نمازی که «عزیزالله» را به معراج برد

شهید عزیزالله نیکوبخت در اوج تیرباران دشمن عزم نماز صبح کرد؛ در قنوت دعایی را خواند که به محض تمام شدن نماز، خداوند دعایش را مستجاب کرد: «خدایا از تو مسئلت دارم که مرگ من را شهادت در راه دینت قرار دهی در رکاب پیغمبر و اولیائت».
کد خبر: ۳۶۸۳۴۳
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۳۸ - 02November 2019

قنوت نماز شهیدی که مستجاب شدبه گزارش دفاع‌پرس از یزد، شهید «عزیزالله نیکوبخت» در سال 1335 در خانواده‌ای مستضعف به دنیا آمد. در کودکی توسط مادری مهربان پرورش یافت تا اینکه دوره ابتدایی را در دبستان خواجه نظام ابرکوه گذراند و سپس به دبیرستان پا نهاد.

از آنجایی‌که رژیم طاغوت آنان را به فقر مادی رسانده بود نتوانست به تحصیل خود ادامه دهد. در این شرایط به شیراز مهاجرت کرده، روزها کار می‌کرد و شب‌ها به مدرسه می‌رفت و درس می‌خواند. در سال 1354 به خدمت سربازی رفت و در سال 1356 سربازی خود را به پایان رساند.

وی به مدت 2 سال در بانک سپه کار کرد و ضمن کار کردن در آن دوران خفقان شاهنشاهی با همرزمانش فعالیت سیاسی داشت. عزیزالله نتوانست آن جو حاکم بر بانک را تحمل کند و در نتیجه از آنجا استعفا داد و بنا به علاقه‌ شدیدی که به انقلاب اسلامی‌ داشت تصمیم گرفت برای فعالیت بیشتر به سپاه پاسداران برود.

از ویژگی‌های بارز اخلاقی او صبوری، شجاعت و احترام به سایر اعضای خانواده بود. او دارای یک پسر و یک دختر بود که علاقه زیادی به آنان داشت و آن‌قدر به تربیت فرزندانش اهمیت می‌داد که در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش به این مهم پرداخته است.

عزیز الله نیکوبخت حدود 500 جلد کتاب مذهبی خریداری و مطالعه کرده بود. به خاطر داشتن مطالعات زیاد و بالا بودن سطح سواد از طرف سپاه به تهران اعزام شد و پس از مدتی به شیراز بازگشت و یکی از مربیان برجسته منطقه 9 شد.

شب‌ها و روزهایی که بیکار می‌شد به مساجد می‌رفت و قرآن تدریس می‌کرد و ازآنجایی‌که منافقین نمی‌توانستند چنین جوانانی را ببینند، نقشه ترور وی و چند نفر از یارانش را کشیده و دو بار مینی‌بوس آن‌ها را به رگبار بستند. به خواست خدا هر بار این ترورها ناموفق بود.

او در تاریخ 16 شهریور 60 به جبهه سوسنگرد اعزام شد و در منطقه‌ی دهلاویه به درجه شهادت نائل آمد که هنوز جنازه‌ مطهرش به دست نیامده است.

محمدرضا اوجی یکی از همرزمان شهید در رابطه با نحوه شهادت او می‌گوید: نزدیکی‌های صبح در منطقه عملیاتی بودیم که شهید نیکوبخت برای نماز صبح آماده شد. من و یکی دیگر از شهدا پشت سرش به نماز ایستادیم و در این هنگام تمام صدای رگبار و تیرها خاموش شد.

شهید نیکوبخت در قنوت دعایی را خواند که به محض تمام شدن نماز خداوند دعایش را مستجاب کرد: «اَلّلهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِی قَتْلا فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رَایَةِ نَبِیِّکَ مَعَ أَوْلِیَائِکَ یعنی خدایا از تو مسئلت دارم که مرگ من را شهادت در راه دینت قرار دهی در رکاب پیغمبر و اولیائت»

به محض تمام شدن نماز، عراقی‌ها را دیدم که در مقابل ما ایستاده و به محض دادن سلام آخر، شروع به تیراندازی کردند به‌طوری‌که تیرها یکی پس از دیگری به شهید نیکوبخت اصابت کرده و از کمرش خارج می‌شد. او برای آخرین بار با بدنی خون‌آلود و روحی آرام به سجده افتاد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها