به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خراسان شمالی، کتاب «کابوس سالهای سوخته (کمپ 13)» خاطرات آزاده جانباز «محمدرضا اکبری» است که توسط «عفت نیستانی» به رشته تحریر درآمده است. در نگارش این کتاب از راوی اول شخص استفاده شده است.
«محمدرضا اکبری» در سال 15 آذر 1346 به دنیا آمد. او در سال 1361 وارد جبهه شد و سال 1367 نیز به اسارت دشمن درآمد که ماجرای اسارتش را اینگونه تعریف کرده است:
«تیر از هر طرف می آمد به نظر میرسید که راه فراری نمانده است. در همین حال سرگردانی بودم که به اطراف نگاه کردم؛ آب دور تا دور ما را گرفته بود...
در پای راستم احساس سوزش کردم. گلولهای به پای راستم از قسمت ران خورده و از طرف دیگر خارج شده بود، ولی به استخوانم آسیب نرسیده بود. گلوله عمیق در گوشتم فرو نرفته بود، اما خونریزی داشت. چفیهام را به پایم بستم تا بیشتر خونریزی نکند...
یکی از بچههای زیارت شیروان به اسم ابراهیم پیش من بود. مرد نسبتاً سالخوردهای بود که به او میگفتیم عمو ابراهیم. با دیدن آن صحنه، ابراهیم به من اشاره کرد و گفت: کجا میری؟ برگرد. داری به سمت عراقیها میری، برگرد. میکشنت برادر! همهی منطقه رو گرفتن، حالا همه اسیر میشیم...
هنوز خیلی از آنها دور نشده بودم که چشمم به پرچم عراقیها افتاد. یکی از آنها فریاد کشید.
«تعال تعال.» به طرف بچهها فرار کردم. شلیک گلوله شروع شد، اما نمیدانم چرا مرا نکشتند؟ گلولهها به زمین میخورد. بعدها فهمیدم که عراقیها فقط قصد داشتند از ما ایرانیها اسیر بگیرند وگرنه آن قدر در تیررسشان بودم که به راحتی میتوانستند تیربارانم بکنند...
هلیکوپترهای عراقی در اطراف پرواز میکردند و از همه طرف در محاصره دشمن بودیم. قایقهای عراقی از هور به ما مسلط شده بودند و به ما تیراندازی میکردند. عراقیها از داخل هلیکوپترها با بلندگو میگفتند: «کربلا کربلا» که خودمان را تسلیم بکنیم...
کمکم نیروهای عراقی به ما نزدیک شدند...
با زیرپوش سفیدم دستم را بست. لخت در آن هوای داغ با پای مجروحم به صف راه میرفتیم. انگار که هیچ دردی ندارم، اما در اصل مجبور بودم. داشتم از دنیای روشن ایرانم به دنیایی پا میگذاشتم که برایم تاریک و مبهم بود. بایست از زن و بچه و پدر و مادر دل میکندم. به بچهها نگاه میکردم، هرکدام زخم عمیقی داشتند و نمیتوانستند راه بروند. وقتی چشمم به آنها افتاد درد پایم فراموش شد؛ چون دیدم یکی از رزمندهها سینهاش شکافته شده و دل و رودهاش پیدا بود...»
«محمدرضا اکبری» بعد از اسارت توسط عراقی ها راهی زندان بغداد شد و بعد از آنجا او را به اردوگاه کمپ 13 انتقال دادند. او حدودا از تیر 67 تا شهریور 69 اسیر بود.
کتاب «کابوس سالهای سوخته (کمپ 13)» با حضور راوی و نویسنده کتاب از سوی ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان شمالی مورد نقد و بررسی قرار گرفت که در ادامه تصاویری از این جلسه قرار داده شده است.
انتهای پیام/