سلیمانی به روایت سلیمانی/1

پیکر خونین هم‌سنگرم اجازه نداد به کرمان برگردم

شهید سلیمانی در یکی از خاطراتش می‌گوید: در کرخه‌کور وقتی جسم خون‌آلود هم‌سنگرم را دیدم نزد حسن باقری رفتم و از او خواستم که مرا در جبهه نگه‌ دارد.
کد خبر: ۳۷۸۶۷۲
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۹۸ - ۰۲:۳۰ - 09January 2020

جسم خونین هم‌سنگرم اجازه نداد به کرمان برگردمبه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده بی‌بدیل جبهه مقاومت پیشینه‌ای طولانی در دفاع مقدس دارد. این شهید عزیز، همه تجربیات گران‌سنگش را به کار گرفت تا در جبهه وسیع‌تری علیه کفر حقانیت اسلام را اثبات کند. برای همین ضروری است که نگاهی به حضور شهید سردار سلیمانی در سال‌های دفاع مقدس داشته باشیم.

متن زیر بخش‌هایی از کتاب «ذوالفقار» نوشته «علی‌اکبر مزدآبادی» است که در آن خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی را گردآوری کرده است که قسمت اول آن را در ادامه می‌خوانید:

نمی‌خواهم برگردم کرمان

من [در ابتدای حضور سپاه] عضو مرکز آموزش سپاه بودم و مرکز آموزش [آن وقت] خودش را مسئول نیروهای حاضر در جبهه می‌دانست؛ چون هنوز یگان رزم استان تشکیل نشده بود و به‌نوعی صاحب نیروها بود. آن سال‌ها دو واحد در سپاه محوریت داشتند: یکی واحد عملیات و دیگری واحد آموزش که به همین دلیل، برای سرکشی به نیروها و اطلاع از وضعیت آن‌ها به اهواز رفتم. وقتی ما به خط کرخه‌کور رسیدیم، خاکریز زده بودند و ما آمدیم برای بازدید از خاکریز. بچه‌ها آن‌جا در حدود یک گروهان بودند. من و آقای مهاجرانی با هم آمدیم پشت خاکریز. کمی رفتیم بالا. لب خاکریز ایستاده و خط عراقی‌ها را نگاه می‌کردیم. ایشان کلاه آهنی بر سرش بود. ناگهان دیدیم که افتاد. تیر خورده بود توی پیشانی‌اش. فوراً به بیمارستان اعزامش کردیم.

آمدم گلف نزد حسن باقری و گفتم: می‌خواهم توی جبهه‌ بمانم نمی‌خواهم برگردم کرمان.

پرسید: می‌خواهی چه کار کنی؟

گفتم: فرقی نمی‌کند. هر کاری که در توانم باشد، انجام می‌دهم. 

ایشان مرا فرستادند به جبهه‌ی شوش. آن وقت هم فرمانده جبهه‌ی شوش مرتضی قربانی بود. مرتضی جبهه را آماده می‌کرد برای عملیات فتح‌المبین که البته من این را نمی‌دانستم. در هر حال آن‌جا به‌عنوان جانشین مسئول خط، شروع به کار کردیم. برادری به نام اکبری مسئول خط بود و من جانشین آقای اکبری معرفی شدم.

گسترش سازمان رزم سپاه

بعد از عملیات طریق‌القدس قرار بود عملیات بعدی در منطقه‌ای با وسعت بیشتر و گستردگی بیشتر انجام شود. در واقع، منطقه‌ی عملیاتی فتح‌المبین دو یا سه برابر منطقه‌ی عملیاتی طریق‌القدس وسعت داشت. به همین منظور سپاه مجدداً به فکر گسترش سازمان رزم افتاد.

مسئولین جنگ تصمیم گرفتند سازمان رزم سپاه را گسترش بدهند. به همین دلیل، سازمان‌های بعدی شکل گرفتند. البته این سازمان‌ها قبل از این، در قالب یک یا دو گردان، در عملیات‌های مختلف در غرب و جنوب و در کردستان شرکت کرده بودند و پرسنل آن به عنوان کادرهای جنگ فعالیت داشتند و توان و قابلیت راه‌اندازی و اداره یک سازمان رزمی و اداره یک محور عملیاتی را دارا بودند. به‌عنوان مثال، شهید زنده‌یاد احمد متوسلیان که ان‌شاءالله در میان اسرا باشند و به‌زودی آزاد بشوند، آن چهره‌ی ماندگار در غرب با مجموعه‌ای از کادرهایی که با ایشان همکاری می‌کردند، حماسه‌ها آفریده بود؛ و یا نیروهای استان کرمان در جبهه‌ی حمیدیه و سوسنگرد، حد فاصل حمیدیه و سوسنگرد، جبهه‌ی مالکیه فعال بودند.

دست‌اندرکاران اداره‌ی جنگ که در آن زمان و قبل از حضور سردار محسن رضایی در پست فرماندهی کل سپاه، در مجموع دو یا سه نفر، شامل شهید حسن باقری و آقای رحیم‌ صفوی و آقای علی شمخانی بودند و جنگ و محورهای مختلف حرکت‌های مردمی و سپاه را اداره می‌کردند، شناخت نسبی از بچه‌های نیروهای استان‌های مختلف که در جبهه‌ها بودند، داشتند.

شهید حسن باقری بچه‌های استان‌های مختلف را که در جنگ شناخته ‌شده بودند، شناسایی می‌کرد. بعد با این‌ها صحبت می‌شد و جبهه‌ای یا محوری از جبهه به این‌ها واگذار می‌شد و این‌ها می‌رفتند در آن محور، شروع به فعالیت می‌کردند و از نیروی انسانی استان خودشان به عنوان نیروی کادر و حتی رزمنده استفاده می‌کردند و کمک‌های مردمی را به آن محورها هدایت می‌کردند و بعد هم اجازه داده می‌شد تا سازمان رزم که اولین‌بار کلمه تیپ شکل گرفت بود و در جبهه انعکاس پیدا کرده بود، بوجود بیاورند.»

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار