سردار دل‌ها به مهمانی شهید بی‌سر رفته است

حسین نگاه می‌کند به عباس انگار که سوالی بپرسد؛ نام تمام زائران ثبتِ دفتر اوست. جواب عباس نگاهی است که با ادب و مهر می‌گوید هنوز مهمانانِ نو از راه نرسیده‌اند.
کد خبر: ۳۷۸۱۰۲
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۳ - 06January 2020

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، داغ فراق سردار دل‌ها چنان سنگین است که در قالب کلمات نمی‌گنجد، نمی‌شود آن‌ها را فریاد کرد، تنها می‌توان در با دلنوشته‌ایی در تنهایی کمی آلام خود را تسکین داد.

متن زیر دل‌نوشته یکی از هزاران هزار، مصیبت‌زدگان این حادثه تلخ است که در ادامه می‌خوانید:

سیدالشهدا منتظر مهمان است

«هوالشهید

شب از نیمه گذشته

سرهای بیشتر مسافرها افتاده روی شانه و خوابشان برده، نزدیک نیمه شب است.

تو خسته‌ای مثل بیشتر وقت‌ها. چشم‌هایت از بی‌خوابی می‌سوزد و بدنت از خستگی تب کرده. آرامی، بیشتر از بیشتر وقت‌ها. دست می‌بَری و از جیب پیراهن، قرآن در می‌آوری. فرو می‌روی در آیات و کهکشان درونت در قرآن محو می‌شود؛ انگار همان لحظه باشد که جبرئیل بر محمد نازل شده و کلام حق می‌خواند.

سنگینی دستی روی شانه‌ات می‌آید؛ همسفر آرام در گوشت می‌گوید که دارید به مقصد می‌رسید. بوسه بر کتاب می‌زنی و می‌گذاری‌اش جای همیشگی، روی قلبت؛ هنوز ولی در آیات غرقی. شاید این بار جذبه‌ی  "نفس المطمئنه" تو را گرفته است. شب از نیمه گذشته که هواپیمایتان روی زمین می‌نشینید.

سردار دل‌ها به مهمانی شهید بی‌سر رفته است

کروبیان، انبیاء، صالحان، صدیقین و ملائکه از آسمان تا زمین صفی از نور کشیده‌اند. پیشانی صف از همه جا منوّر‌تر است؛ همانجا که فاطمه و پدرش و همسرش و فرزندانش ایستاده‌اند. شب جمعه از نیمه گذشته،  حسین به استقبال آمده. بوسه از دستان مادر می‌گیرد و همه را یک به یک در آغوش می‌فشارد. عباس، علی‌اکبر و یاران به مهمانان خوش‌آمد می‌گویند. حسین نگاه می‌کند به عباس انگار که سوالی بپرسد؛ نام تمام زائران ثبتِ دفتر اوست. جواب عباس نگاهی است که با ادب و مهر می‌گوید هنوز مهمانانِ نو از راه نرسیده‌اند.

شب از نیمه گذشته. روی زمین، روی خاک دو رفیق به هم می‌رسید. آغوش گرم، سوز چشم هایتان را خاموش می‌کند. هردو خسته‌اید مثل همیشه. ولی شوقی پاک، شما را سرپا نگه داشته؛ مثل همیشه. سوار می‌شوید گرم احوال پرسی. هنوز ماشین‌ سرعت نگرفته، هنوز کلامتان به پرس و جوی اوضاع کارها نرسیده، هنوز از دیدار چیزی نگذشته که ناگهان همه چیز دگرگونه می‌شود. 

شب از نیمه گذشته. نه از بدن‌های خسته خبری هست نه از سوزش چشم‌ها. همه راحتی است. انگار بعد از یک عمر دویدن بایستی، بنشینی و کمر روی زمین بگذاری. انگار بعد از یک جهان عطش به آب برسی؛ انگار بعد یک عالَم تَف‌دیدگی جانت با دریا یکی شود. نگاهت با نگاه رفیقت گره می‌خورد؛ طوری هردو لبخند می‌زنید که تمام صف نور از آسمان تا زمین به وجد و شور می‌آیند. وارد می‌شوید. عباس دست به قلم می‌شود و حسین تنگ در آغوش می‌فشاردتان.»

قایدی/ یکی از دلدادگان سردار دل‌ها

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار