گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ مستند بحران از گونههای جذاب برای فیلمساز است که با همه فریبندگی ذاتی آن، خطرآفرین است. منظور از خطرآفرین این است که فیلمساز فقط به اتکای موضوع خاصی که انتخاب کرده به سمت آن میرود و طبعاً انتظار دارد مخاطب نیز با اثرش همدل و همراه شود. غافل از اینکه برای مخاطب آنچه اهمیت دارد نوع مواجه و نگاه فیلمساز به موضوع است. نمیتوان انتظار داشت بهصرف بردن یک دوربین به دل یک حادثه، مخاطب نیز با فیلم همراه شود.
ممکن است با توجه جسارتی که فیلمساز به خرج داده کمی مخاطب را دچار حیرتزدگی کند، ولی اگر فیلم در بیان آنچه میخواهد بگوید دچار لکنت شود و خط سیر روایی منسجمی نداشته باشد قطعاً مخاطب را از دست خواهد داد. بعد از ظهور داعش در منطقه شاهد حضور فیلمسازان متعددی بودیم که در گونه مستند بحران به تعبیری بختآزمایی کنند. نتیجه حاصله جز موارد معدود مطلوب نبود و جز چند فیلمساز معدود چون «بهروز نورانیپور»، «محسن اسلامزاده» و چند نام دیگر نتوانستند اثر درخوری به کارنامه سینمای مستند ایران اضافه کنند. خوشبختانه هر دو فیلمساز نامبرده شده در دوره سیزدهم جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» حضور دارند و آثار قابل اعتنایی نیز پدید آوردهاند.
در دومین روز از جشنواره «سینماحقیقت» فیلمی با عنوان «زندگی در میان پرچمهای جنگی» ساخته «محسن اسلامزاده» در بخش «جایزه شهید آوینی» اکران شد که به حضور داعش در بخشی از افغانستان میپردازد. اسلامزاده بیش از این فیلم «تنها میان طالبان» را نیز در افغانستان و در دل خطر ساخته بود که اثر قابل اعتنایی با موضوع طالبان به شمار میرود. کما اینکه بهندرت دوربین تا نزدیک فرماندهان و رهبران طالبان رفته بود. اسلامزاده به اتکای همین تجربه موفق مستند «زندگی در میان پرچمهای جنگی» را ساخت که یک گام رو به جلو برای وی محسوب میشود.
«زندگی در میان پرچمهای جنگی» نشان داد که اسلامزاده «تنها میان طالبان» را بر حسب اتفاق و تصادف نساخته است و در هر دو فیلم موضوع فرع مسئلهای است که میخواهد بیان کند. موضوع «زندگی در میان پرچمهای جنگی» چنان فریبنده است که میتوانست کارگردان را مسحور خود کند، در حالی که «زندگی در میان پرچمهای جنگی» قبل از آنکه بخواهد مولفههای مستند بحران را به رخ بکشد سعی کرده مسئله خود را روایت کند. برای همین است که خط سیر روایی «زندگی در میان پرچمهای جنگی» به فیلم داستانی بسیار نزدیک است.
اسلامزاده از اینکه از نمای eye level برای معرفی شخصیتها استفاده کند آنها را اغلب در لانگ شات و در حال انجام کارهای روزمره تصویر کرده است. برای همین مخاطب بیواسطهتر با سوژهها ارتباط میگیرد. بخصوص اینکه کارگردان با پوشش مردم افغانستان در حقیقت بخشی از آنها شده است. با همین نوع نگاه است که جستجوی کارگردان در فیلم ـ که به پرسوناژی اکتیو بدل شده است ـ برای حقیقت حضور داعش در افغانستان، برای مخاط نیز مهم میشود.
توجه به همین نکات بهظاهر ساده است که مستند بحران را پویا میکند. در آثار مشابه هرچند دوربین در قلب واقعه قرار دارد اما به دلیل عدم روایت درست و مسئلهمندی کارگردان فیلم جعلی و غیرقابل تحمل میشود. عدم حضور «زندگی در میان پرچمهای جنگی» با وجود نکات ارزشمندی که در فیلم وجود ندارد در بخش مسابقه ملی غایب است حال آنکه در این بخش آثاری به نمایش درآمده که توجیهی ندارد.
انتهای پیام/ 161