به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، وقتی سیره شهدا و رزمندگان در دوران دفاع مقدس را میخوانیم به یک نکته حائز اهمیت برمیخوریم و آن مسئولیتپذیری در عین گریز از مقامپرستی بود. شهدا مسئولیت را به عنوان یک تکلیف شرعی نگاه میکردند، نه فرصتی برای مطرح شدن.
سردار شهید همدانی نیز از همین تبار بود. این شهید مدافع حرم خاطره پذیرفتن مسئولیت تدارکات سپاه استان همدان را در کتاب «مهتاب خین» که «حسین بهزاد» آن را جمعآوری و تدوین کرده، روایت کرده است.
میل و اشتیاق سردار همدانی این بود که در خط مقدم جبهه خدمت کند نه آنکه مسئولیت ستادی داشته باشد. اما وقتی محمود شهبازی فرمانده جوان استان همدان مسئولیت را تکلیف شرعی تاکید میکند، میپذیرد. این خاطره درس بزرگی است برای همه ما ـ در هر مقام و موقعیتی که هستیم ـ که به مسئولیتی که پذیرفتهایم به چشم یک تکلیف شرعی نگاه کنیم.
بخشی از خاطره سردار همدانی و انتصاب وی به عنوان مسئول تدارکات استان همدان را در ادامه میخوانید:
این تکلیف شماست
«اواخر اسفند 1359 بود که از سپاه استان همدان پیغام رسید: آقای همدانی، هر چه سریعتر به همدان بیا کار مهمی با شما داریم.
حوالی عصر بود که به همدان برگشتم. نماز را به امامت حجت الاسلام جوادی اقامه کردیم بعد شورای فرماندهی سپاه استان با شش عضو باقی ماندهاش. تشکیل جلسه داد و دوستان گفتند:
قرار است همین امشب برادر بروجردی بیاید و رسماً فرمانده جدید سپاه استان را معرفی کند.
حدود یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشا بود که بروجردی و همراهانش از کرمانشاه به همدان رسیدند و آمدند به سپاه استان. حین استقبال و دیده بوسی با آقای بروجردی دیدیم که در معیت ایشان یک پاسدار جوان آمده چهرهای نورانی ابروها و چشمهایی سیاه و محجوب و محاسن آراسته و بلندی داشت خیلی کم حرف بود و لهجه اصفهانی داشت ابتدا به ساکن فکر کردیم از همکاران آقای بروجردی و یا دوستان ایشان است حتی به مخیله احدی از حاضران در جلسه هم خطور نمیکرد که همین جوان محجوب و ناشناس، قرار است تا دقایقی دیگر به عنوان فرمانده سپاه استان معرفی بشود.
آقای بروجردی برای ما از این جوان ناشناخته یک معارفه دقیقی به عمل آورد. ایشان گفت: برادرمان محمود شهبازی دستجردی از مبارزین مذهبی فعال جنبش دانشجویی در قبل از انقلاب بوده، ضمن اینکه ایشان شاگرد شاخص کلاسهای معارف اسلامی استاد علی اکبر پرورش هستند. این برادر عزیز ما، دانشجوی رشته مهندسی صنایع در دانشگاه علوم و صنعت تهران است. روز دوازدهم بهمن 57 در کمیته مردمی استقبال از رهبر انقلاب آقای شهبازی مسئول برنامه ریزی تامین حضرت امام در بهشت زهرا را داشت ضمن آن که از عناصر برجسته دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا هم بوده.
بعد از شکست تهاجم نظامی عناصر نیروی دلتای ارتش آمریکا در صحرای طبس، وقتی که قرار شد تا جاسوسان آمریکایی را در سطح استانهای کشور تقسیم و نگهداری کنند، برادرمان شهبازی، تعدادی از این جاسوسها را آورد و آنها را در همین شهر همدان مخفی کرد. مسئولیت حفاظت از آنها را هم سپرد به یکی از بچههای سپاه همدان، سوابق سپاهیگری و نظامی ایشان هم درخشان است. برادرمان شهبازی عضو دفتر هماهنگی ستاد مرکزی سپاه بوده و از شروع جنگ در جبهه سرپل، به همراه بچه های گردان 9 سپاه تهران دست اندرکار شناسایی شبانهروزی خطوط و مواضع ارتش بعث شده.
به جرأت میتوانم بگویم محمود شهبازی فرمانده مدیری بود که بعد از آمدنش به مدیریت سپاه استان خصلتی کاملاً تشکیلاتی و منسجم بخشید. او بود که به سپاه استان همدان نظم و نسق داد و در نتیجه، آن خلجانهای ذهنی موجود در بین اعضای شورای فرماندهی سپاه داستان خیلی زود برطرف شد.
دقیقا تا 20 روز بعد از مراسم معارفه محمود شهبازی در سپاه پای هیچ ورقهای را امضا نکرد حتی یک جلسه هم با ردههای مسئول نگذاشت. گفته بود سپاه عجالتاً بایستی با همان روال قبلی اداره بشود تا بعد من ببینم برای سر و سامان دادن به آن چه باید کرد. اول حضورش در همدان را صرف گردآوری اطلاعات از ردههای مختلف سپاه استان اعم از مرکز و شهرستانهای تابعه کرد. تک تک بچههای سپاه همدان و شهرستانهای استان تابع را آورد از آنها درباره وضعیت کلی سپاه و ردههای مختلف آن گزارش گرفت و کاملا بر سازمان و موقعیت داخلی سپاه استان مسلط شد. بعد از آن برهه 20 روزه بود که شروع کرد به تعیین مسئولین جدید برای رده های ستادی سپاه همدان.
فردای روز معارفه یک گزارش کتبی از وضعیت محور میانی جبهه سرپل ذهاب و خط پدافندی سپاه همدان در قراویز تهیه کردم رفتم و در دفتر فرماندهی با آقای شهبازی ارائه دادم و بعد هم خداحافظی کردیم و همان روز به جبهه برگشتم.
اواخر دهه اول فروردین ماه سال 1360 بود که خبر آوردند شهبازی شما را خواسته به همدان بیایید. لذا به همدان برگشتم. در بدو ملاقات گفت میل دارم از خط بچهها در قراویز بازدیدی داشته باشیم به اتفاق ایشان برگشتم به جبهه.
دو روزی در خط ماند. از جبهه بازدید کرد و گفت: دیدنی ها را دیدم همدانی حالا بهتر است برگردیم به همدان.
از خط به سرپل ذهاب برگشتیم بین راه توی ماشین صحبتهای مختلفی بین شهبازی و بنده رد و بدل شد. نزدیک همدان که رسیدیم رو کرد به طرف من و با لحنی جدی و کلماتی شمرده گفت: برادر همدانی من قصد دارم یک رشته تغییرات و ریشهای در ساختار سپاه استان به وجود بیاورم. در این رابطه هم اولین اقدام من شامل حال شما میشود.
گفت: بفرمایید تا بدانک بعد از این تکلیف بنده در سپاه چیست؟
جواب شهبازی باعث شد تا مدتها بعد، دستخوش شوک عجیبی بشوم. به بنده گفت قصد دارم شما را به عنوان مسئول واحد تدارکات سپاه استان معرفی کنم.
هر کاری را که عقلم حکم میکرد انجام دادم. هر عذری که فکرش را بکنید برایش آوردم، ولی حرکت محمود شهبازی دوتا نشد. راه مجاب کردنآدمها را خوب بلد بود. آن روزها بحث ضرورت ادای تکلیف شرعی در انجام وظایف بین بچههای سپاهی خیلی بالا بود، همه روی جنبه تکلیفی وظایف و ماموریتها و عوامل ردههای مسئول سپاه متفق بودیم. محمود شهبازی هم دأب رایجش این بود که حین ابلاغ یک دستور، روی جنبه تکلیفی آن خیلی تاکید میورزید. یادم هست وقتی که خیلی اصرار کردم تا دست از سرم بر دارد و بگذارد به جبهه برگردم، سگرمههایش را در هم کشید و گفت:
دستوری که به شما ابلاغ شده، تعارف نبوده تا که حالا برای رد آن را بهانه میآورید. تکلیف شما این است برادر همدانی، تکلیف دارید و شرعا بایستی اطاعت کنید.
این جوریها بود که علیرغم عدم تمایل قلبی و ام اکراهی که نسبت به پذیرش مسئولیت ستادی در سپاه استان داشتم و دلم برای جبهه پر میکشید کوتاه آمدم و شدم مسئول واحد تدارکات در همدان.»
انتهای پیام/ 161