور منطقه داخل میدان مین رفتیم تا راهکاری برای جابجایی پیدا کنیم که بوی تعفن شدیدی توجه ما را جلب کرد. به چاله انفجاری رسیدیم و با جنازهای برخوردیم که درون آن افتاده بود. از درجههای روی دوشش معلوم بود افسر عراقی است. کارت شناساییاش نشان میداد که درجهاش سرهنگ است. 2ماهی جنازهاش مانده بود و در اثر تابش آفتاب و گرما متلاشی شده بود.
وی در ادامه گفت: مسوول محور با دیدن جسد این افسر عراقی خوشحال شد و گفت «این چیز خوبیه و مى شه باهاش تبادل خوبی کرد».
شادکام افزود: یک مترجم داشتیم که از مجاهدین عراقى بود. او را برداشتیم و رفتیم طرف سنگر عراقىها. صدایشان کردیم. فرمانده عراقیها که او هم سرهنگ بود جلو آمد و ما کارت شناسایی افسر کشته شده را به او نشان دادیم و گفتیم جنازهاش پیش ماست. فرمانده عراقی یکه خورده به کارت نگاه کرد و هاج و واج مانده بود، انگار باورش نمىشد. یک دفعه شروع کرد به التماس کردن که شما را به خدا هرجورى هست جنازه او را بیاورید و مبادله کنیم. سرهنگ عراقی گفت:«من ۱۸ جنازه ایرانى در اطراف خاکریزمان جمع کردم که مىتوانم آنها را برایتان بیاورم».
اصرار فرمانده عراقی را که دیدیم، گفتیم: «نخیر ما حداقل پنجاه شهید مىخواهیم». مترجم گفت ما به این شرط تبادل میکنیم و به سمت خط خودمون حرکت کردیم.
این رزمنده دفاع مقدس خاطر نشان کرد: روز بعد، 2 سه نفره رفتیم بالاى سرجنازه سرهنگ عراقى. به هر مصیبتى که بود بینىمان را گرفتیم که بوى تعفنش اذیتمان نکند. پلاستیکى کنار جنازه پهن کردیم و آن را روی پلاستیک کشیدیم و اطرافش را گره زدیم. وقتی جنازه را سمت خط عراقیها میبردیم به علت گرمی هوا دستهایمان عرق کرده بود و پلاستیک لیز میخورد و مجبور بودیم جنازه را روی زمین بگذاریم. با هر مکافاتى که بود جنازه را بردیم برای تبادل.
وی افزود: عراقى ها هم 20 پیکر شهید آورده بودند. اول روترش کردیم. شروع کردند به قسم خوردن که: «به خدا همه این اطراف را گشتیم، بیشتر از این پیدا نکردیم». البته مدام مىگفتند: «منطقه ما همهاش میدان مین و آلوده است نمىشد بیش از وارسی کرد»
شادکام ادامه داد: جنازه سرهنگ عراقى را تحویل دادیم و بیست شهید را گرفتیم و آوردیم به مقر. پیکر شهدا سالم بود. با اینکه سه ماه از شهادتشان مىگذشت ولى بدنها متلاشى نشده بود. آنها را به تعاون سپاه تحویل دادیم تا آنها را به شهرهاى عقب انتقال دهند.
وی در خاتمه گفت: بعدها شنیدم پیکر مطهر شهید عباس بیات از بچههاى تخریب لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام که خودم هم مدتى در آن لشکر بودم جزو پیکرهایى بوده که ما تبادل کردهایم.
انتهای پیام/ 141