به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، خداوند آرامش را در نهاد زن و مردی که پیمان زناشویی با هم میبندند قرار میدهد تا در سایه این سکینه، عشق تجلی پیدا کند و انسان به معبود نزدیکتر شود. معبودی که راز خلقت انسان را عبودیت و بندگی خود بیان میدارد. این پیمان، که عهدی ماندگار است باعث تعالی و رشد روح میشود؛ رشدی که، انسان را در اوج قله معنویت قرار میدهد.
تصور عموم جامعه این است که مجاهدین و رزمندگان جبهه حق به واسطه برخورداری از روح جنگآوری، نسبت به زندگی و خانواده درک عمیقی ندارند، حال آنکه همین مجاهدین که روزی همانند دیگر افراد جامعه، زندگی عادی خود را داشتهاند بواسطه آشنایی عمبق با مفاهیم و مبانی اخلاق اسلامی نگاه ژرفی نسبت به خانواده و زندگی مشترک دارند.
در بررسی سیره عملی شهدا به این نکته میرسیم که این مقربان درگاه الهی، تشکیل خانواده و آغاز زندگی مشترک و همچنین خُوش خُلقی در زندگی را وسیلهای برای نزدیکتر شدن به حق تعالی و در نتیجه دستیابی به گوهر ناب شهادت میدانستند. روایتهایی که مادران و همسران این شهدای والامقام در خصوص بینش آنها نسبت به تشکیل زندگی و خاطرات خوش زندگی مشترک داشتند مؤید این ادعا است.
خاطرات کوتاهی از فرماندهان شهید خراسانی در خصوص آغاز زندگی مشترک اشاره خواهیم داشت.
دامان مولا
بیبی بتول نعمتی مادر شهید «محمدرضا ارفعی» فرمانده طرح و عملیات تیپ جوادالائمه(ع)
با این که مدام به جبهه میرفت، اما خیلی اصرار داشت تا ازدواج کند. روزی یکی از اقوام به او گفت: «شما با این حضور دائمت در جبهه معلوم نیست عمری طولانی داشته باشی، آن وقت میخواهی داماد بشوی؟»
محمدرضا جواب داد: «شهیدی که متأهل باشد، در لحظه شهادت سرش بر دامان امیرالمومنین (ع) خواهد بود، در حالی که شهدای مجرد فقط موفق به رویت آقا میشوند. میخواهم بعد از شهادت سر بردامان مولایم بگذارم.»
تازه آن وقت بود که دلیل اصرارش را فهیمدم.
دامادی با لباس سپاه
مادر شهید «محمدرضا نظافت» فرمانده تخریب لشکر 21 امام رضا(ع)
دختر داییاش را برایش خواستگاری کردیم و قرار عقد و عروسی را گذاشتیم. به محمدرضا گفتم: «خانمت از من خواسته به تو بگویم که لباس سپاهت را به تن کنی و با همین لباس در مراسم عقد باشی.»
گُل از گُلش شکفت؛ خندید و گفت: «حتماً همان لباس را میپوشم.»
بالاخره روز عروسی رسید. محمدرضا با همان لباس سپاه بر سفره عقد با رضایت کامل حاضر شد.
عقدی که امام خمینی(ره) خطبهاش را خواندند
فاطمه عمادالاسلامی همسر شهید «محمود کاوه» فرمانده لشکر ویژه شهدا
درست به یاد دارم که محمود گفته بود: «بالاخره هر دختری خواستهای داره، خواستهی شما چیه؟»
و من در جواب گفتم اگر من را خدمت امام ببرید که خطبه عقدمان را ایشان بخوانند؛ حتی مهریه هم نمیخواهم.»
من، محمود و مادر همسرم در برابر امام نشسته بودیم. امام خطبه عقدمان را میخواند و این به یادماندنیترین خاطره زندگی مشترکمان شد.
دعایی که مستجاب شد
همسر شهید «محمدکاظم حبیب» مسئول واحد آموزش لشکر 43 امیرالمومنین(ع)
سر سفره عقد بعد از اینکه خطبه عقد خوانده شد، کاظم آقا شروع به دعا خواندن کرد، اولین دعایش«اللهم الرزقنا شهادت فیالاسلام.» بود. آن وقت سر درگوش من نهاد و گفت: «بگو آمین.»
من ساکت ماندم، ادامه داد: «فکر میکنم چهار سال بیشتر نتوانم در زندگی همراهت باشم.»
پیشبینی او درست بود. ما در نیمه شعبان ازدواج کردیم و شهادتش سوم شعبان چهار سال بعد اتفاق افتاد.
اولین شیرینی زندگی
کلثوم درودگری همسر شهید «محمدرضا مهدیزاده طوسی» مسئول گردان تخریب لشکر ویژه شهدا
روز تولد حضرت علی(ع) بود که همراه محمدرضا و خانوادهاش به حرم امام رضا(ع) رفتیم تا صیغه عقد ما را جاری کنند. پس از انجام مراسم عقد به یک زیارت دو نفره رفتیم.
اتفاقاً آن روز شهیدی را تشییع میکردند. روی تابوت شهید که بر روی دست مشایعت کنندگان پیش میرفت، یک شکلات افتاده بود.
محمدرضا از لابهلای جمعیت خود را به تابوت شهید رساند، شکلات را برداشت و طرف من برگشت.
شکلات را نصف کرد و به طرفم گرفت، گفت: «این اولین شیرینی ازدواجمان است.»
طعم شیرین شکلات در دهانم باقی ماند. هنوز که هنوزه است انگار شیرینتر از این شکلات را نخوردهام.
انتهای پیام/