به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، «شهید محمدعلی رجایی» را باید یکی از خدمتگزاران صدیق انقلاب اسلامی ایران دانست که پست و مقام او را فریب نداد. حضرت امام خمینی (ره) درباره عظمت شخصیت این شهید میفرمایند: «ارزش آقای رجایی، به این نبود که یک ـ مثلاً ـ دستگاهی دارد، ارزششان به این بود که «خودی» بودند، با مردم بودند، برای مردم خدمت میکردند، مردم احساس کرده بودند که اینها برای آنها دارند خدمت میکنند.» (صحیفه امام، جلد ۱۵، صفحه ۱۳۴- ۱۴۰)
مردمی بودن شهید رجایی مهمترین خصیصهای بود که وی را برای همیشه در حافظه تاریخ انقلاب اسلامی ثبت کرد، خصیصهای که متاسفانه کمرنگ شده و یادآوری شهدایی چون رجایی، باهنر، بهشتی و... میتواند تذکری باشد برای همه مسئولین ما که تا وقتی با مردم باشند و برای آنها کار کنند انقلابی خواهند ماند.
در کتاب «مهتاب خین» که حاصل گفتوگوی «حسین بهزاد» با «سردار حسین همدانی» است، به حضور شهید رجایی در ایام ریاست جمهوریشان در سپاه همدان اشاره شده که در ادامه میخوانید:
«تقریبا اواسط بهمن ماه سال ۵۹ بود که برای چند روزی به همدان برگشتم تا یک سری ملزومات مورد نیاز جبههی سر پل را تأمین کنم. خبردار شدیم آقای محمدعلی رجایی _ که آن روزها نخست وزیر کشور بود _ به دعوت استاندار همدان؛ آقای دکتر محمدعلی کینژاد، برای بازدید از ادارات و نهادهای استان، به همدان آمده است.
آقای رجایی، ابتدا به استانداری رفت. آنجا با مسؤولین سیاسی، اداری استان، جلسهای داشت. حوالی ظهر، با وجود آن که همه رقم امکانات پذیرایی از نخست وزیر مملکت در میهمانسرای لوکس و مجهز استانداری فراهم بود، آقای رجایی مصرّانه گفت: بنده میخواهم دیداری با برادرهایم در سپاه استان داشته باشم. نهار را هم با همان بچهها میخورم. در نتیجه، استاندار و سایر مسؤولین اداری استان هم با ایشان تأسی کردند و همگی آمدند به سپاه.
در سپاه غلغلهای به پا شد، آن سرش ناپیدا. بچهها از خوشحالی بال درآورده بودند. خب، رجایی انسانی بود که هر آدم صاحب فطرت و شریفی او را دوست داشت. هم به جهت سابقهی مبارزاتی سیاسی _ فرهنگی درخشانش در رژیم گذشته، هم به لحاظ این که از بین محرومترین اقشار زحمتکش جامعه برخاسته بود و بعد از قبول مسؤولیت نخستوزیری، همچنان با محرومان شهری و روستای مملکت حشر و نشر داشت. در زندگی شخصیاش هم اسیر زرق و برقهای دنیوی نشد و مثل دورهای معلمیاش ساده زیست بود.
در آن روزگار وانفسای بعد از انقلاب، که سیاستمدارهایی از قبیل ابوالحسن بنیصدر، حب من خورده بودند و مدام در محافل شبه روشنفکری اقشار مرفه و متمول کشور منم، منم میزدند و زیر عکس مصدق مینشستند و پز وطندوستی میدادند، رجایی از همان روز شروع به کارش گفته بود؛ مقلد امام و فرزند مجلس هستم. بنده هم یکی از میلیونها نفر محرومین حزباللهی این کشورم.
او این بیانات را در شرایطی به زبان میآورد که غالب رسانههای گروهی و محافل سیاسی و فرهنگی کشور، حتی از شنیدن نام حزبالله و مکتب اکراه داشتند. برای خود ما بچه سپاهیها رجایی از یک بابت دیگر هم جاذبه داشت؛ در شرایطی که عقلای خیلی مصلحتاندیش سیاسی، معتقد به رفتن پای میز مذاکره با دشمن بودند، محمدعلی رجایی به عنوان مسؤول قوهی مجریه نظام انقلابی جمهوری اسلامی، در نشست ویژه شورای امنیت ملل متحد برای بررسی جنگ عراق و ایران، صراحتا گفته بود: ما ایران را گورستان مزدوران بعثی امپریالیستها خواهیم کرد. از محاصره اقتصادی و نظامی هم باکی نداریم. روزی که تجهیزات و مهماتمان تمام شوند، تازه جنگ انقلابی مردم ما آغاز خواهد شد و ما سرنوشت جنگ را در میدان جنگ مشخص خواهیم کرد.
آن روزها، واقعا به ایمان، شجاعت، درایت و میهن پرستی آقای رجایی مباهات میکردیم. لذا، وقتی خبر رسید که ایشان عازم سپاه همدان شده، بچهها از فرط ذوق و شوق در پوستشان نمیگنجیدند. البته تک و توکی از اعضای نااهل سپاه را هم داشتیم که به واسطهی طرفداری از گروهکهای مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز، با شنیدن این خبر، رو ترش کردند، اما جرأت ابراز وجود نداشتند. در همین حال و هوا بود که آقای رجایی و همراهان ایشان، وارد سپاه شدند.
فرمانده موقت سپاه استان، آقای محمد حسینی، حجتالاسلام محمد جوادی؛ نماینده حضرت امام (ره) در سپاه استان همدان، حاج محمود نیکومنظر، حاج محمد سماوات، اسماعیل فدایی؛ مسؤول واحد روابط عمومی سپاه استان و... تعدادی دیگر از برادران که نامشان را به خاطر ندارم.
نه. چون پایان جلسه ایشان با مسؤولین استان، مقارن با اذان ظهر بود، ایشان نماز را در نمازخانه استانداری به جماعت برگزار کرد. بعد از نماز برای دیدار با بچههای سپاه و صرف ناهار عازم سپاه همدان شد. بعد از یک معارفه مختصر، گفتند نخستوزیر آمده ناهار را مهمان پاسداران همدان باشد. بلافاصله دست به کار شدیم و به برادرانمان آقای حجت ترکمان؛ مسؤول آشپزخانه سپاه پیغام فرستادیم، لااقل نیمروی خوبی برای آقای رجایی درست کند.
آقای رجایی به محض این که شنید برای ایشان سفارش تهیه غذای جداگانه دادهایم، خیلی جدی برگشت پرسید: غذای امروز شما چیست؟ یکی از بچهها نتوانست جلوی دهان خودش را بگیرد و گفت: سیبزمینی و تخممرغ آبپز، خیلی ناراحت شد و گفت: پس چرا میخواهید برای من تخممرغ نیمرو کنید؟ این کارها از شما برادرهای من بعید است! خواستیم خیال ایشان راحت بشود، گفتیم: بسیار خوب، میگوییم همان ناهار جیره بچهها را برای شما هم بیاورند و نیمرو درست نکنند. آقای رجایی گفت: به خدا قسم اگر نیمرو درست میکردید، من اینجا هم غذا نمیخوردم.
خلاصه، سریع از آشپزخانه مقداری سیبزمینی و تخممرغ آبپز با نان لواش و نمک آوردند به سالن غذاخوری سپاه و نخستوزیر جمهوری اسلامی و همراهانش خیلی خاکی و متواضع پشت میزها نشستند و غذای فقیرانهشان را خوردند.
بنا به اصرار بچهها، پذیرفت تا بیاید و در نمازخانه برای نیروهای سپاه همدان سخنرانی کوتاهی داشته باشد. بعد از صرف غذا، توی مسیر حدفاصل سالن غذاخوری تا نمازخانه، بچهها ریختند اطراف ایشان را دوره کردند، مثل دستهای پروانه عاشق نور که بر گرد شمعی فروزان حلقه میزنند، رجایی را در میان گرفتند. به قدری ذوق زده بودند که و برای دیدهبوسی او را در تنگنا و فشار گذاشته بودند که برگشت و گفت: گردنم را شکستید، آخر این دیگر چه جور نوازش و استقبالی است که شما از میهمان خودتان میکنید؟!
در نمازخانه سخنرانی شیوایی برای بچه سپاهیها انجام داد. محور سخنرانی آقای رجایی به مناسبت ایامالله پیروزی انقلاب اسلامی ، شکرگزاری خالصانه به درگاه خدا برای سرنگونی رژیم طاغوت، بازگشت امام خمینی (ره) به میهن و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران بود. در سخنرانی خودش یک مقایسه تحلیلی جالبی بین شرایط کشور در رژیم گذشته با ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی انجام داد و گفت: این انقلاب و این نظام مقدس، نعمتی بود که خدا از خزانهی لطف خودش به ملت مسلمان ایران ارزانی کرد. بعد از پایان سخنرانی و در میان بدرقه بسیار شورانگیز بچهها، آقای رجایی راهی تهران شد.»
انتهای پیام/ 161