گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «در ماموریتی که به عراق داشتم و منجر به نابیناییام شد، تصاویری از ضریح آقا اباعبدالله الحسین (ع) و بارگاه حضرت عباس (ع) به ثبت رساندم. هنگام فیلمبرداری تنها بودم. حس غریبی به من دست داد. صحنه آنقدر معنوی بود که خدا را شکر ماندگار شد. هرگز از خداوند برای نابیناییام گلایه نکردم. خداوند را شاکرم که من را مستحق این آزمون دانست. نابینایی برای من نعمت بود که امیدوارم بتوانم با عدم سوءاستفاده از موقعیتم از آن به خوبی نگهداری کنم. زمانی که بینا بودم، نابینا و الان که نابینا هستم، بینا شدهام. همیشه میگویند که معلولیت محدودیت میآورد، اما من با وجود این محدودیت سعی کردم که راهم را ادامه دهم. پس از اینکه نابینا شدم، با بنیاد شهید و امور ایثارگران همکاری کردم و طی این مدت دو هزار و ۷۰۰ دقیقه مستند ساختم. همچنین مدتی نیز در برنامه راهیان ورزش که از شبکه ورزش پخش میشد، مجری و تهیه کننده بودم. من در جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه پروین اعتصامی، بهترین کارگردان شناخته شدم و دیپلم افتخاری دریافت کردم.»
متن بالا برگرفته از سخنان جانباز شیمیایی و بصیر «حمید بهمنی» است. او در زمان جنگ آمریکا علیه عراق به آن کشور رفت و به تصویربرداری پرداخت. وی در حال فیلمبرداری بود که بر اثر حادثهای مجروح شد. در بخش نخست این گفتوگو به نحوه ورودش به صدا و سیما پرداخت. در این قسمت درباره حضورش در جنگهای مختلف گفت که در ادامه میخوانید:
دفاعپرس: نخستین حضورتان در مناطق جنگی چطور بود؟
اولین حضورم در مناطق جنگی، جنگ بوسنی بود. حدود ۲۰ روز در آنجا بودم. وقایعی که در بوسنی دیدم خیلی وحشتناک بود. جنایتهایی که در حق مردم بوسنی شد، شاید بیشتر از مردم سوریه بود. به خاطر دارم که سر کوچهای ایستادم و از دور فیلمبرداری میکردم. یک سرباز صربستانی پوتینش را بر روی صورت یک زن باردار گذاشته بود و فشار میداد. از بینی و سر این خانم خون سرازیر شده بود تا حدی که دیگر صورتش دیده نمیشد. صحنههایی که در بوسنی دیدم آنقدر تلخ است که هر بار به یاد آن خاطرات میافتم، حالم بد میشود.
دفاعپرس: پس از بوسنی به کدام کشورها رفتید؟
یک سال بعد به افغانستان رفتیم. در جنوب افغانستان ساکن بودیم. آن زمان منطقه دست طالبان بود. ما در محدودیت بودیم. هر لحظه ممکن بود که به دست طالبان بیافتیم. به جز گروه ما، از کشورهای دیگر هم خبرنگار و عکاس آمده بودند. آنها فیلمها و عکسهای خبرنگاران را بررسی میکردند تا جاسوسی نکرده باشیم. روزهای آخر حضورمان در افغانستان بود که خبردار شدیم عملیاتی قرار است انجام شود. به سرعت آن کشور را ترک کردیم. بعدها شنیدم که سه خبرنگار به دست طالبان افتاده و کشته شدند.
در افغانستان هم همچون دیگر جنگهایی که دیدم، ناگفتههای زیادی هست که هنوز گفته نشده است. چیزی که بیش از همه من را مصمم کرد تا این کار را ادامه دهم، نشان دادن چهره واقعی استکبار جهانی بود. کسانی که به بهانه حقوق بشر و حمایت از مردم، وارد کشوری میشوند و مردم را به خاک و خون میکشند. مردم دنیا باید بفهمند که این جنایتکاران تنها به دنبال منافع خودشان هستند نه کمک به انسانها. زمانی که ابرقدرتها سلاحهایشان به فروش نمیرسد، جنگی در جهان آغاز میکنند تا آنها را بفروشند.
دفاعپرس: از حضورتان در عراق بگویید. چه وقایعی را آنجا مشاهده کردید.
۲۹ اسفند ۸۱ به همراهی گروهی از طریق شبکه العالم و با حکم صدا و سیما با پرس پاس (پاسپورت جنگی) از شلمچه وارد خاک عراق شدیم. از دروازه شهر عراق که رد شدیم، تصویر صدام را دیدم. در دلم با او صحبت میکردم و میگفتم که چطور هشت سال در حق مردم ما ظلم کرد و حالا در به در شده است. آن زمانی که ما به عراق رفتیم، صدام فراری بود.
در همین فکر بودم که چشمم به چند مجسمه بزرگ افتاد. مجسمه بزرگتر صدام و دیگر مجسمههایی که اندازه آنها کوچکتر بود، معاونین صدام بودند. صدام در آن مجسمه با دست راست به سمت ایران اشاره میکرد. زیر مجسمهها هم اسامی معاونین صدام نوشته شده بود. کنار اسمشان هم نوشته بودند «شهید». به بیمارستان صدام هم که رفتیم، تصاویر هواپیماهای ایرانی را کشیده بودند که در حال بمباران عراق هستند. در کنار آن تصاویر هم چند لباس خونی و عروسک گذاشته بودند و نوشته بودند که این وسایل برای شهید فلانی است که توسط ایرانیها به شهادت رسیده است. آنها با این کار میخواستند خودشان را بیگناه جلوه دهند و تصویر بدی از مردم ایران در ذهن مردم عراق به وجود آوردند.
اتفاقی که در عراق برایم افتاد که من را به فکر فرو برد. زمانی که در ماشین بودیم، با وجود این که بر روی ماشین نوشته شده بود (TV)، اما چند ماشین به سمت ما آمدند. فرمانده آنها انگلیسی بود. از ما پرسید که از کجا آمدهایم و مدارک ما را بررسی کرد. من در همان حال که از این وضعیت فیلمبرداری میکردم. در دل به این میاندیشیدم که صدام حالا کجاست که ببیند بیگانگان در کشورش حکومت میکنند.
دفاعپرس: با توجه به اینکه شما چهار جنگ را دیدهاید، به نظرتان دفاع مقدس چه تفاوتی با دیگر جنگها داشت؟
جنگ ما یک جنگ تحمیلی بود. ما با دنیا جنگیدیم. ابرقدرتها پشتیبان صدام بودند. هر کشوری در حد توان به او کمک مالی و تجهیزاتی میکرد. برخی کشورها هم نیرو برایش میفرستادند. دفاع مقدس برای ما مثل یک دانشگاه بود. درسهای زیادی را در این دانشگاه آموختیم که متاسفانه نتوانستیم به خوبی آن را به نسل بعد منتقل کنیم و همچنین نتوانستم تمام آن را حفظ کنیم.
در تمام جنگها، نیروهای آموزش دیده وارد معرکه میشوند، اما در جنگ ما بسیجیهای ۱۴ ساله در کنار نیروهای نظامی جنگ را پیش بردند. ما به پشتوانه خداوند، رهبری حضرت امام (ره)، ایمان و ازخودگذشتگی رزمندگان و فرماندهی مسئولان با دست خالی پیروز شدیم.
ادامه دارد...