گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: پیوند بین خواهر و برادر، پیوندی ناگسستنی است، عشقی عمیق و توصیف ناشدنی این پیوند را استوار میکند. فرقی نمیکند که تا چه حد از هم دور باشند، قلبهایشان همواره در کنار هم و برای هم میتپد. تصور کنید مردی را در لباس رزم، با ارادهای مصمم و ایمانی خدشه ناپذیر که به سوی میدان نبرد گام برمیدارد، و خواهری که دور شدن برادر را تماشا میکند، اشکی که بر گونهاش میلغزد، برق افتخاری که در چشمانش میدرخشد و در عین حال قلبی که تکه تکه در هم میشکند.
تناقض عجیبی است، چطور میتوانی خواهری باشی که با دستان خودت برادری را که این طور عاشقانه دوستش داری روانه میدان نبرد کنی، وقتی میدانی امیدی به بازگشتش نیست. این معمایی است که پاسخش بر فراز آن تل خاکی برجا مانده، آن جا که خواهری شاهد بیسر شدن برادرش بود و غریو «ما رایت الا جمیلا»یش هنوز در آن صحرای خونین به گوش میرسد، اگر گوش دل شنوا باشد.
«سیدهنظیفه حسینی» خواهر شهید «سیداسماعیل حسینی» در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس با اشاره به بارزترین خصوصیات اخلاقی برادر خود اظهار داشت: برادرم سال ۱۳۷۷ در «مزارشریف» افغانستان متولد شد. اخلاق وی زبانزد همگان بود و روابط اجتماعی بالایی داشت. تمام نمازهای او اول وقت خوانده میشد و نماز جمعهاش ترک نمیشد. او به حضرت ابوالفضل (ع) ارادت ویژهای داشت.
وی ادامه داد: سیداسماعیل هیچگاه اجازه نمیداد مدت زمان کدورت میان او با دیگران طولانی شود و در کوتاهترین زمان ممکن این ناراحتی را محو میکرد. سیداسماعیل با محبت بسیار، همه را شیفته خود کرده بود.
خواهر شهید بیان کرد: میان من و اسماعیل وابستگی بسیاری وجود داشت. او نه تنها یک برادر، بلکه بهترین رفیقم بود. هیچگاه شیرینی لحظات در کنار هم بودنمان را فراموش نمیکنم. او آنقدر مهربان بود که هنگام بازی و سرگرمی با او، متوجه گذر زمان نمیشدم. گاهی آنقدر غرق شادی میشدم که فراموش میکردم پیش از بازی، چه اهداف دیگری را برنامهریزی کرده بودم.
حسینی در خصوص رضایت خانواده در برابر تصمیم برادر خود برای اعزام به سوریه توضیح داد: سیداسماعیل تصمیم خود را از ما پنهان کرده و بدون اطلاع، به نبرد حق علیه باطل شتافته بود. اولین مرتبه، خبر پیوستنش به لشکر فاطمیون را نیز یک روحانی به آگاهی خانواده رساند. او نمیدانست که ما از وضعیت برادر خود مطلع نیستیم.
وی افزود: اسماعیل در تماس تلفنی خود میگفت که در یک کاشیکاری در اسلامشهر کار میکند، اما واقعیت نداشت. برادرم در سومین مرتبه اعزام خود به سوریه در سال ۱۳۹۵ به شهادت رسید.
خواهر شهید با اشاره به نحوه اطلاع از شهادت برادر خود تصریح کرد: از طریق یکی از اقوام، خبر شهادت برادرم را دریافت کردیم. سیداسماعیل پیش از اعزام شماره تماس پسرعمه خود را به لشکر فاطمیون داده بود و همین امر سبب شد، او اولین نفر از شهادت برادرم آگاه شود.
حسینی ادامه داد: همرزمان برادرم، خاطرات او در جبهه را از ما دریغ کردند و متاسفانه از نحوه شهادت و فعالیتهای اسماعیل اطلاعی نداریم.
حسینی با اشاره به احساس حضور شهید در زندگی گفت: پس از شهادت برادرم، احساس میکردم زندگی برای من به پایان رسیده است. از خدا دور شده بودم و نماز نمیخواندم. پیش از خاکسپاری اسماعیل خواب دیدم، «بسیار خوشحال است و یک مُهر کربلا در دست دارد. آن را به من هدیه کرد و گفت: قدر این مُهر را بدان و همیشه مواظبش باش. این مُهر را من از حضرت زهرا (س) گرفتهام. این هدیه با ارزش برای توست.» اطمینان یافتم اسماعیل قصد دارد من را از اشتباهم آگاه کند تا مقام نمازم را دریابم.
خواهر شهید در پایان تاکید کرد: هرگاه به برادرم متوسل میشوم، خواب او را میبینم. یقین دارم در زندگی همواره همراهمان هست و هیچگاه تنهایمان نمیگذارد.
انتهای پیام/ ۷۱۱