برشی از کتاب «پیله عشق»؛

افسانه‌های روزگار جنگ

شب‌های دراز سال‌های دفاع مقدس گواهند که در بخش‌های لبالب از مجروحین جنگ در بیمارستان‌های دچار به کمبود دارو و امکانات چه می‌گذشت. همه اشک، ایمان و در یک کلام عشق بود.
کد خبر: ۳۶۲۶۰۱
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۰ - 21September 2019

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، مرگ، حقیقتی است که انسان در جنگ بی هیچ واسطه ای با آن روبه رو می شود. شاید بتوان گفت جنگ، چهره مرگ را عریان می کند، اما از طرفی انسان را وا می‌دارد تا از توانایی های پنهان خویش به بهترین وجه استفاده کند. جنگ در ایران، پزشکان و پرستاران را وادار کرد تا دست به اقدامات پزشکی غیر ممکن بزنند؛ البته غیر ممکن برای خدمات پزشکی ابتدایی و وابسته ما که میراث دوران پادشاهی پهلوی بود. جنگ حتی نگاه آنها را به مرگ و زندگی تغییر داد؛ به مسائل ماورائی، به قدرت انکارناپذیر خداوند و کمک های بی دریغ او، به ایمانی که در سخت ترین شرایط به سرباز کمک می کند تا پذیرای دردهای شدید جسمانی باشد. حتی به جایی رسید که پزشکان و پرستاران زیر بمباران شیمیایی و کمبود ماسک، بیمارستان های صحرایی را رها نکردند و با ایثار سلامتی  و جان خود به درمان رزمندگان پرداختند.

«خدیجه برخوردار» پرستار دفاع مقدس استان یزد است که خاطرات زیبا و گاها تاثیر گذاری از دوران حضور در جنگ  دارد که در ادامه آنرا روایت می کنبم.

ارزش جان انسان­‌ها

همکاران بسیاری اهم از پزشک و پرستار داشتم که به ­دلایل متعدد به عقاید انقلاب ­اسلامی پایبند نبودند، ولی وقتی پای جان انسان­ ها و انجام تعهدی که به آن سوگند خورده بودند به میان می­ آمد، همه در میدان عمل حاضر بودند.

پزشکی در بیمارستان داشتیم که حتی از دانشگاه علوم پزشکی تصفیه شد. جراح و متخصص «توراکس» بود. نیمه شبی که شیفت او نبود، به ­دلیل عدم ­حضور جراح جایگزین، به حضور فوری وی نیازمند شدیم. به محض تماس با او که در خواب ناز بود بلافاصله با همان لباس خواب در اتاق عمل حاضر شد و به لطف خداوند جان رزمنده جوان بر بستر آرمیده را نجات­ داد.

­افسانه­ های روزگار جنگ

خدا کند که هرگز در هیچ کجای این کره خاکی، جنگی در­نگیرد. خدا کند که هیچ کس دیگری، تجربه جنگ نداشته باشد. جنگ پدیده شومی است که با خودش، جان، دست، پا یا چشم و گوش بهترین جوانان ما را برد.

جنگ ما؛ اما جنس دیگری هم داشت. جنس دفاع از وطن، جنس از خود­گذشتگی، جنس امید به استقلال و خود­اتکایی، جنس غیرت و شجاعت ...

شب­ های دراز سال­ های دفاع ­مقدس گواهند که در بخش ­های لبالب از مجروحین جنگ در بیمارستان­ های دچار به کمبود دارو و امکانات چه می­ گذشت. همه اشک و ایمان بود و در یک کلام عشق

شب­ های عملیات برای ما که مستقر در بخش ­های ویژه مجروحین بودیم، صبح ناشدنی بود. حجم جراحت­ ها و تعداد مجروحین به قدری بود که به­ خاطر دارم در یکی از این عملیات­ها بود که من 72 ساعت سرپا خدمت ­رسانی می­ کردم و اصلا نخوابیدم. تا حدی که از شدت ورم پاهایم، دمپایی­ های بزرگ مردانه به ­پا ­کردم. گاه اگر پلک ­هایم از اختیار خارج می­ شد از ترس بروز خطا دمی کوتاه دیده بر هم می ­گذاشتم و خدا خود ­شاهد­است همان دم اندک برایم مانند خوابی شیرین کفایت می ­کرد. تجربه­ های سال­ های دفاع افسانه­ هایی تکرار ناشدنی هستند.

­تشکیل ستاد پیگیری درمان جانبازان پشت جبهه

سال 1362 هنوز یک ماه از مرخصی سه ماهه زایمانم باقی بود که دکتر انصاری رییس وقت بیمارستان فرخی یزد مرا که تا پیش از مرخصی در دانشکده بهیاری مشغول بکار بودم، به ­دلیل کمبود نیرو و وضعیت نامناسب مجروحین جنگی، به کار در بیمارستان در پست مدیر پرستاری دعوت نمود.

دلم در گروی جبهه بود؛ اما دکتر تکلیف شرعی ما را امدادرسانی و مراقبت از جانبازان پشت­ جبهه ­ها عنوان­ کرد.

از آنجا که بیمارستان بخش ویژه جانبازان نداشت، دکتر انصاری با پیشنهاد بنده مبنی بر تشکیل ستاد ویژه­ای برای رسیدگی به وضعیت جانبازان جنگی موافقت کرد.

بدین­ ترتیب نطفه مبارک ستاد داوطلبانه حمایت و پیگیری درمان جانبازان با عضویت بنده، رییس بیمارستان، مدیر بیمارستان (آقای دریایی)، آقای حسینی از پذیرش بیمارستان و آقای شیخ فلاحتی­، در یزد گذاشته شد.

بعدها این ستاد بانی خیر بسیاری شد. نیروهای خود­جوش مردمی، پرستاران و پزشکان حزب­ اللهی که به هر دلیل نمی­ توانستند در جبهه­ های جنگ حاضر شوند در این ستاد به فعالیت می­ پرداختند و از جان و مال خود برای جانبازان دریغ نمی­ کردند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها