لبیک به باور‌های عمیق/ از کلاس‌های درس انگلستان تا خانه‌های ویران خرمشهر

در طول دفاع مقدس زنان بسیاری بودند که موقعیت‌های بالای علمی خود را رها می‌کردند تا با حضور در ایران و مناطق جنگی به باورهای عمیق خود لبیک بگویند.
کد خبر: ۳۵۹۶۸۳
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۰ - 30August 2019

از کلاس‌های درس انگلستان تا خانه‌های ویران خرمشهربه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، آنچه که از تاریخ ارزشمند دفاع مقدس به دست ما رسیده همه آم چیزی نیست که در صفحات کتاب‌های آورده شده است. باید این را هم در نظر داشت که تاریخ واقعی دفاع مقدس را بیشتر در خاطرات زنان و مردانی جستجو کرد که گمنام بودند و سمتی جز رزمنده بودن نداشتند. البته که تاریخ شفاهی فرمانده‌هان باید ثبت و ضبط و به نسل آینده منتقل شود اما نباید از کسانی غافل شد که از همه موقعیت‌های خود دست کشیدند تا آرمان‌های خود را حفظ کنند.

بخش مهمی از این رزمندگان زنان و دختران جوانی بودند که با وجود شرایطی که برای موفقیت داشتند خود را جوانی خود را وقف حفظ آرمان‌های بلند خویش کردند. نام‌هایی که در ادامه به آنها اشاره شده و ذکر خاطرات آنها تنها گوشه‌ای از خیل زنان ایثارگری است که در صورت غفلت نویسندگان، محققان و پژوهشگران فراموش خواهند شد.  

«زمانی برای زن بودن» کتابی است که به کوشش «مریم ناصرخاکی» تدوین و تنظیم شده است و شرح خاطرات تعدادی از زنان رزمنده در دوران دفاع مقدس است. در ادامه بخش‌هایی از آن را می‌خوانید:

حتی کندن قبر هم با خودمان بود ...

«من و دوستانم اینجا و آنجا می‌رفتیم و هر کاری که از دستمان بر می‌آمد انجام می‌دادیم. گاه در هفته، سه بار خون می‌دادیم بی‌آنکه غذای کافی برای جبران خون از دست رفته داشته باشیم. خیلی وقت‌ها کشته شده‌ها را دفن می‌کردیم، حتی کندن قبر هم با خودمان بود، چاره‌ای نبود. سختی شرایط، ترس را از دلمان برده بود. یکبار شاهد کشته شدن جوان امدادگری بودم که جلو چشمانم، خمپاره مغزش را متلاشی کرد. بعد از انفجار، وقتی بلند شدم و به پشت سر نگاه کردم، به جای او تکه‌های بدنش را دیدم که به گوشه و کنار پرتاب شده بود. طبق معمول و به سرعت، گوشت و استخوان‌های تکه‌تکه شده را جمع کردم و به سردخانه بیمارستان بردم.

در آن لحظات به تنها چیزی که فکر می‌کردم انجام وظیفه بود اما ساعاتی بعد، شوک ناشی از آن، وضعیت روحی‌ام را به هم ریخت. به گوشه دنجی در پشت بیمارستان پناه بردم. قرآن کوچکم را باز کردم و شروع کردم به خواندن، خواندم و گریه کردم. گریه‌ای سوزناک که انگار تمامی نداشت. در شرایط عادی گفتن چنین حرفی غیر ممکن است اما در آن لحظات هیچ یک از ما، جز به برگشتن خرمشهر و مقاومت، به چیز دیگری فکرنمی‌کردیم.»

خاطرات «زهره ستوده»

دوره دکترا را نیمه کاره رها کردم و به ایران برگشتم

«دانشجوی دوره دکترای شیمی در انگلستان بودم که ندای انقلاب از ایران بگوش رسید و چندی بعد خبر خوشاهنگ پیروزی انقلاب. با همسرم که فارغ‌التحصیل رشته الکترونیک بود تصمیم گرفتیم برای خدمت به مردم و انقلاب بازگردیم و با همه شوری که نسبت به درس و تحصیل داشتم دوره دکترا را نیمه کاره رها کرده و به ایران بازگشتم. تصمیم گرفته بودیم هر جا که بیشتر به وجودمان نیاز باشد خدمت کنیم و بدین ترتیب خرمشهر در آخرین روزهای امنیت و آبادانی خود آغوشش را به ما گشود.

در کارخانه صابون‌‌سازی پارس آون خرمشهر، به عنوان مدیر کیفیت شروع به کار کردم. کم کم به زندگی خود سر و سامان داده و مستقر می‌شدیم که جنگ آغاز شد. حمله وحشیانه‌ علیه هویت، ارزش‌ها و اعتقادات علیه یک ملت بزرگ، چه باید می‌کردم؟ فقط این را می‌دانم که تا آخرین لحظه اشغال شهر، من و همسرم تاب ترک آن را نداشتیم و ماندیم که مبارزه کنیم. مردم با هر چه داشتند حتی با بیل و کلنگ می‌جنگیدند و مقاومت می‌کردند. شهید می‌دادند و گاه فرصتی برای جمع کردن شهدا نیز دست نمی‌داد. همسرم، دو فرزندم، پدر و مادرم و دوخواهرم شهید شدند.»

 خاطرات «دکتر گلرخ آدمی»

نقشه‌های برجسته مناطق جنگی را آماده می‌کردیم

«نقشه‌ها باید قبل از هر عملیات آماده می‌شد. ده ـ دوازده نفر دانشجو بودیم از رشته‌های مختلف. وقتی نقشه‌ها را تحویلمان می‌دادند تا آنها را آماده کنیم نه خواب داشتیم و نه خوراک. اینها نقشه‌های برجسته مناطق جنگی بودند که به دقت فرماندهان در برنامه ریزی‌های عملیاتی می‌افزودند. این کار را از سال 65 آغاز کردیم کاری محرمانه در دانشکده هنر دانشگاه الزهراء که هیچ کس نباید از آن با خبر می‌شد. با بچه‌ها قرار گذاشتیم که هیچ مزدی را بابت اینکار قبول نکنیم و فقط آن را معامله‌ای با خدا قرار دهیم. حتی برای پانسمان دست‌هایمان از باند، چسب و ساولونی که برادارن در اختیارمان گذاشته بودند استفاده نمی‌کردیم. خودمان این وسایل را خریده بودیم و به محض اینکه کسی دچار جراحت می‌شد، بغل دستی‌اش محل زخم را پانسمان می‌کرد. کار ظریفی بود که حوصله و صبر زیادی را می‎طلبید و خود برادران گفته بودند چنین اقدامی از عهده یک گروه از خواهران برمی‌آید آنها تاکید کرده بودند  ظرافت کار ایجاب می‌کند که از میان خانم‌ها عده‌ای مامور به این کار شوند.»

از خاطرات «گیتی ملکشاهیان»

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار