به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، یادواره سردار شهید «علی چیتسازیان» فرمانده اطلاعات عملیات لشگر ۳۲ انصارالحسین (ع) همدان و گرامیداشت یکصد شهید والامقام واحد اطلاعات عملیات لشگر ۳۲ انصارالحسین (ع) همدان پنج شنبه این هفته مصادف با هفتم آذر برگزار خواهد شد.
این یادواره ویژه برادران و از ساعت 19 در سالن ولایت شرکت گاز همدان در میدان شیرسنگی این شهر برگزار می شود.
سردار شهید علی چیت سازیان در روز ولادت امیرالمومنین در سال 1341 در خانواده ای مذهبی در همدان دیده به جهان گشود، جرات، تیزهوشی، و توانایی جسمی از خصوصیات بارز دوران کودکی وی بود و علاقه زیادی به ورزش های رزمی داشت.
شهید چیتسازان با تشکیل لشکر انصار الحسین (ع) به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات هایی که از سوی رزمندگان اسلام برای مقابله با متجاوزان صورت می گرفت شرکت کرد و 6 بار از نواحی مختلف مجروح شد اما هر بار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ تر به جبهه بر می گشت.
سرانجام این سردار ملی و سرباز فداکار اسلام در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد، قبل از او برادر دیگرش امیر چیت سازیان در راه دفاع از اسلام ناب محمدی به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
از سخنان معروف این شهید این است که: کسی میتواند از زیر سیم خاردار دشمن عبور کند که از سیم خاردار نفس خویش عبور کرده باشد.
امروزه نیز سردار شهید چیت سازیان در بین کتابخوان ها نیز جای گرفته، کتابی به قلم «بهناز ضرابیزاده»، که خاطرات «زهرا پناهیروا»، همسر سردار شهید علی چیتسازیان است که به شرح زندگی یک سال و هشتماهة مشترک شهید چیتسازیان و همسرشان پرداخته است.
«گلستان یازدهم» با زبانی صادقانه به زیباترین شکل توانسته است قسمت مهمی از نیمه پنهان زندگی شهید چیتسازیان را به مخاطبان معرفی کند.
این کتاب نیز مورد تایید و تاکید رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) قرار گرفت تا جایی که بر آن تقریظ نوشتند:
متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتابـ که خاطرات خانم پناهیروا از همسر شهیدش (سردار علی چیتسازیان) به قلم خانم ضرابیزاده استـ بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم.
این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد و هم در زمین و هم در ملأ اعلی به عزّت رسید. هنیئاً له.
راوی (شریک زندگی کوتاه او) نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانة خود بهروشنی نشان داده است.
در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به اینهمه جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده کتاب.
در قسمتی از این کتاب آمده است:
متوجه شدم پدرم دارد قرار عروسی را میگذارد و بعد هم حرف از مهریه به میان آمد. پدرم گفت: «من چیزی مد نظرم نیست؛ هر چی خودتان در نظر دارید و صلاح میدانید.»
منصوره خانم به من نگاه کرد و با رضایت گفت: «ما به نیابت چهارده معصوم چهارده سکه مهر عروس خانم میکنیم.»
در گوش مادر گفتم: «چه خبره! خیلی زیاده!»
منصوره خانم شنید.
ـ نه دخترم، زیاد نیست. ارزش شما بیشتر از ایناست. اما، بالاخره رسمه دیگه.
اشک توی چشمهای هر دویمان بازی میکرد.
علی آقا آدم توداری بود و خیلی کم احساساتش را به زبان میآورد. خم شد و مشغول بستن بند پوتینهایش شد. ساعت هدیۀ سر عقد را بسته بود. به دستش گشاد بود. فکر کردم یادم باشد دفعۀ بعد که برگشت بدهم برایش کوچکش کنند. وقتی سرش را بالا گرفت، دیدم چشمها و صورتش تا زیر گلو سرخ شده. صدایش بغض داشت، گفت: «گُلُم، مواظب خودت باش. حلالم کن.»
دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم. دلم میخواست بگویم من را با خودت ببر. توی چشمهایم خیره شد. چشمهای آبیاش مثل دریا متلاطم بود. گفتم: «تو هم مواظب خودت باش. شفاعت یادت نره.»
یکدفعه بدون اینکه چیزی بگوید، از پلهها پایین دوید و همانطور که تندتند و پشت به من میرفت، دستش را بالا گرفت و گفت: «گُلُم، من رفتم. خداحافظ.» “
انتهای پیام/