به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، شهید «محمدرضا اویسیثانی» در ششمین روز از دی سال 1341 در «بحرود»، یکی از روستاهای شهرستان «نیشابور»، دیده به جهان گشود. او کودکی خود را در روستای زادگاهش پشت سر گذاشت و تا مقطع چهارم ابتدایی در آن جا تحصیل کرد. محمدرضا برای ادامه تحصیل به همراه برادر بزرگترش به نیشابور مهاجرت کرد.
با اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1357، محمدرضا در حرکتهای مردمی ضد رژیم طاغوت در شهر «نیشابور» حضور فعال داشت.
شهید «اویسیثانی» بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و پایان تحصیلات مقطع متوسطه عازم خدمت سربازی شد. با شروع جنگ تحمیلی، محمدرضا نیز دوشادوش دیگر جوانان این کشور برای دفاع از میهن اسلامی در جبهههای حق علیه باطل حضور پیدا کرد. بعد از اتمام خدمت سربازی به نیشابور بازگشت و با عضویت در یکی از پایگاههای مقاومت، نسبت به آموزش نیروهای مردمی اقدام کرد.
وی برای تحصیل در دانشگاه علوم اسلامی رضوی و پاسخ به اشتیاق خود برای کسب علوم و معارف اسلامی در کنکور شرکت کرد و در این دانشگاه پذیرفته شد. او بارها از طریق دانشگاه به جبهه اعزام شد و در واحد اطلاعات عملیات لشکر 5 نصر مشغول به انجام وظیفه شد.
شهید «اویسیثانی» در طول مدت حضور در جبهههای حق علیه باطل بیصبرانه در انتظار وعدهی معبود بود. او پیش از شهادتش شهید شده بود!! او سرانجام خود را از شهد شیرین شهادت سیراب کرد و در 26 دی 1365 در عملیات «کربلای5» در منطقه عملیاتی «شلمچه» بال در بال ملائک گشود و به فیض شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید
مادرم! اگر شهادت نصیبم شد افتخار کن و آن را فوز عظیم و رستگاری بلند بپندار. مادرم! نمیگویم که در مرگ من گریه نکن که این از احساسات و عواطف پاک مادر سرچشمه گرفته و از طرفی گریه بر اهل حق اظهار تمایل به آنان و ابراز نفرت و انزجار از گروه باطل است، اما میخواهم بگویم این گریه، گریهی شوق، گریه پیروزی و گریه شکست دشمن باشد.
مادرم! از مال دنیا مقداری پول پس انداز نمودهام، مقدار یک سوم آن را صرف مخارج اسلامی نموده، برایم در راه خدا انفاق کنید و بقیه را در هر راهی که خود صلاح دانستی، به مصرف برسان، بار دیگر با تمام وجودم به شما ابراز علاقه و محبت مینمایم و بر دستهای پر رنج شما بوسه میزنم. فرزندت را حلال کن.
یک وصیت نیز به جوانان و فرزندان این امت حزبالله دارم و آن اینکه برادران هنگامی که تاریخ را ورق میزنیم و مظلومیت حسین(ع) را به وضوح مشاهده میکنیم، با خود میگویم کاش ما هم در کربلا بودیم و امامان را یاری میکردیم. اکنون آن زمان فرارسیده، این شما و این حسین زمان خمینی کبیر، پس لبیکگو به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین که در سرزمین کربلا گفته شد اکنون در کربلای ایران جواب مثبت دهید.
انتهای پیام/