به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، نشست نقد و بررسی کتاب «ازدحام بوسه» با حضور نویسنده کتاب نرگس مقصودی و منتقدین محمد حنیف، قاسمعلی فراست و شهلا آبنوس عصر دیروز در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، نرگس مقصودی نویسنده کتاب «ازدحام بوسه» بخشی از کتاب خود را خواند و سپس منتقدین صحبتهای خود را آغاز کردند.
نگاه متفاوت در ازدحام بوسه، رمز موفقیت آن است
اولین سخنران این بخش، قاسمعلی فراست بود. او در ابتدای صحبتهای خود گفت: این قسمت از کتاب که خوانده شد به انتخاب بنده بود که یک علت داشت. بیشتر سفرنامههایی که از کربلا تاکنون خواندهایم این گونه است که همه در حال نماز هستند، هیچ اشتباهی از هیچ کسی سر نمیزند، هیچکس به کسی چپ نگاه نمیکند، هیچ کس نیست که به فکر خودش باشد و همه به فکر خدا هستند و ... در حقیقت، انگار که در معنویت غرق شدهاند. بنده داور جشنواره سال داستانهای عاشورایی بودم و وقتی کتابها را میخواندم هیچ نشانی از این موضوعات که اشاره کردم وجود نداشت. توجه داشته باشید که بالاخره ما انسان هستیم و ممکن است در یک جایی اشتباه کنیم، ممکن است در جایی دلتنگ شویم، یاد عشقمان بیفتیم و ... امام حسین علیهالسلام هیچ منافاتی با این ندارد که در عین زیارت و غرق شدن در عظمتش، یاد زن و بچهام هم بیفتم و ...
وی ادامه داد: وقتی این کتاب را به من دادند گفتم که به شرطی آن را میپذیرم و راجع بهش حرف میزنم که آن را بپسندم. وقتی آن را خواندم، احساس کردم که نگاه متفاوتی در این کتاب وجود دارد. نگاهی که در آن غرق معنویت نشده و در جاهایی هم شیطنت میکند. من معتقدم که ما انسان هستیم و هرجا که برویم اول انسان هستیم بعد دانشمند هستیم، اول انسان هستیم و بعد مخترع هستیم و ... انسان مجموعهای از همه صفات است؛ حسد دارد، شجاعت دارد، مهربانی میکند و در جاهایی هم کارهایی میکند که شاید خودش بعدا به آن فکر کند تعجب میکند. علت این که نویسنده کتاب، این بخش از کتاب را خواندند این بود که میخواستم بگویم ایشان نگاه متفاوتی به قضایا داشته است.
چرا باید سفرنامه بنویسیم و بخوانیم؟
سپس محمد حنیف صحبت کرد و گفت: در بخش ابتدایی صحبتهای خود میخواهم به این سوال پاسخ بدهم که نوشتن کتابهای سفرنامه به چه دردی میخورد؟ دقت کنید که سفرنامهها یکی از مهمترین ابزارهای انتقال فرهنگ هستند. بدین صورت که از یک جای دیگر، آداب و رسوم را دریافت میکند و سپس انتقال میدهد. علاوه بر این، پشتوانهای برای فیلم و داستان و تئاتر است و حتی میتوان از آن یک کار داستانی ساخت. سفرنامه از اسرار جامعهشناسی و مردمشناسی پرده برمیدارد و در حوزه مطالعات تاریخی بسیار به کار میآید. برای مثال، سفرنامه ابن بطوطه در قرن هشتم نوشته شده است و خیلی از مطالبی که در آن سفرنامه وجود دارد، در کتابهای تاریخی نوشته نشده است چرا که کتابهای تاریخی نگاه رسمی دارند. نام بسیاری از مناطق، جمعیت آن، آداب و رسوم، آب و هوا و ... از جمله مسائلی است که در کتابهای تاریخی نمیآید و در سفرنامهها مورد اشاره قرار میگیرد. در حقیقت سفرنامه، سند مردمشناسی و قومشناسی است. مطمئنا این کتاب سفرنامه در آینده به درد میخورد. این کتاب زمانی اهمیت خود را بیشتر نشان میدهد که از این زمان فاصله گرفته باشیم. علاوه بر این، راهی برای بیان مسائل پنهان و اتفاقات ناگفته است. برای مثال، در این کتاب میبینیم که نویسنده با یک سری چالشها روبهرو میشود و یا در چند متری حرم حرفهای رکیکی را میشنود. اینها چیزهایی است که در تریبونهای رسمی بیان نمیشود.
وی ادامه داد: البته در کنار این، مطالب خوب و زوایای روشن این سفر نیز به صورت بسیار روشن و تحسینبرانگیز اشاره شده است. به نظرم این دست سفرنامهها میتواند منابعی برای پژوهشهای ادبی باشد. دقت داشته باشید که ما 3 اصطلاح داریم؛ سفرنامه، خاطرهنامه و زندگینامه. اینها بسیار شبیه به هم هستند. حال میخواهم این سوال را از شما بپرسم که عمر کدامیک از اینها بیشتر است؟ در پاسخ به این سوال باید بگویم قدیمیترین سفرنامهای که وجود دارد، سفرنامهای است که بروزیه در دوران ساسانی نوشته است. او خاطرات خود از سفر به هند را نوشته که در آن سفر چگونه برای پیدا کردن کلیله و دمنه اقدام کرد. اما بسیاری اعتقاد دارند که خاطرهنویسی از اولین تجربههای بشری است و به نوعی قدیمیترین به حساب میآید. وقتی به غارنوشتهها نگاه میکنید، درگیری انسان با حیوان و نوع مواجهه او اولین خاطرهنویسی روی سنگ است. بنابراین از نظر قدمت به ترتیب، خاطرهنویسی، زندگینامه و سفرنامه است. البته بعضیها اعتقاد دیگری دارند.
تشریح تفاوتهای سفرنامه، زندگینامه و خاطره از زبان محمد حنیف
این نویسنده با اشاره به ماهیت وجودی سفرنامه گفت: حال سوال بعدی من این است که آیا این کتاب داستان هست یا خیر؟ ماهیت وجودی سفرنامه، تجربه واقعیت است و ویژگی بنیادین داستان یعنی تخیل را ندارد و به همین دلیل با داستان فرق دارد. البته داستان هم مانند سفرنامه باید یک حقیقتمندی داشته باشد و با کلمات خود قابل فهم باشد. شاید بهتر باشد که در پاسخ به این دو سوال بگویم کدام سفرنامه، کدام خاطره و کدام زندگینامه؟ خاطرم هست من در ایام نوجوانی خود یک زندگینامه را خواندم؛ باور کنید که هنوز هم تحت تاثیر کلمات آن کتاب هستم. در مورد این کتاب هم باید بگویم که تا چند روز ذهن من را درگیر کرده بود. من تاکنون این سعادت را نداشتم که به کربلا بروم اما با خواندن این کتاب، انگار این سفر را رفتم و این احساس را پیدا کردم. در جمعبندی این بخش از صحبتهایم باید بدانیم که سفرنامه، خاطره و زندگینامه چیست و چه فاکتورهایی آنان را از همدیگر جدا میکند. برای مثال، در همین کتاب، بخشهای زیادی خاطرهنویسی بود و همین مساله به کار زیبایی میبخشید. یا مثلا وقتی زندگینامهها را که میخوانید میبینید که پر از خاطره هست؛ در سفرنامه به غیر از خاطرات، با مطالعات شخص از اماکن آن شهر روبهرو هستیم در حالی که در خاطره، فرد، تحت تاثیر عوامل درونزای خود است. خاطره بیشتر شخصی است در حالی که سفرنامه غیر شخصی است. خانم مقصودی راجع به حالات خود نیز در این کتاب نوشتهاند اما بیشتر راجع به دیگران و فرهنگهای دیگران نوشتهاند. خاطره جزئی نگر است در حالی که سفرنامه کلینگر است. خاطره، ویژگی روایی آشکارتری دارد اما سفرنامه این ویژگی را تا این حد ندارد. البته باید بگویم که این کتاب، آن قدر ویژگیهای روایی قدرتمند دارد که انگار درحال خواندن داستان هستید. خاطره، حوادث را در برمیگیرد و زندگینامه درباره زندگی یک نفر است در حالی که سفرنامه راجع به افراد و زندگیهای مختلف است. البته یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن هم این است که اگر به جای خانم مقصودی، بنده یا خانم آبنوس به این سفر میرفتیم، این سفرنامه متفاوت میشد. سفرنامهنویس تحت تاثیر دو عامل مهم درونزا است که آن دو اندیشه و بینش او است. همچنین تحت تاثیر دو عامل برونزا است که زمان و مکان میباشد. مثلا اکنون میتوان یک سری مسائل را نوشت و یک سری مسائل را نمیتوان نوشت. همچنین پیشدادهها و مطالعات نویسنده نیز بر نوع نوشتن سفرنامه بسیار تاثیرگذار است. اگر به جای ایشان، یک روانشناس به این سفر میرفت، بخش روانشناسی آن قویتر میشد. ایشان اتفاقات را خوب توصیف کرده و از کلمات خوبی بهره گرفته بود اما اگر به من میگفت که کاظمین و سامرا چه قدر جمعیت دارد، بهتر بود. باید بدانیم که اینها تفاوتهای سفرنامه، خاطره و زندگینامه است.
آبنوس: «ازدحام بوسه» من را با سفر کربلا آشتی داد
در ادامه شهلا آبنوس صحبت کرد و گفت: درباره سفر میخواهیم صحبت کنیم. سفر موضوعی است که بارها و بارها در قرآن گفته شده است. در 11 سوره از قرآن و در 13 آیه به صورت موکد امر به سفر کردن به ما شده است. بنابراین این مساله بسیار مهم است. حال در اکثر این آیات، گفتند که «سیروا فیالارض»؛ بروید در زمین سیر کنید و در ادامه آن گفته شده است که عاقبت دروغگویان و ستمکران را ببنید. در حقیقت، در 3 آیه از بزرگی خداوند یاد میکند و در 10 آیه دیگر توجه ما را به عاقبت تکذیبکنندگان و عبرت گرفتن از آنان جلب میکند. این کتاب راجع به پیادهروی اربعین است و باید در مورد آن صحبت کنم. قبل از هر چیز خودم را خلع سلاح میکنم و میگویم که من خواهر شهید هستم و هر بار که اسمم برای این سفر بیرون آمده است، قبول نکردم. در تمام این سالها محکم پای این مساله ایستادهام. از سالی که صدام حاکم بود و سپس که آمریکاییها وارد شدند تا به امروز، هربار که نامم برای سفر به کربلا بیرون آمد، نپذیرفتم که مشرف شوم چرا که نمیتوانستم بپذیرم به راهی بروم که آرزوی برادر شهیدم بوده است، آرزوی مادرم بوده است که از سوز و گداز پسرش و در فراق او سوخت و آن بارگاه را ندید. بنابراین نمیتوانستم بپذیرم که به این سفر بروم. با این حال در اینجا باید از خانم مقصودی تشکر کنم که باعث شد دل من با این راه آشنا شده و به نوعی آشتی کند.
وی ادامه داد: سفارش ائمه و به ویژه امام صادق علیهالسلام بر این بوده است که به کربلا بروید به ویژه در روز اربعین. حال این مساله برای من همیشه سوال بود که علیرغم این تاکید چگونه باید با درد عظیم خود آشتی کنم؟ امام من میگوید که بروید و هر قدم که در این راه برمیدارید، چنین و چنان است اما من نمیدانستم با دلی که شکسته است و داغی که بر دل دارم چگونه کنار بیایم؟ وقتی صفحات اول این کتاب را خواندم با خود گفتم که کتابی را در دست دارم که خیلی نمیخواهم واردش شوم. حتی با خود گفتم که ای کاش نمیپذیرفتم که دربارهاش صحبت کنم. البته کتابهای سفرنامه کربلا را خواندهام اما اکثر آنان من را ناراحتتر و عصبانیتر میکند و حتی به صورت شدیدتر پافشاری میکنم که چه خوب شد نرفتم! اما وقتی این سفرنامه را شروع کردم دیدم که از جنس دیگر و مدل آن طور دیگری است. ما متون خود را براساس این که چگونه باشد یا نباشد، به عنوان قصه، نامه، وصیتنامه و ... تنظیم میکنیم. اسم این کتاب سفرنامه است اما من آن را داستان میدانم. درست است که این کتاب در واقعیت یک سفرنامه است اما برای من یک داستان بود. اولین صفحه کتاب را نگاه کنید؛ میگوید که شوخیشوخی از امام هشتم خواستم. همه ما شنیدهایم که هر کس زیارت کربلا را میخواهد، برود از امام رضا علیهالسلام بگیرد. من همیشه با خود میگفتم که این چه حرفی است؟ اگر قسمت باشد، میروم اما این کتاب ثابت کرد که حتی شوخیاش هم لذتبخش است و اجابت میشود. راوی میگوید که دهه اول ماه صفر به زیارت امام رضا رفتم و من هم در دلم گفتم که شوخی شوخی کربلا قسمتم کن و قسمتم شد. راوی میگوید من که از این کارها دوست نداشتم، با یک صحبت چند دقیقهای راضی شدم که به کربلا بروم و به همین راحتی زائر شدم. حتی در اداره گذرنامه، سختیهای زیادی کشیدم اما بالاخره گرفتم.
غرق در کتاب شدم و نویسنده آرامآرام مرا با خود برد
آبنوس بیان داشت: حال نویسنده وارد سفر میشود و از اینجا است که میگویم داستان آغاز میشود. نویسنده حس خود را بیان میکند؛ حس یک دختر. من بدون اینکه او را دیده باشم، فهمیدم چند سالش است. درست است که در جایی خود را معرفی میکند و میگوید دانشجوی دانشگاه امام صادق هستم و ... اما اگر این صحبتها را هم مطرح نمیکرد باز هم میفهمیدم که راوی کتاب چند ساله است و چه مشخصاتی دارد. این وضوح متن، لذت خواننده را برای ادامه داستان بیشتر میکند. خواننده میبیند که راوی از جنس خودش است، از اینگونه سفر کردن، چادر به سر کردن، آنگونه دستشویی و حمام رفتن و ... ناراحت است. بنابراین متوجه میشوم که او با دل من حرف میزند. اینگونه شد که با او همراه شدم؛ من که در ابتدا میگفتم ای کاش این کتاب را قبول نمیکردم، این قدر غرق در کتاب میشوم که نویسنده من را آرامآرام با خود میبرد و سر از مباحث علمی و اسطورهها و جوزف کمپل درآوردم. یک دختر راوی سفرش را آغاز میکند و میخواهد از نقطه الف به نقطه ب برود. چه اتفاقاتی در این فاصله رخ میدهد؟ دقیقا میتواند با سفر جوزف کمپل همانند باشد. بدین معنی که در ابتدا نمیخواهد برود اما یک عنایت به او باعث راهی شدنش میشود، سپس سختیها را میبینید، در ادامه آسایش و آرامش و دوباره سختی... این راوی آرامآرام دست خواننده خود را میگیرد و تا انتهای سفر میبرد. این راوی در هیچجا دروغ نمیگوید و صداقتش را در تکتک کلمات حس میکنیم. اگر میگوید چنین و چنان نماز خواندم، صداقت گفتارش را میتوان از متن فهمید. این مسائل است که کتاب را خواندنی کرده و آن را از سفرنامه تبدیل به یک داستان باورپذیر میکند. داستانی که برای من قابل لمس است و من را مشتاق به خواندن میکند. برای مثال، وقتی که ناصرخسرو سفرنامه خود را بیان میکند، جغرافیا، تاریخ، عوامل اجتماعی و ... را مطرح میکند و مردم هزار سال پس از او میتوانند جغرافیا و تاریخ آن مردم را درک کنند.
حواسمان باشد خلوص عزاداری امام حسین را نگیرند/ شرح یک نگرانی درباره پیادهروی اربعین
سپس نوبت به قاسمعلی فراست رسید تا نکات خود را بیان کند. او چنین گفت: من راجع به راهپیماییهای اربعین احساس خطر میکنم. به نظرم باید بدون رودبایستی حرف بزنیم چرا کسی که به دنبال قلم و ادبیات میرود و میخواهد کار فرهنگی کند باید آزاده باشد. من مسلمان هستم و برای امام حسین بسیار هم تعظیم میکنم. ما بسیاری از مسیحیان را میشناسیم که وقتی آزادگی این مرد را میشنوند، سر تکریم فرود میآورند. با این حال، اجازه بدهید که یک تلنگری راجع به این قضیه بزنم و سپس وارد کتاب بشوم. من فکر میکنم که ما یک نگاه مردمی به یک مقوله از نظر جامعهشناسی داریم و یک نگاه حکومتی و دولتی داریم. نگاه مردمی این است که وقتی میشنویم زن کشاورز عراقی لب جاده ایستاده است و به زائران امام حسین میگوید این خرما را از نخلستان خودم کندم و میخواهم به شما بدهم که بخورید، لذت میبرد. این مساله صمیمیتی در دل خود دارد که با هیچ چیز نمیتوان آن را مقایسه کرد. در مقابل، یک زمان هست که دولت میآید و موکبهای بزرگ راه میاندازد، همه را بسیج میکند و از این جمعیت استفاده میکند. خدای نکرده شاید نیتش این است که بگوید آقای عربستان سعودی، شما مکه را دارید و من هم این طرف را دارم. یا آقای قلدر منطقه، من هم شیعیان را جمع میکنم. باید حواسمان باشد. به نظرم بزرگترین بلای بشریت فقر و جنگ نیست بلکه جهل است. من و شما نباید اجازه بدهیم که کسی به هر نیت و شکلی، حقیقت را جور دیگری به ما نشان بدهد. من فکر میکنم که اگر آن خلوص را از ما بگیرند، خدای نکرده ممکن است که نسل جوان بعد از ما، نگاهش به امام حسین عوض شود. وقتی بچه من و شما با عشق به این سفر میرود و آن همه سختی را به جان میخرد، نشاندهنده خلوص او است که باید به هر قیمتی حفظ بشود. فربهی این مراسمات و مستحبات کمی من را نگران میکند. شاید من اشتباه میکنم اما فکر میکنم این فربهی مناسک که سال به سال در کشور ما افزایش مییابد، مقداری نگرانکننده است و ممکن است کمی نگاه غیرالهی و ناخالص غیر امام حسینی داشته باشد. کار من، کتاب خواندن است و شاید بیشتر سفرنامههای اربعین را خواندهام. بنده داور سال داستانهای عاشورایی بودم و به همین دلیل بسیاری از این سفرنامهها را خواندهام.
فراست تاکید کرد: از طرف دیگر، دقت کنید که ما یک دین ستمستیز و یک دین ستمپذیر داریم. من آن دین ستمستیز را خیلی دوست دارم. نمیشود زیر یک علمی بروم و سینه بزنم اما احساس بکنم که ظلمی صورت میگیرد. مثلا در یک جا دم از امام حسین بزنم اما احساس کنم که اگر امام حسین در اینجا حضور میداشت، در گوش کسی میزد که خرج اینجا را میدهد. بگذارید یک مثال از چخوف بزنم. او داستانی دارد که یک نوکر در خانه آقایی کار میکند. آن ارباب وقتی میخواهد مزد آن کارگر را بدهد، حساب و کتاب میکند و تمام خرجهای اضافی که برای او انجام داده است را کسر میکند. برای مثال، هزینه یک درمان ساده یا یک لیوان شیر صبحانه را هم حساب میکند و کسر میکند. در پایان، باقیمانده مزد او را میدهد و او هم میرود. آن ارباب، نوکر را صدا زده و می پرسد «چرا این مزد را قبول کردی و اعتراض نکردی؟ به او میگوید وقتی این ظلم را پذیرفتی و اعتراض نکردی، ستمپذیر بار میآیی و باعث میشوی من هم ستم کنم». باید با این نگاه هم حواسمان به ماجرا باشد.
امتیاز بزرگ «ازدحام بوسه» روایت انسانی آن است
این نویسنده و منتقد ادبی با اشاره به روایت انسانی در ازدحام بوسه گفت: نکته دیگر این است که بیشتر کتابهایی که تاکنون خواندهام، کتابهایی است که همه چیز را نشان میدهد. مثلا زائری که اصلا به فکر خودش نیست و غرق است. اینها قشنگ است اما داستاننویسان و جامعهشناسان معتقد هستند که انسان، انسان است و در جایی خودش را نشان میدهد. خاطرم هست وقتی برای نخلهای بیسر به جبهه رفته بودم، برای رزمندگان شربت میآوردند. رزمندهای را میدیدم که جانش را در خطر گذاشته بود و به میدان جنگ آمده بود اما وقتی شربت به او تعارف میکردند، جستجو میکرد تا لیوانی را بردارد که کمی شربت بیشتر در آن ریخته شده است. انسان این چنین است و اگر او را غیر از این ببینیم، انسانشناس نیستیم. علت انتخاب من برای حرف زدن در مورد این کتاب این بود که در آن یک خورده نگاه متفاوت بود. چه کسی وجود دارد که به امام حسین ارادت نداشته باشد؟ با این حال، خانم مقصودی هم این اشخاص را دیده است و هم اشخاص دیگری را دیده است. این نگاه متفاوت باعث میشود که بگوییم ما انسان هستیم و انسان مجموعهای از همه آن ایثارگریها، ترسها، حسدها و ... است. یک کارگردان روس میگوید اگر ما انسانی را توصیف بکنیم که بسیار فرشته است، اگر رگههایی شیطانی در وجودش نداشته باشد، هیچکس باورش نمیکند و یا اگر یک انسان شیطانی را توصیف کنیم در حالی که هیچ نشانی از فرشتگی نداشته باشد، کسی او را باور نمیکند. امتیاز بزرگ این کتاب در نگاهی است که داشته است. نگاه او به افراد، نگاهی انسانی است و ورای آن نبوده است. انسانی که عاشق امام حسین است و معرفت لبالب دارد در عین حال، در جاهایی خصلت منفی خود را نشان میدهد. برای مثال، ممکن است فکر کنیم که در مسیر پیادهروی همه میبخشند در حالی که چهرهای از فقر آنجا نمیبینیم. خانم مقصودی در جایی میگوید که یک نفر کاسبی میکرد و یا کسی با بلندگو گدایی میکرد. آن چیزی که ما در سفرنامه میخواهیم همین است. اکنون به سفرنامه ابنبطوطه نگاه کنید؛ با این که سالها از نگارش آن گذشته است، تصویر بسیار زیبایی به من میدهد. او در توصیف قبر امام حسن میگوید به قبرستان بقیع بر سر قبر امام حسن رفته بودم و گنبد داشت. این موضوع در حالی است که ما اکنون میدانیم قبر ایشان گنبدی ندارد. در این جا است که به صورت غیرمستقیم میفهمیم که در تاریخ چه گذشته است.
فراست در پایان این بخش از صحبتهای خود تاکید کرد: در سفرنامه اگر نگاه انسانی داشته باشیم، همه آدمها را کامل میبینیم، تنها یک وجه آنان را نمیبینیم و هم خود را سانسور نکردهایم. این موضوع چیزی است که در داستان معاصر ما جایش بسیار خالی است. ما متاسفانه خود را معرفی نمیکنیم. میترسیم که بگوییم عاشق شدهام و بقیه به ما بگویند که او زنباز است. چه ایرادی دارد؟ بیان این مسائل باعث میشود که ما به آن نویسنده نزدیک شویم. ما هر کسی را که بدان احساس نزدیکی کنیم، میپذیریم و هر کسی که با ما فاصله داشته باشد، نمیپذیریم. یکی از نگاههای مثبت خانم مقصودی همین مساله است.
محمد حنیف در بخش دوم صحبتهای خود گفت: اکنون می خواهم راجع به کتاب ازدحام بوسه صحبت کنم. اولین چیزی که به ذهن هر نفر میرسد، اسم شاعرانه کتاب است که خیلی خوب و قشنگ استفاده شده است. کتاب، طرح روی جلد بسیار زیبایی دارد و برای من جالب، جذاب و پرمعنی بود. من به جای این که بگویم سفرنامه چه ویژگیهایی دارد، می خواهم بررسی کنم که آن ویژگیها در کتاب ازدحام بوسه وجود دارد یا خیر و این موارد را در قالب سوال مطرح میکنم. آیا زمان و مکان در این اثر مشخص است؟ یکی از ویژگیهای سفرنامه این است که زمان و مکان در آن مشخص باشد و وقتی آن را میخوانم باید بفهمم که هر قسمت مربوط به کجا و کی است. این موضوع به درستی رعایت شده است و نویسنده زمان و مکان را دقیق بیان کرده است. میدانم که نویسنده از نجف به کربلا میرود سپس به کاظمین وسامرا و ...آیا متن، روان و روشن است و واژگانی که نویسنده برای بیان انتخاب کرده است، بهترین انتخابها بوده است؟ شما چه به عنوان سفرنامهنویس و چه زندگینامهنویس با یک سری انتخاب کلمات روبهرو هستید و برای هر مطلب هم نهایتا یک کلمه وجود دارد. کلمات مترادف زیبایی وجود دارد اما تنها یک کلمه وجود دارد که وقتی شما آن را میخوانید، بیشترین تاثیر را بر شما میگذارد.
این منتقد در مورد ایرادات ازدحام بوسه گفت: دو ایراد در کتاب خانم مقصودی میبینم. یکی زبان آن است؛ زبان اثر، کمی ثقیل است. متن باید گویا و روان باشد اما در ابتدای اثر، جاهایی وجود دارد که پر از آرایههای ادبی است. این موضوع هیچ ایرادی ندارد و اتفاقا بر غنای ادبی اثر افزوده است اما در بسیاری از جاها مخاطب را خاص میکند. در مواردی احساس میکنم که این متن برای مخاطب عام نوشته نشده است و ممکن است باعث ایجاد فاصله بین نویسنده و مخاطب شود. ایراد دوم این است که بخشهایی از کتاب به درستی ویرایش نشده است. برای مثال در صفحه 12، «را» بعد از فعل میبینیم. این موضوع در جاهای دیگر تکرار شده است. به عنوان مثال دیگر، در صفحه 150، از فعلی خارج از صیغه صحیح استفاده شده است. به نظرم، کتاب در مواردی نیاز به نمونهخوانی دارد. علاوه بر این، زبان کتاب در مواردی، به زبان مخفی نزدیک شده است. برای مثال در صفحه 120 میگوید «من از مرامش رکب خورده بودم». این زبان مخفی است. یکی از ارزشهای سفرنامه این است که همین واژهها در سالهای آینده برای زبانشناسان تبدیل به سند میشود.
باورپذیری برای مخاطب و روایت دقیق از راهپیمایی اربعین
وی در ادامه طرح سوالات خود گفت: سوال بعدی که دارم این است که آیا اثر خلاصه است؟ بله. واقعا خلاصه بود و به درستی نکات را اشاره کرده بود. آیا راهی برای ناگفتهها و زوایای پنهان اثر وجود دارد؟ دقت کنید که در رادیو و تلویزیون ما همه چیز به گونهای دیده میشود که ممکن است پذیرش آن برای مخاطب سخت باشد. این مساله باعث میشود که مخاطب هدفش را از دست بدهد. کتاب در این زمینه متفاوت عمل کرده است و بعضا مطالبی را به کار برده است که در عین این که ممکن است پذیرشش برای مخاطب سخت باشد، شجاعت دارد. برای مثال در جایی میگوید که یک جوان عراقی وارد اردوگاه زنان شده بود و یک زن او را شناسایی و دستگیر کرد. به عنوان مثال دیگر، دزدی رخ میدهد و یک زائر از زائر دیگر چیزی میدزدد. یکی از کارکردهای سفرنامه این است که زوایای پنهان تاریخ که تاریخ رسمی نمیتواند آن را بیان کند، به ما نشان میدهد. آیا جزئینگر بوده است؟ بله. برای مثال، یک راننده جوان را توصیف کرده است که فقط سیگار میکشد و غر میزند. او به خوبی و با جزئیات توصیف شده است. آیا اثر، باورپذیر است؟ بله. بسیار باورپذیر است. بنده به عنوان کسی که تاکنون به این سفر مشرف نشدهام، حال و هوایی که مطرح شد بسیار باورپذیر بود. آیا به فرهنگها احترام گذاشته است؟ بله. خانم مقصودی نگاه جانبدارانهای به فرهنگ عراق دارد و میگوید اینها در عین فقر، مردم راضی هستند. در ایران، بارها از افراد مختلف این سوال را پرسیدهام که آیا از زندگی خود راضی هستید؟ در اینجا چند نفر هستند که میتوانند 100 درصد بگویند از زندگی خود راضی هستند؟ متاسفانه احساس رضایت کمتر در ما وجود دارد در حالی که احساس بیاعتمادی در ما وجود دارد. در بخش زیادی از مردم ما بیاعتمادی زیاد شده است. با این حال، خانم مقصودی نشان میدهد که در بین مردم عراق بیاعتمادی کمتری وجود دارد. به نظرم در این اثر، احترام به فرهنگ دیده میشود و یکی از ویژگیهای آن است. همیشه سفرنامهنویس تحت تاثیر ایدئولوژی و بینش خود است. در داستان، این مساله متفاوت است. وظیفه سفرنامهنویس صداقت است و او این وظیفه را به درستی انجام داده است. او نمیخواهد یک دنیای دروغ و تصنعی را نشان بدهد. در نهایت باید بگویم که این کار، برایم بسیار ارزشمند بود و با خواندن آن بسیار خوشحال شدم. تاکنون سفرنامه اربعین نخوانده بودم و برایم جای بسیار خوشحالی است که نسل جدید چنین قلم زیبا، روان و تاثیرگذاری دارد. به ایشان و ناشر کار تبریک میگویم و امیدوارم زمینهای برای کارهای بهترشان باشد.
شهلا آبنوس در بخش دوم صحبتهای خود گفت: ما خیلی نمیخواهیم در مورد کار حرف بزنیم و افراد میتوانند آن را بخوانند و لذت ببرند. من به زبان این کتاب بسیار علاقهمند بودم و آن را دوست داشتم اما همانطور که استاد حنیف فرمودند یک جاهایی انگار منِ مخاطب را پس میزد. البته ممکن است که عدهای آن را بپسندند اما در مواردی ممکن است مخاطب را اذیت کند. شعرهایی که در کتاب آمده بود، همه برای خودشان بود اما وقتی شعر را میخواندم احساس میکردم که من را از آن فضا دور میکند. در حقیقت، من آن شعر را نمیخواستم و فقط به دنبال خوانش ادامه داستان بودم. البته این موضوع در جاهایی خیلی خوب استفاده شده بود اما در جاهایی هم کمی از متن فاصله میگرفت. برای مثال، در صفحه 152، یک جایی ایشان نجف را توصیف کرده بود که بسیار زیبا بود. با این حال میخواهم بگویم که اگر این شعرها در متن نبود، اتفاق خاصی رخ نمیداد.
ازدحام بوسه را با درک زنانه خواندم/ چرا زنان عراقی مطالبهای از شوهرشان ندارند؟
وی اضافه کرد: امروزه میگویند هر کس با هر خوانش دلخواه میتواند کتاب را بخواند. من این کتاب را با درک زنانه خود خواندم. من این کتاب را یک داستان برای خودم تصور میکردم و دیگر به این فکر نمیکردم که نرگس مقصودی چیزی را برای من تعریف میکند. راوی در جایی به میان زنان عراقی رفته است و حال و احوال آنان را تعریف میکند. او خانههایی را توصیف میکند که دو زن وجود دارد یا زن بارداری که پذیرایی میکند و خم به ابرو نمیآورد. وقتی این قسمتها را میخواندم، غم دنیا به دلم نشست. از نظر دینی کاری ندارم اما از نظر روانشناسی، خود راوی هم تعجب میکند و حتی در جایی به زبان میآورد که در ایران چنین چیزی اصلا وجود ندارد. در عراق، گویا همسران هیچ مطالبهای از شوهران خود ندارند و انگار پذیرفته است که جنس دوم و کهتر است. شوهرش برایش مهمان میآورد و او هم با رضایت قلب او را میپذیرد. به نظرم بحث جنسیتی کار به خوبی بیان شده است. کسانی که در زمینه روانشناسی فعالیت میکنند میتوانند با خواندن این نوشته، نکات تطبیقی زیادی را استخراج کنند و به مقایسه زن ایرانی و عراقی بپردازند. یک دختر ایرانی به تنهایی تصمیم به سفر میگیرد و میرود اما زن عراقی در محدودیتها وجود دارد. بنابراین میتوان گفت که زن ایرانی مطالباتی دارد در حالی که زن عراقی چنین نیست.
بهانههای زیبایی در این سفرنامه وجود دارد که میتواند آن را تبدیل به داستان کند
این نویسنده و منتقد ادبی در مورد توصیف در این کتاب گفت: این که مکررا تاکید میکنم این کتاب را علیرغم نداشتن چند مولفه داستانی، داستان فرض میکنم به این دلیل است که وقتی یک داستان میخوانیم، آن را تعالی متن میدانیم. متن این کتاب، بسیار نزدیک به داستان است چرا که وقتی در پایان از خود میپرسم که دلیلم برای خواندن این داستان چه بوده است، جواب قانعکنندهای داشتم که حتی فارغ از زمینه مذهبی و ایدئولوژی من بود. کسی که این داستان و این سفرنامه را میخواند، با خود فکر میکند که اتفاقات در بین مردم دو کشوری رقم میخورد که روزگاری با هم جنگ داشتند. همین افراد مهمان همدیگر شدهاند. البته تنشهایی هم وجود داشت اما غالب نیست. خود من وقتی این متن را خواندم با قسمتهایی روبهرو شدم که بسیار زیبا توصیف شده بود. من این سفرنامه را یک روایت کامل دانستم و شاید نتواند یک داستان باشد اما بنمایه و دستآمیزی برای نوشتن یک داستان باشد. در حقیقت، بهانههای زیبایی در این کتاب وجود داشت که آن را میتوانست تبدیل به داستان کند. یکی از نکات برجسته این کتاب این است که با زندگی یک عراقی بیشتر آشنا شدم و فضای زندگی او برایم ملموستر شد. اگر روزی به عراق بروم، یک تصویر کلی از آنان برایم به تصویر کشید. این دریچه موفقیت است و فکر میکنم که ایشان در آینده میتواند داستان بنویسد. در نهایت باید بگویم که شروع روایت این سفر نماز صبح است و پایان آن نماز مغرب و عشاء است. این خیلی برایم زیبا بود. همچنین نویسنده در سفرش با ورود به هواپیما، اسپری خود را به همه میدهد تا از آن استفاده کنند و یعنی همه را خوشبو میکند. به خانم مقصودی خستهنباشید میگویم.
قاسمعلی فراست گفت: در این بخش میخواهم در کنار امتیازهای کتاب، یکی دو تا ایکاش هم بگویم. وقتی از یک کتاب تعریف میکنم باید به عیبهای آن هم توجه داشته باشیم. علاوه بر این، از هماکنون خانم مقصودی را باید برای شنیدن نقد آماده کنیم. کسی که در این وادی میآید باید خیلی پوست کلفت باشد وگرنه دوام نمیآورد. یک اشکالی که در جامعه ما پیدا شده است این است که وقتی یک موضوعی مقدس است، هر چیزی که راجع به آن مینویسیم باید مقدس باشد و نباید نزدیکش شویم. این تصور بسیار وحشتناک است. این که چون امام حسین خیلی عزیز است، هر چیزی که میخوانیم و میشنویم هم درست است. مثلا نوحههایی که خوانده میشود. تمام نوحههایی که تاکنون شنیدهاید را در کنار این بیت شعر از وصال شیرازی قرار بدهید و مقایسه کنید «آتش به آشیانه مرغی نمیزنند گیرم که خیمه، خیمه آل عبا نبود». چه قدر این بیت زیبا است و ظرافت شعری دارد.
وی ادامه داد: خانم مقصودی به عنوان یک سفرنامهنویس، دوربینی را به دست گرفته است و وارد شهری شده و هر آن چیزی که دوربین میبیند را من هم میبینم. یک جاهایی وجود دارد که ایشان بنده را با منطقه آشنا میکند و مرا با خود میبرد. یک جاهایی توقع من از نویسنده به عنوان سفرنامهنویس بیشتر است. مثلا جغرافیا را به خوبی میدهد اما آدمها را تصویر نمیکند یا آدمها را میدهد اما جغرافیا را نمیدهد. یک ای کاش دیگری که وجود دارد این است که خانم مقصودی برای اولین بار به این دیار سفر میکند. در نگاه اولی که به بارگاه حضرت علی علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام داریم، احساس میکنم آن دلدادگی، شور، بهجت و بیقراری که خواننده انتظار دارد خوب از آب درنیامده است. شاید به این دلیل است که داستان را بعدا نوشتهاند و آن حس بیقراری را نتوانستند بیان کنند. در حقیقت برعکس تصویر زیبایی که در جاهای مختلف دادهاند، در این دو مورد خوب نشده است. مثلا تعبیر ایشان از برگشتن را ببینید. میگوید که من همانند دختری هستم که به خانه بخت میرود. در حقیقت به او امید میدهند که وارد زندگی جدیدی میشوی. این تصویر بسیار زیبا است و اینجا بود که فهمیدم نویسنده این کتاب یک خانم است. از آنجا که خانم مقصودی یک داستاننویس است، دوست داشتم که آن نگاه اول به بارگاه را بهتر توصیف میکردند. مثلا یک توصیفی از خانم همراهشان که «سوگند» نام دارد، عرضه کرده که بسیار زیبا است. یک ای کاش دیگر هم در این کتاب وجود دارد که قدری از آن به نویسنده و قدری دیگر به ناشر برمیگردد. جملهها در جاهایی ایراد تایپی دارد که خیلی راحت میشد آنها را اصلاح نمود.
در پایان این جلسه، سوال و پرسش از نویسنده انجام شد.
نرگس مقصودی در پاسخ به سوالی مبنی بر این که توصیف احوالش در جایی از داستان که دیگر نتوانسته حرفی بزند، گفت: به نظرم آن لحظه خیلی شخصی است. البته میتوانم حس آن لحظه را با شما به اشتراک بگذارم اما بیان آن باعث نمیشود که شما آن زیارت را از دست بدهید. در آنجا این قدر برکت وجود دارد که هر کس با نوعی از «خود» روبهرو میشود که پس از برگشت، آرام آرام با آن همراه میشود. به نظرم در آنجا مغناطیس و جذبهای وجود دارد که آهن وجود شما ناخودآگاه تبدیل به مغناطیس آنجا میشود. این بستگی به حس و حال هر فرد دارد.
توضیحات نویسنده کتاب برای بیان چند همسری در مردان عراقی
نرگس مقصودی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر چند همسری در بین مردان عراقی گفت: در مورد این موضوع باید بگویم که این مساله این قدر در عراق عادی است که من از حالت آقایان شاکی بودم که چرا جزئی از فرهنگشان است. برای مثال، در یک جایی نشسته بودیم و یک خانم عراقی آمد و از سوگند برای هوویی خود خواستگاری کرد. البته این قسمت را حذف کردم. وقتی فضا چنین است هیچ مرد و زنی حق ندارد به آنان بیاحترامی کند. برای آنان تولید مثل یک اصل فوقالعاده مهم است. خود من با این مساله مخالف بودم اما احترام گذاشتن به فرهنگ آنان برایم خیلی اولویت دارد تا این که بخواهم اعتقادات خودم را تحمیل کنم. اولین چیزی که میپرسند این است که چند زن دارید و شما همسر چندم هستید.
محمد حنیف در پایان جلسه گفت: باید توجه داشت که سفرنامهنویس در اینجا خانم نرگس مقصودی است و اگر آقای فراست بود، جور دیگری مینوشت. ایشان درک خودش را نوشته است و اگر با دید شما از آنجا متفاوت است، ایرادی ندارد.
انتهای پیام/ 121