به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، کمتر از دو هفته بعد از عملیات کربلای چهار، فرمان آمد که امشب باید منطقه را به سوی منطقه عملیاتی جدید ترک کنیم. من همچنان نگران همرزمانی از بستگانم که در جبهه حضور داشتند، بودم.
شب هنگام با تاریک شدن هوا، وانت تویوتای لندکروز برای حمل وسایل پست امداد به نزدیک سنگرمان آمد. با کمک همرزمانم، تجهیزات و سهتخت پست امداد را بار زدیم. من و دستیار امدادگرم با آمبولانس پشت سر وانت تویوتا که منطقه جدید عملیاتی را میدانست، راهی شدیم.
کمتر از دو ساعت در تاریکی محض به محل جدید عملیات رسیدیم. بعدها فهمیدیم در منطقه شلمچه، شرق کانال ماهی عراق مستقر شدهایم. برخلاف منطقه عملیاتی پیشین، سنگر دفاعی و پست امداد ساخته شده بود و ما باید پست امداد را صرفا تجهیز میکردیم. از آن جایی که هنوز تلخی پایان عملیات کربلای چهار و رنج تعداد زیاد مجروحان در ذایقهام باقی بود، احساس خوبی نسبت به آغاز عملیات جدید (کربلای پنج) نداشتم. دوشب را در سکوت و تاریکی سپری کردیم تا اینکه سومین شب استقرارمان، نیروهای پیاده و چندین قبضه ضدهوایی در نزدیکیمان مستقر شدند.
هدف عملیات، تسخیر شهر شیعینشین بصره در جنوب شرقی عراق و آزادسازی بخشی از خاکمان در شلمچه بود. میانههای شب بود که منورها منطقه را روشن کردند و صدای انفجار مینها و شلیک گلولهها سکوت دو شب گذشته را جبران کرد. پیش از طلوع آفتاب با مجروحان عملیات مواجه شدیم. اخبار ضد و نقیضی از پیروزی و شکست میشنیدیم.
فردا صبح، صدای غرش هواپیماها و شلیک تانکهای عراقی که ناباورانه با عملیات جدیدی پس از کربلای چهار در همان نزدیکی مواجه شده بودند، فضای منطقه را دگرگون کرد. حجم آتش به گونهای بود که بوی باروت تا پنج روز فضای منطقه را پر کرده بود.
روزهای بعد، اما از مجروحان مطلع شدیم که هر شب گردانی از لشگر ۱۴ امام حسین، جاده بصره را فتح میکنند و فردا ظهر، با یورش دیواره ماشین آهنیهای توپدار (تانک) عراق، گردانهای ما با شهادت بسیاری از نیروها، به عقب رانده میشوند.
این چرخه عملیات آفندی شبانگاه ما و پاتکهای روزانه عراق بیش از بیست روز ادامه یافت. هرشب گردانی میرفت و دستهای بازمیگشت. در این عملیات هم، چون عملیات فتح فاو (والفجر هشت)، نیروی هوایی عراق با پدافند تازه تجهیزشده ما، (که میگفتند از خریداری غنایم افغانهاست) متحمل خسارت سنگینی شد.
پس از گذشت بیش از نود روز حضور پیوسته در منطقه و حضور در دو عملیات آفندی، اوایل اسفندماه به عقبه لشگر ۱۴ امام حسین، اردوگاه عرب در نزدیکی شهر شادگان در جنوب غربی اهواز بازگشتم. سه روز بعد به اهواز رفتم تا قدری به تماشای شهر و مردم بنشینم. مثل همیشه به عنوان سوغاتی برای خانه از بازار اهواز صابون، شامپو، مسواک و خمیردندان خریدم و در کبابی کاظمینی واقع در غرب فلکه ساعت ناهار خوردم.
عصرگاه پس از تماشای فیلمی در سینما توکسین با مینیبوس به مقر اردوگاه لشگرمان بازگشتم. فردا غروب در حالی که وضو میگرفتم، خبر رسید که فرمانده لشگرمان، حسین خرازی در شلمچه شهید شده است. انگار آسمان بر سرمان ویران شد. اردوگاه یک باره حالت عزا و ماتم به خود گرفت. همه رزمندگان داغدار و گریان به یکدیگر تسلیت میگفتند. شهیدحسین خرازی، موسس و فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین (ع)، جوانی شجاع، باهوش و هم هنگام فروتن بود. یادش گرامی و روحش با امامش، حسینبنعلی (ع) محشور باد!
منبع: خبرآنلاین
انتهای پیام/ 900