گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: شهید مدافع حرم «علیجان فتحی» در سال ۱۳۶۶ در افغانستان متولد شد. پدری مهربان، دلسوز و با محبت که به گفته همسرش، شیرینترین روز زندگی خود را روز ولادت پسرش «احمد» میداند. او با وجود تمام دلبستگیها به خانواده به ایران آمد تا شغل بهتری بیابد؛ اما چه شغلی بهتر از سربازی حضرت زینب (س) و اینگونه علیجان فتحی، رزمنده لشکر فاطمیون شد.
برای درک بیشتر انگیزه مدافعان حرم برای پیوستن به جرگه سربازی عقیله بنی هاشم (س) به فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون، شهید «سیدامین حسینی» استناد میکنیم که آورده است: «مردم این زمانه مرا سرکوب میکنند که کجا میروید؟ برای چه کسی میجنگید؟ اما اینان غافلند که ما خود نمیرویم، گویی ما را صدا میزنند، قلب ما، پای ما را به حرکت وامیدارد. جز اینکه دختر علی (ع) و سه ساله حسین (ع) بر روی اسم ما مهر شهادت زدهاند، من جوابی جز این ندارم که خون ما رنگینتر از قاسم (ع) و اکبر (ع) حسین نیست...»
«علیجان فتحی»، این شیرمرد لشکر فاطمیون در اولین روز مرداد ۱۳۹۵ در «حلب» سوریه مظلومانه به شهادت رسید و پیکر مطهرش ۱۱ ماه بعد به میهن بازگشت و در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) در تهران آرام گرفت. از این شهید بزرگوار دو فرزند به یادگار مانده است.
«معصومه فتحی» همسر شهید مدافع حرم «علیجان فتحی» در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس با اشاره به بارزترین خصوصیات اخلاقی همسر خود اظهار داشت: مهربانی و محبت علیجان زبانزد بود. روابط اجتماعی توانمندی داشت و انس و دلدادگی علیجان با دیگران بیریا و صمیمانه بود.
وی ادامه داد: هرچند در ابتدا حق انتخاب همسر به من داده نشد اما پس از شهادت از داشتن چنین همسری به خود میبالم. همسری که در راه دفاع از اهل بیت (ع) جان شیرین خود را فدا میکند و جاننثار حضرت زینب (س) میشود. این افتخار والایی است برای من و یادگاران این شهید.
فتحی با اشاره به انگیزه همسر خود برای پیوستن به زمره مدافعان حرم بیان کرد: علیجان در افغانستان شغل آزاد داشت. تصمیم گرفت برای تغییر شغل به ایران بیاید. یک ماه پس از مهاجرت به ایران تماس گرفت و گفت «حلالم کن. برای نابودی تکفیریها، عازم سوریه هستم.» گفتم «تکلیف بچههایت چه میشود؟ ما را تنها مگذار! زندگی خیلی سخت است.» گفت «خانم نمیتوانم بنشینم و ببینم که حرم حضرت زینب (س) در خطر است و تکفیریها قصد تعرض دارند.» سکوت کردم. گفت «میخواهم با احمد صحبت کنم.» پسرم را صدا زدم. علیجان پس از احوالپرسی به او گفت «پسرم در نبود من، تو مرد خانه هستی! مواظب مادر و خواهرت باش تا من برگردم.»
همسر شهید در خصوص چگونگی اطلاع یافتن از شهادت همسر خود گفت: روزها و ماهها میگذشت و خبری از علیجان نمیشد. بچهها بیتابی میکردند. به ایران آمدیم. ابتدا گفتند «علیجان اسیر شده و به زودی در عملیات تبادل با اسرای داعشی به کشور برمیگردد.» اما مدتی بعد به منزل ما آمدند و ما را خانواده شهید خطاب کردند.
وی افزود: پسرم زمانیکه این جمله را شنید، به من نگاه کرد و گفت «مادر چرا به ما میگویند خانواده شهید؟ مگر بابا شهید شده است؟ بابا که قول داده برمیگردد! مادر تو را به خدا بگو بابا کجاست؟! به اینها بگو بابای من زنده است. به ما نگویند خانواده شهید!» نمیدانستم پسرک نوجوان خود را چگونه آرام کنم.
همسر شهید در پایان تاکید کرد: هر شب خواب علی جان را میبینم که میگوید: «درست است که من پیش رویتان نیستم؛ اما همیشه حواسم به شما و فرزندانم هست.»
انتهای پیام/ ۷۱۱