گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس - رسول حسنی؛ در 20 شهریور 1320 و با آغاز جنگ جهانی دوم ایران اعلام بیطرفی میکند. با این حال شوروی از شمال وارد خاک ایران میشود و از تهران به پادگانهای مرزی دستور عقب نشینی میدهند. اما در یکی از پادگانهای مرزی ایران در آذربایجان و کنار رود ارس سه جوان ایرانی به نامهای «مصیب ملک محمدی»، «محمد هاشمی» و «عبدالله شهریاری» تصمیم میگیرند بمانند.
این همه آن چیزی است که قرار است در نمایش «رگ» آقاخانی ببینیم. یک قصه یک خطی از تاریخ که نه وجه دراماتیک دارد و نه قلابی که ذهن مخاطب را صید کند. در آثار ادبی و نمایشی فراوانی با چنین خصیصهای روبهرو هستیم. اغلب نویسندگان «رمان نو» مثل «آلن روب گریه» بخصوص در رمان «در هزار تو»، نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته «ساموئل بکت» هم عملا داستانی وجود ندارد.
قصد نیست که نمایش «رگ» را با این آثار قیاس کرد تا شانی برای «رگ» قایل شویم. همانندی «رگ» با آثار یاد شده نه افتخاری برای آقاخانی است و نه کمکی به مخاطب برای درک آن میکند. غرض تفسیر فضایی است که کارگردان ایجاد کرده تا روایت خود را از تاریخ داشته باشد. دیگر اینکه بیداستانی در «رگ» یک ویژگی خطر آفرین است که کارگردان در به کارگیری آن موفق بوده است.
نمایش «رگ» بیش از آنکه متکی به داستان باشد قائم به اجرای مهندسی شده آن است. در این اثر داستان، بازی، دکور، لباس، میزانس، نور، موسیقی و صدا یک کل واحد را تشکیل میدهند که تفکیک هر یک از این مولفهها از هم دشوار است. به همین جهت باید مدعی شد، «رگ» یک سمفونی تراژیک تاریخی و رکوئیمی برای جوانان کشته شده وطن است. در این اثر نباید دنبال روابط علی و معلولی گشت آنچه اهمیت دارد نفس واقعه است و درک زبانی که واقعه را روایت میکند.
یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد «رگ» در این است که کارگردان و نویسندگان خود را از قید تفسیر معنا رها کردهاند و تنها به بازآفرینی واقعه بسنده کردهاند. همین نکته است که «رگ» را نسبت به آثار مشابه در مرتبه بالاتری قرار داده است. «رگ» به راحتی میتوانست به اثری ملالآور و شعارزده تبدیل شود که نمونه آن را بارها دیدهایم.
«رگ» نمونه کاملی از یک اثر موفق در حوزه «هنر مقاومت» است که بدون هر گونه تفسیر به رای و هیاهو از دفاع مقدس حرف زده است. در یکی از صحنههای «رگ» میبینیم که وقتی مصیب از عبدالله میپرسد چرا ماندهای و مثل سایر نیروها به عقب برنگشتی میگوید نمیدانم و با نقل خاطرهای تلویحا پاسخ مصیب را میدهد. این صحنه بیان کننده این موضوع است که چرا باید دنبال چراها باشیم و با تفتیش عقاید بدانیم چرا عدهای از جوانان کشور جان خود را فدا کردند تا ما ایرانی بمانیم. آیا همین نفس نمایش ایثار کافی نیست؟ دیگر چه اهمیتی دارد تا دنبال چراییها باشیم.
«رگ» به خاطر همین نکته که از دام جهل مرکب رهیده و شرح لاطائلات نمیکند ارزشمند است. مخاطب در نمایش «رگ» فعالی است که تفسیر و تاویل میکند نه آنکه تفسیر و تاویل را از نمایش دریافت کند. همین خصیصه میتواند مخاطب را به دیدن چندباره دعوت کند و در هر اجرا چیز تازهای در چنته داشته باشد.
پیش از این اشاره شد، «رگ» یک سمفونی تراژیک است. بر خلاف اغلب نمایشهایی که روی صحنه میروند ساختاری هماهنگ دارد همه اجزای نمایش یک کلیت قابل درک دارند و در عین حال هر جزء استقلال ذاتی خود را دارد. آقاخانی در استفاده از هر جزء صحنه دقت نظر به خرج داده است برای همین است که نور، دکور، موسیقی، صدا و ... هر کدام به کاراکتری تبدیل میشود که با معنای اثر هماهنگ است و این هماهنگی و هارمونی است که کارگردان را به هدف غایی خود میرساند. در «رگ» نه اثری از حرکات مهملانه فرم خبری است نه موسیقیهای تهوعآور غمدار و نه دکورهای انتزاعی احمقانه.
یک اصل نانوشته در هنر وجود دارد که سعی نکن یک اثر تکان دهنده خلق کنی، تنها کافی است کار درست را انجام دهی در آن صورت اثر تاثیرگذار خواهد بود. «رگ» دقیقا از همین اصل پیروی کرده است. آقاخانی بدون فریب مخاطب با ناخودآگاه خود «رگ» را ساخته و پرداخته است و به همین دلیل بر ناخودآگاه مخاطب اثر سوئی نمیگذازد.
چند نکته قابل اشاره وجود دارد که «رگ» را کمی دچار اشکال کرده است. اول اینکه نمایش کمی دیر به حرکت درمیآید، عملا صحنه ابتدای نمایش تا آمدن مصیب چیزی برای عرضه به مخاطب ندارد و میتواند بسیار کوتاهتر شود. بعد از آمدن مصیب به فضای نمایش است که موتور روایت شتاب میگیرد. دیگر اینکه وجود «آراز» میتوانست حذف شود و اطلاعاتی که او به مخاطب میدهد با شیوه دیگری اتفاق میافتاد. شخصیت «آراز» نمایش «رگ» همان کارکردی را دارد که شخصیت «فرمانده» در نمایش «اروندخون» داشت. در آنجا نیز فرمانده مدام اطلاعاتی میداد که در نمایش تاثیری نداشت. همچنین ارتباط شخصیتها با هم قوام لازم را نیافته است.
شاید مهمترین ایراد آقاخانی در «رگ» همین است که مخاطب را در اوج احساساتش رها میکند. دقیقا همان کاری که نقالان انجام میدادند. نقالان نیز با روایت مجلس رستم و سهراب دقیقا در آنجایی که سهراب کشته میشود نقل خود را تمام میکردند. آقاخانی نیز صحنه شهادت مصیب و عبدالله را به نمایش درنمیآورد تا عمق تراژیک بودن آن را بیشتر نشان دهد.
آقاخانی درام نویس با تجربهای است که نشان داده جزو معدود نویسندگانی است که درام را میشناسد پس نمیتوان در مقابل این نویسنده که البته بازیگر و کارگردان قابلی هم هست با اغماض روبهرو شد. «رگ» در آنچه که هست کامل نیست. باید قول «محمد رحمانیان» در مراسم افتتاحییه «رگ» را به عاریت گرفته و بگوییم کاش «رگ» به این زودی تمام نمیشد.
انتهای پیام/ 161