یکی از آزادگان دفاع مقدس در خاطره‌ای بیان کرد؛

ماجرای شرکت فرمانده ارشد بعثی در مراسم ختم یک اسیر ایرانی

«محمد صابری» از اسرای ایرانی بود که در زمین بازی اردوگاه اسارت از دنیا رفت، اتفاق عجیب این مراسم نوع برخورد فرمانده ارشد اردوگاه و افسران و درجه‌داران آن با این واقعه بود.
کد خبر: ۳۷۰۵۸۲
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۱ - 22November 2019

گریه عراقی‌ها برای یک اسیر ایرانیبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حمیدرضا قنبری» از اسرای ایرانی دوران دفاع مقدس در خاطرات خود از روزهای اسارت به دست رژیم بعث عراق به نقل خاطره‌ای از آن دوران پرداخت و نوشت:

«نگهبان ایرانی ناگهان از پنجره آسایشگاه كه مشرف به آمد و شد بعثی‌ها بود پايين پريد و گفت يكی از بچه‌ها تو زمين بازی افتاده و بی‌هوش شده، میگن محمد صابری بوده. همه به سمت درمانگاه اردوگاه كه بغل آسايشگاه ١٦ بود می‌دويدند. بعثی‌ها نمی‌گذاشتند کسی داخل درمانگاه بشود، یکباره دیدیم، آمدند و گفتند تمام کرد.

بعثی‌ها می‌خواستند پيكر محمد را سريعا به بيرون اردوگاه منتقل كنند. ارشد اردوگاه اصرار کرد و آن‌ها موافقت کردند يكی دو ساعتی پيكر روی تخت درمانگاه بماند تا دوستان محمد با او خداحافظی كنند.

یک پارچه سفید روی محمد انداختيم ولی صورت را نپوشانديم. همه یکی یکی رفتیم و با محمد وداع کرديم. ارشد اردوگاه می‌گفت وقتی از خاکسپاری فوق‌العاده غریبانه محمد برمی‌گشتيم سرگرد بعثی كه فرمانده اردوگاه موصل ٢ بود به من گفت می‌خواهيم در مجلس ختم شهيدتان شركت كنيم.

باورمان نمی‌شد بعثی‌ها مجلس ختم شهيد ما شرکت کنند. تا آن موقع همه اینها ممنوع بود و بعثی‎ها سخت می‌گرفتند، برای برنامه‌هایمان نگهبان می‌گذاشتیم، اتفاقا علت خیلی از فشارها و شكنجه‌ها برگزاری همين مراسم‌ها در آسايشگاه‌ها بود.

در هر صورت مجلس ختم شهيد را برنامه‌ريزی كرديم. قاری قرآن، مداح و سخنران به دو زبان عربی و فارسی، وسائل پذیرایی و تمهیدات استقبال از تیم بعثی شرکت‌کننده در مجلس ختم.

يک تيم كامل بعثی شامل سربازها، درجه‌دارها، افسرها، فرماندهان، فرمانده ارشد اردوگاه‌های موصل و... در مراسم آمدند. بهترين جای آسايشگاه را با زيرانداز و پشتی برای فرماندهان و درجه‌دارها گذاشتيم. همه‌شان تا آخر ماندند، از بعثی‌ها با چای و خرما پذیرایی کردیم. قاری هم، اين آيه را خواند «و من يخرج من بيته مهاجرا الی الله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علی الله...»

بعثی‌ها آن روز برای شهيد ما قرآن خواندند و موقع شنیدن روضه برای محمد صابری ما اشک ريختند. آخر مراسم سرهنگ ارتش بعث، فرمانده ارشد اردوگاه‌های اسرای ايرانی در موصل به احترام شهيد ايرانی برخاست، جلو آمد و در مقابل عكس شهيد در كنار جايگاه، دست راستش را بالا برد و ادای احترام کرد، بغض گلویش را گرفته بود، تا جایی که نتوانست جلو گریه خود را بگیرد.

تيم بعثی دنبال او همه آمدند و به تمثال شهيد ما احترام نظامی گذاشتند. مراسم شهید که تمام شد يک مقوای بزرگ تهيه كردم و روی آن نوشتم هذا مكان الذی استشهد فيه غريب یعنی اينجا جایی است كه يک انسان غريب در آن به شهادت رسيده است و دادم به يكی از بچه‌ها، برد همانجا که محمد عزیزم به زمين افتاده بود و کنار دیوار گذاشت‌.

حدود 20 روز از مراسم شهيد نگذشته بود كه تبادل اسرا شروع شد. در تمام آن مدت می‌دیدم هر وقت بعثی‌ها از بغل محل شهادت شهید رد می‌شدند، می‌نشستند، جمله روی مقوا را می‌خواندند و برا شهید ما فاتحه می‌فرستادند.

شهادت محمد صابری كار را تمام كرد، نور انقلاب ما به سمت عراق ساطع شده بود و آن روزها پرتوهای اوليه آن را دیدم. پيروزی ما در دفاع مقدس با شهادت محمد صابری امضای نهایی شد.»

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار