گفت‌وگو با سید‌احمد میرساداتی، جانباز شیمیایی

یک قدمی سردخانه چشمانم را باز کردم

شعاع نور انقلاب اسلامی آنقدر زیاد بود که حتی به روستاهای دورافتاده ایران رسیده بود.
کد خبر: ۳۷۸۷۶
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۱ - 06January 2015

یک قدمی سردخانه چشمانم را باز کردم

به گزارش دفاع پرس، جوانانی که محو روح ربانی امام خمینی(ره) و آرمانهای اسلام خواهانهاش شدند، انقلاب اسلامی را به ثمر رساندند و در جنگ تحمیلی هشت ساله نیز همین جوانان از همه هستی خود گذشتند و نگذاشتند یک وجب ازخاک این کشور به یغما برود. انسانهایی که برای پیروزی ایران جانشان را کف دستشان گرفتند. عدهای به بهشتیان ملحق شدند و عدهای شهیدان زندهاند و شاید نتوانند حتی یک روز به راحتی نفس بکشند! جانباز شیمیایی سیداحمد میرساداتی از همین شهدای زندهاست که تا یک قدمی شهادت هم رفته و تنها خواست خدا بوده که اکنون در میان ماست. گفتوگوی کوتاه ما با وی را پیش رو دارید.

برای شروع خودتان را معرفی کنید و از نحوه جانبازیتان بگویید.

سیداحمد میرساداتی متولد1344 در روستای سادات محله بابل هستم. سال61 به عنوان داوطلب بسیجی به منطقه مریوان اعزام شدم. 24 ماه درجبهه حضور داشتم وسال 65 درعملیات کربلای 5 شیمیایی شدم و در همین عملیات ترکش خوردم. الان جانباز 60 درصد هستم.

چه خاطرهای از دوران دفاع مقدس در ذهنتان ماندگار شده است؟

سال 65 رزمنده پدافندی بودم. ازعملیات آزادسازی مهران(کربلای یک) برمیگشتیم که دیدم هواپیماهای عراقی در ارتفاع خیلی پایین بمبهایشان را رها کرده و مردم فرار میکردند. وضعیت مردم و حالات فرارشان از بمباران بعثیها آنقدر رقتبار بود که با وجودی که سر نترسی داشتم، به گریه افتادم. الان سالها از جنگ گذشته و ایران کشوری امن شده و همه اینها مدیون رزمندهها، آزادگان و جانبازان و شهداست. آنهایی که همه سختیهای جنگ را به جان خریدند و سالها که از آن روزها میگذرد با مجروحیتها دست و پنجه نرم میکنند.

یادآوری چه مقطعی از جنگ برایتان سخت و دشوار است؟

با خیلی از رزمندهها شب و روز با هم بودیم و زندگی میکردیم که به ناگاه میدیدیم به شهادت میرسند و وقتی میدیدیم نیستند غم سر تا پای وجودمان را فرامیگرفت. یادآوری خاطرات آن انسانهای پاک دل آدم را میسوزاند.

با مجروحیت شیمیاییتان چطور سر میکنید؟

روزها که مشغول کارم متوجه درد شیمیایی نیستم اما شب که موقع استراحت و آرامش است با مشکل تنفسی روبهرو میشوم و نمیتوانم راحت نفس بکشم. بنیاد شهید قراربود کپسول اکسیژن بدهد که هنوز ازمرکز استان جواب خاصی ندادهاند. خیلی از جانبازان شیمیایی مثل من هستند که رنج میبرند. آلودگی هوا و کلا هر گونه مشکلی از این دست بسیار روی ما تاثیرگذار است و گاه باعث بستری شدنمان میشود. مجروحیت شیمیایی هیچ وقت آدم را رها نمیکند و همواره جانباز را آزار میدهد.

شنیدهایم که زنده ماندن شما بعد از جانبازی مثل یک معجزه بوده است؟

وقتی مجروح شدم مرا به بیمارستان شهید بهشتی اهوازمنتقل کردند. ازخونریزی زیاد بیهوش شدم. 45دقیقه بعد از بیهوش شدنم میخواستند من را به سردخانه منتقل کنند چراکه فکر میکردند شهید شدهام و دیگر از زنده ماندنم ناامید شده بودند. اما خواست خدا بود که قبل از انتقالم به سردخانه به هوش آمدم و پزشکان میگفتند معجزه بوده که زنده ماندهام. گویا در یک قدمی سردخانه چشمانم را باز کرده بودم.

در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.

داییام که خودش هم رزمنده بوده، صحنهای را از یک شهید دیده که خیلی از آن یاد میکند. ایشان در خصوص شهیدی در روستای سادات محله به نام اکبرآقایی میگوید که درتپه اللهاکبر در تک دشمن مجروح شده بود. او برای اینکه دیگر رزمندهها به خاطر او دچار دردسر نشوند، زیر آتش شدید دشمن، دوستانش را قسم میدهد که مرا بگذارید و خودتان بروید. به ناچار او را لای سنگها میگذارند تا بعد منتقل کنند، اما بعثیها تپه را میگیرند و به آقایی تیر خلاص میزنند. شهدا کسانی هستند که مخلصانه از جانشان و متعلقات دنیا گذشتند و اینچنین جاودانه شدند. من هر زمان که به آرامگاه شهدا میروم بیشتر از مرگ نزدیکترین بستگانم برای یاران شهیدم اشک میریزم.

خیلی مانده تا ما به شهدا برسیم. همیشه باید یادمان بماند که آنها چه کردند. آنها التماس میکردند تا فداکاری کنند و از فداکاری این عزیزان بود که ما در امنیت هستیم. مردم قدر این امنیت را بدانند. کشورهای منطقه را ببینیدکدام کشور مثل ایران مردمش در آسایش و امنیت زندگی میکند؟ کشوری که تمام ابرقدرتها روزی برای نابودیاش متحد شده بودند امروز برای حل مشکلات کشورهای منطقه از آن درخواست کمک میکنند. ما این سرافرازی را مدیون شهدا هستیم.

 

منبع:جوان

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار